مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: سخنرانی روز بیستم و یکم: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) 1 – امکان عقلی تصرف در اشیاء با فکر. 2 – چهار سفر عرفاء در طی کردن منزل. 3 – انسان با اختيار، فاني در اراده و مشيت خدا می شود و این عبادت است. 4 – فضائل امیرالمومنین ع در جنگ با عمرو بن عبدود.

أَعُوذُ باللهِ ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

الْحَمْدُ لِلهِ ‏ رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْـبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَـيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَـمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ

صاحب الهيبه العسكريه و الغيبه الالهيه سيدنا و مولانا و امامنا و هادينا بالحق القائم و لعنه الله عليه اعدائهم ابد الابدين و دهر الداهرين

صاحب عزا در مجالس امروز شخص حضرت بقيه‌الله ارواحنا فداه مي‏باشد، فرزند ارجمند اميرالمومنين7 كه اكبر اولاد و ارشد اولاد و اعظم اولاد امام عصر روحي فداه مي‏باشد، پشت دهم اميرالمومنين7 است و از تمام اولادهاي علي7 كه امروز بر روي زمين هستند ايشان ارشد، اعظم و اقدم و اقوم و هرچه كه تصور كنيد است،

شما هم به منظور تسليت صاحب عزا آمده‏ايد، به صاحب عزا تسلیت عرض کنید، لهذا از ابتداي منبر من دل‌هاي شما را متوجه به ساحت ولايت آن حضرت كردم و در خانه آن حضرت رفتم و اميدوارم به حرمت اميرالمومنين7 خداوند به زودي شما را پاي منبر امام‏ زمان‏ خودتان شرف‏ياب كند و از لسان مبارك معجز بيان خود آن حضرت معارف الهيه و نصايح لازم و مواعظه موثره را بشنويد.

يك تمنا و خواهش از آقايان محترم دارم:

من ناچار بايد در ابتداي منبر به پيشگاه مقدس او عرض ارادت كنم و توجهات خاصه‏اش را به اين مجمع روحاني و اين مجلس نوراني جلب كنم. البته مي‏دانيد، بر مي‏خيزيم وقتي‌که آن لقب مخصوص را بر زبان آوردم، همه بر مي‏خيزيم رو به قبله مي‏ايستيم، دست بر سر مي‏نهيم و به پيروي امام رضا7 و سه تا از آن صلوات‌هاي عاشقانه مي‏فرستيم و بعد مي‏نشينيم.

خواهش من اين است، همهمه، غوغا، جنجال راه نيافتد، برادراني هم كه در دالان‌هاي مسجد هستند وقت را مغتم نشمرند و فشار نياورند، در داخل مسجد جا به قدر همين عده‏اي كه هستند بيشتر نيست، ديگر جاي ديگري نيست كه شما بخواهيد تشريف بياوريد، اسباب زحمت خودتان و آن‌ها خواهيد شد، هرکسي همان‌جايي كه نشسته است، بلند مي‏شود و عرض ادب و ارادت به ساحت ولايت امام عصر مي‏كند و همان‌جا هم بي‏جنجال و همهمه مي‏نشيند. اين استدعاي عاجزانه بنده از شما آقايان محترم است.

سيدنا و مولانا و امامنا و هادينا بالحق القائم صلوات الله و سلامه عليه، و لعن الله علي اعدائه و اعدائهم ابد الابدين و دهر الداهرين.

(و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم)[1]

اسلام دين فطرت است و اركان و قوائم و مبادي اصوليش تمام بر طبق فطرت و بر سنت عدل حقيقي اين عالم است، روي اين اصل، مبحثي را كه امروز متناسب است با وضعیت زمان و جمعيت مكان، مي‏خواهم روي همين اصل بر پا ساخته و به عرض شما برسانم.

يكي از اموري كه از مسلميات است در نزد تمام طبقات و اصناف و ملل و نحل، اين است كه الان مي‏گويم:

ما دو نوع معلم داريم:

يك معلم نظري و علمي

و يك معلم عملي و شهودي،

معلم علمي و نظري آن است كه راه را از چاه به منطق و بيان جدا مي‏كند و به ما مي‏فهماند، مي‏رود بالاي منبر، بالاي كرسي خطابه، حقايق را براي ما با منطقش روشن مي‌كند كه چه كار كنيد خوب است و چه كار نكنيد بد است، اين يك معلم است. جاي هيچ گونه ترديدي نيست كه گفتار اين معلم كم يا بيش، زود يا دير در اشخاص اثر مي‏كند.

به سخن زنده شود نام همه                   به سخن پخته شود خام همه

نيست در كان گوهري بهتر از اين                   يا در امكان هنري برتر از اين

کان یعنی معدن،

سخن موثر است.

انما هذه القلوب حديد                      و رقيق الالفاظ مغناطيس

دل اگر مانند آهن هم باشد، سخنان لطيف، سخنان منطقي، سخنان ادبي، مانند آهن‌ربا است و دل را به خود مي‏كشد، اين از مسلميات است.

حربه اول انبياء، نيروي اول انبياء، عامل بزرگ پيشروي انبياء در مقابل يك گروه و یک عده مخالف لجوج فقط سخنان آن‌ها بود. بيانات انبياء و سخنان انبياء در دل‌ها نفوذ مي‏كرد و آن‌ها را تحت تاثير قرار مي‏داد. با يك سخن، اگر مطابق شرايط خطابه باشد، آن شرايطي كه ارسطو در فن خطابه اعتبار كرده ‏است، يك فراز سخنراني از يك خطيب دانا و توانا و گوينده، اگر مطابق شرايط خطابه باشد، ممكن است يك جماعتي، يك شهري، يك مملكتي را منقلب كند، به جوش بياورد، ممكن است يك انقلابي را خاموش و آرام كند. با يك سخنراني از سخنور خطيب دانشمند مطابق با شرائط خطابه ممكن است مملكتي را به آتش كشيد و منقلب كرد و ممكن است مملكت آتشيني را خاموش و آرام كرد.

در هر حالت سخن اثر دارد، خاصه كه، اگر از پند دهنده دلسوز باشد، خاصه اگر گوينده، مهربان و عطوف و رئوف به شنونده خود باشد و بالاخص كه اگر سخن از روي سوز دل باشد، اثرش دو چندان است، «الكلام اذا خرج من القلب دخل في القلب».

الهي سينه‏اي ده آتش افروز                        در آن سينه دلي و آن دل همه سوز

و آن دل را كه سوزي نيست دل نيست                       دل بي‌سوز غير از آب و گل نيست

اگر دل سوخته و زبان افروخته و گوينده پخته دانا، سخن را ابراز و اظهار بدارد، خواه ناخواه يا تمام شنوندگان، يا نيم آن‌ها را منقلب مي‏كند، اين مطلب جاي ترديد نيست.

پس معلم نظري، معلم علمي، در ارتقاء و كمال طرف موثر است بلاشك، ولي اثرش اندك است بالنسبه به معلم عملي، اثرش کم داوم است بالنسبه به معلم عملي.

معلم عملي كيست؟

معلم عملي آن است كه لب از گفتار ببندد يا نبندد، ولي بازوي عمل بگشايد. به گفتن قناعت نكند، يا اصلا نگويد، يا اندك بگويد ولي قناعت به گفتن نكند، خودش هم عمل كند، عمل معلم آن‌قدر در آموزنده و شنونده تاثير دارد كه چندين برابر تاثير گفتار معلم است.

من باب مثل، بنده به شما بگويم نماز بخوانيد، فضائل نماز را ذكر كنم، ثواب‌ها و نتايج دنيوي و اخروي نماز را به عرض شما برسانم، ولي خوم نماز را در مَرآي و منظر شما نخوانم، گفتار من اثر دارد، بي‌اثر نيست، اگر روي منطق صحيح عقل و نقل باشد، ولي اگر گفتم و خودم هم ايستادم و شروع كردم نماز را به آن شرحي كه گفتم به عمل آوردم، و به رخ شما كشاندم، خواندن من نماز را، تاثيرش در قلوب شما ده چندان گفتن من است.

چرا؟

اين يك نكته‏اي دارد، برق آسا مي‏گويم و رد مي‏شويم، امروز موقع بيان سخنان علمي نيست بايد يك حرف‌هايي كه نوعا در افق فهم اكثريت است بگويم، يك قدري هم روضه بيشتر بخوانيم.

آقايان فضلاء، انسان محكوم حس است، حس او در درجه اولي، غلبه بر عقل او دارد، چه بسا عقلش حكم و قضاوت در یک مطلب خاصي مي‏كند، حس او هم بر خلاف او احساس مي‏كند. اين ادراك حسي، حكم عقلي را از نظر عمل در نزد انسان محكوم و مقهور مي‏كند.

مثلا چطور؟

من باب مثال مي‏گويم،

همه مي‏دانيد علم و دانايي به جسم نيست، نه هركس كه چاق‏تر و بزرگ‌تر و ريش انبوه‏تر، قد و قامت بلندتر دارد، او ملا است،

خير،

نه هر كسي كه ضعيف و لاغر است، ملا نيست، يا ملائي او كم است،

نه،

علم دائر مدار جسم نيست.

حضرت آيت الله العظمي جناب آقاي خوانساري اعتبار روحانيت شيعه هستند، ايشان بحري از علم هستند، ولي بسيار لاغر، باريك، كوچك اشت. خيلي از چاق‌هايي هم داريم كه از در مسجد به زور وارد مي‏شوند هِر را از بِر تشخيص نمي‏دهند، الف را از جيم فرق نمي‏گذارند، پس علم به جسم نيست، اين حكم عقل ما است. عقل مي‏گويد: دانايي ربطي به جسم ندارد، چاق و لاغري جسم مربوط به زيادي و كمي علم نيست،

در عين اين‌كه همه ما اين مطلب را مي‏دانيم يك آيت الله العظمي بزرگ مثل آيت الله ميزراي شيرازي بزرگ، ميرزا حسن، اعلي الله مقامه، كه او هم همين‌طور مانند آيت الله العظمي آقاي خوانساري لاغر اندام بوده ‏است، وارد در مجلس بشود، بدانیم كه ميرزاي شيرازي است، احترام مي‏كنيم، اما يك آقايي هم وارد شود، مجسمه، دو متر و نيم قد، يك متر پهنا، ريش انبوه و عمامه كالگنبد الدوار، عصاي آبنوس كاظميني به دست و نعلين پوست خربزه‏اي به پايش، ابروهاي كشيده، چشم‌هاي بزرگ از در كه وارد شد، همه حركت مي‏كنند، همه!

اين سر خود من آمده ‏است، در مجمعي كه هشت سال از منبر و محضر من استفاده مي‏كردند و آن‌ها به غلط من را ملا مي‏دانستند، در روز عيدي دعوتم كردند، رفتم، يك احترام کمی كردند، بي‌احترام نبود، يك آقاي ديگري هم آمد مجسمه، یک آقای دیگری هم آمد طول و عرض و عمق او دو برابر و نيم بنده بود و همه مي‏دانستند كه اين عُشر سواد من را ندارد. به سر مبارك خودم، از در كه وارد شد صلوات فرستادند همان مريدهاي بنده، همان‌هايي كه دوره سال از من استفاده مي‏كردند. من كه وارد شدم هيچ خبر نبود، او كه ذوي الهيكل بود «ذوي الهيكل قسط من الثمن» هم‌چنان‌كه وارد شد، همين‌ها با سلام مجلس را حركت دادند،

اين چيست؟

اين محكوم بودن حس عقل و ادراک عقل در مقابل حس ظاهري است. انسان محكوم احساسات است.

به حرم امام رضا7 مي‏رود تعظيم مي‏كند، سرش را پائين مي‏اندازد، قدم را آهسته آهسته بر مي‏دارد، اذن دخول اول و دوم مي‏خواند،

چرا؟

چون امام رضا7 سلطنت ظاهري او خيلي فوق‏العاده است. هيچ سلطاني الان در روي زمين نداريم كه مثل امام رضا7 از نظر سلطنت ظاهريه باشد، كاري به معنويت او نداريم، ماهي هفت، هشت، ده ميليون تومان مخارج امام رضا7 است. كدام دستگاه سلطنتي داريم كه مخارج شخصي او ماهی ده ميليون تومان باشد؟ فرش دارد، ضريح دارد، چراغ دارد، خادم دارد، فراش دارد، دربان دارد، پاسبان دارد، پاسدار دارد، چه دارد، چه دارد، اين7ها جلوي چشم را مي‏گيرد، حتي علماء، وقتي كه مي‏روند در كفش‌کن، كفش را مي‏كشند، آستين عبا را مي‏كشند، سر را پائين مي‏اندازند.

چهار تا امام در بقيع است، چهار برابر امام رضا7 آن‌ها هستند، يك دهم، يك پنجاهم اين وقاری را كه اين‌جا نگه‏ مي‏دارند، آن‌جا نگه نمي‏دارند،

چرا؟

چون آن عظمت حسي در بقيع نيست،

خدا به حق اميرالمومنين7 همه شما را به بقيع مشرف بفرمايد.

خيلي كه همين علماء احترام مي‏كنند، كفش‏هايشان را درمی‌آورند و السلام، ديگر آن حال سكون و وقار و ادب و خضوع و خشوع و فروتني در آن‌جا نيست. من هفت سفر به مكه رفته‏ام، شما هم برويد ببينيد، علما هم هستند، معتقد هم هستند كه اين‌ها چهار امام هستند، او یک امام است، آن‌جا چهار تا هست، همين علماء در حرم امام رضا7 مودب‌تر، موقرتر، آرام‌تر، ساكن‏تر، خاضع‌تر، ولی در بقيع نيستند،

چرا؟

چون عظمت حسي در حرم حضرت رضا7 هست و در بقيع نيست. انسان محكوم حس است، وقتي‌که از طريق حس چيزي را مشاهده كرد، تحت تاثر و تاثير واقع مي‏شود، لذا معلم عملي به حس اين‌ها، به رخ اين‌ها مي‏كشاند عمل را،

یك مثال بزنم،

الان من اگر روي منبر نيم ساعت صحبت كنم از احسان به فقراء، ضعفاء، برادران ديني، بنا كنم حديث نقل كردن، روايات نقل كردن، يا برادران مسلمان خودتان را كمك كنيد، لبناني‏ها، برادران مسلمانتان در خاك و خون افتاده‏اند.

يك نامه‏اي آقاي حاج شيخ جواد مغنيه كه از دانشمندان و علماي معتبر شيعه است خدمت آيت الله العظمي آقاي شريعتمداري نوشته ‏است، ترجمه آن نامه را براي من فرستاده‏اند. خدا شاهد است وقتي خواندم نزديك بود گريه كنم، يك مقداري آخوندي من مانع از گريه كردن شد، و الا گريه مي‏كردم، شايد محرمانه براي براداران مسلمان و شيعيان لبنان گريه كرده‏ام كه چندين ماه است كه به خاك و خون كشيده مي‏شوند، نه آب دارند، نه نان دارند، نه آسايش دارند، نه راحتي دارند، همين‌طور گروه گروه كشته مي‏شوند. و بر هر مسلماني و بر هر شيعه‏اي واجب است كه به آن‌ها كمك كند و ياري دهد آن‌ها را، خيلي از آيات عظام هم ياري كرده‏اند و مي‏كنند.

خدا به حق محمد و آل محمد: هرکس كمك به برادران شيعه و مسلمان لبناني ما مي‏دهد و آن‌ها را از اين فقر و مسكنت و تنگ دستي نجات مي‏دهد، خدا او را مبتلا نكند،

خدا به او خير دنيا و آخرت عطا كند.

يك ساعت بنده شروع كنم به تعریف كردن از انفاق بر ضعفاء.

بي‏اثر نيست، اما اگر يك مرتبه خداي نكرده العياذ بالله، چون اين شغل ما آخوندها نيست، دست به كيسه كنم و يك پنجاه تومان خودم بدهم، اين يك پنجاه تومان دادن خود من، ده برابر منبر من اثر مي‏كند،

من دائم توصيف كنم احسان به فقراء چنين است و چنان است، ممكن است تاثير كند، آن آقا پنج قران، آن يكي پنج تومان، آن يكي ده تومان بدهد، از مجموع اين جمعيت هزار تومان جمع شود، اما اگر گفتم و فوري دست كردم به جيب خودم، يك دانه پانصد ريالي را در آوردم و گفتم اين پر كاه ناقابل از من آخوند گوينده، نشان دادم و دادم، ديگر رقم‌های درشت از جيب‏ها در مي‏آيد، ده تومان، پنجاه تومان، صد تومان، ده برابر اثر مي‏كند،

چرا؟

چون معلم نظري، تركيب شده‏ است با معلم عملي،

لذا مي‏گويند: عالم عامل خوب است. «علم بلا عمل كالقوس بلا وتر»[2] «علم بلا عمل كالشجر بلا ثمر»[3].

به ما دستور مي‏دهند: «جالسوا من يذكركم الله رويته و يرغبكم في الآخره عمله و يزيد في علمكم منطقه»[4].

مي‏گويند: با كسي بنشين كه گفتار او، دانش شما را زياد كند و عمل او شما را به ياد آخرت و به عشق و رغبت آخرت بياندازد. با ملائي بنشين كه خودش زاهد است و ورع است، تارك الدنيا است، منقطع از شهوات است، عمل او تو را كاملا تربيت مي‏كند، گفتار چنين عالمي، ده برابر گفتار من بي‌عمل اثر خواهدكرد در شما،

لذا پيامبر دستور نماز داد، نماز را گفت: «اوله تكبير و آخره التسليم»[5] اركان و شرايط و اجزاء و قواطع و موانع و اركان آن را گفت، مع ذلك كله فرمود: «صلوا كما رايتموني اصلي»[6]، يعني بيائيد و ببينيد من چطور نماز مي‏خوانم، عمل من را در نماز ببينيد تا از طريق حس، شما ترغيب و تشويق به نمازي شويد كه مرضي خدا است.

اين بحث طويل الذيل است ولي به مقدار مقدور مقصد و مقصود من فعلا بس است. اسلام روي همين ميزان پي‏ريزي كرده ‏است دين مقدسش را و پايه‏هايش را بالا آورده ‏است و سقف را روي پايه‏هاي فطري و غريزي و مسلم ملل دنيا قرار داده‏ است. اسلام از اولي كه آمد به يك معلم قناعت نكرد. معلم نظري اسلام قرآن است، قرآن استاد گوينده ما است، «و اعلموا ان القرآن هو المحدث الذي لا يكذب»[7]، آن محدثی است كه دروغ نمي‏گويد، آن واعظي است كه تقلب نمي‏كند، قرآن آن دوست مهربان شفيقي است كه خيانت نمي‏كند، حق را مي‏گويد، باطل را مي‏کوبد. اين معلم نظري است، ولي تنها به اين معلم قناعت نشد، خود پيامبر معلم عملي بود. قرآن مي‏گفت: (اقيموا الصلاه و آتوا الزكاه)[8]، پيامبر نماز قرآن را به رخ مردم مي‏كشيد كه اين است نماز قرآن، نه آن‌كه شما مي‏خوانيد، اين‌كه نوع شما مي‏خوانيد پياز است، نه نماز.

كاري به نماز جماعت‏ خودتان نداشته ‏باشيد كه به بركت امامتان ممكن است قبول بشود، نوع نمازها، پياز است، چيزي كه در آن نيست، توجه به خدا است، چيزي كه در آن نيست انقلاب حال و خوف و خشيت از خدا است.

بگذرم،

پيامبر هم نماز را مي‏گفت و هم مي‏خواند تا ببينند، هم وضو را مي‏گفت و هم وضو را مي‏گرفت تا ببينند،

از مادر برادران ما، خانم سپهبد عايشه حديثي نقل كنم، اين خانم مي‏فرمايند: پيغمبر هر وقت وضو مي‏گرفت، حال مباركش منقلب مي‏شد، بطوري‌كه نفس‏هائي كه از گلويش بيرون مي‏آمد مثل صداي ديگي كه آب در آن به جوش آمده و غل غل مي‏كند به صدا مي‏آمد.

آب جوشي كه در ديگ يا كتري صدا مي‏كند چطور است؟

«كان له ازير كازير المرجل»[9]، نفس پيامبر همين‌طور صدا مي‏كرد و رنگ پيامبر تغيير مي‏كرد.

مي‏گفتم: يا رسول الله چه مي‏شود شما را که وقتي وضو مي‏گیرید رنگ شما تغير مي‏كند، حال شما عوض مي‏شود؟

مي‏فرمودند: قريب به اين عبارات و مضامين: «اريد الوقوف بين يدي ملك عظيم»[10] مي‏خواهم خودم را مجهز و مهيا كنم براي شرف‌يابي دربار پادشاه عظيمي، بين يدي ملك عظيم،

اين را كه مي‏بينيم آن وقت مي‏يابيم كه وضوي صحيح چيست. نماز پيامبر و اميرالمومنين7 و زين‏العابدين7 را كه ببينيد آن‌وقت درك مي‏كنيد كه نماز صحيح چيست؟ نمازهاي ما پياز است.

پس اسلام در اول، دو معلم آورد، معلم نظري علمي، که قرآن است، كه (لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين)[11] كتاب مبين قرآن است، (طسم تلك آيات الكتاب و قرآن مبين)[12]

خوب،

تا پيامبر هست، دو معلم هست و عوامل رقاء و ارتقاء ملت اسلام به حد اعلي فراهم شده ‏است. بعد از پيغمبر،

حواس‌ها را خوب جمع كنيد، به گودي كربلا رسيده‏ام، رسيدم به مقصد،

بعد از پيغمبر، اسلام احتياج به معلم عملي دارد، بايد دوشادوش معلم نظري معلم عملي داشته ‏باشد، بايد يك كتاب، کتاب گوينده، و يك كتاب، کتاب كننده باشد، تا علماً از قرآن به ظاهر و باطنش بشنوند كه باطنش روايات است و عملا هم ببينند از شريك قرآن، از آن ثقل، امر بزرگ، شخصيت ذي‌قيمتي كه در اسلام براي مسلمانان نهاده شده ‏است.

پيغمبر هنگام از دنیا رفتن اين فرمايش را كه هم شیعه و هم سنی نقل کرده است وحديث متواتر است از نظر شيعه و متضافر از نظر سني‏ها میباشد،

فرمودند: «اني تارك فيكم الثَقلين كتاب الله و عترتي»[13]،

ثِقلين درست نيست.

كه آن ابوعبدالله بخاري عليه ما عليه، خذله الله و قد خذله، بدبخت، عترتي را سنتي كرده‏ است، ولی نمي‏داند كه همان سنتي هم بالاخره به عترتي منتهي مي‏شود،

بگذرم.

پيامبر فرمود: من مي‏روم، دو شخصيت بزرگ پر قيمت كه در راس تعليم و تربيت امت هستند، گذاشته‏ام. اين دو از هم جدا نمي‏شوند، يعني تا قرآن هست، عترت هم هست، الان قرآن هست آن يكي ديگرش هم هست، در پس پرده غيبت است،

اميدوارم به حق قرآن به زودي آشكار بشود.

به هر حالت،

يكي معلم نظري، قرآن به ظهرش و بطنش، «ظاهره انيق و باطنه عميق»[14]، قرآن ظاهر خشك تنها نيست، خشك موثر هم نيست، خشك ما را هم تربيت نمي‏كند: ظاهر قرآن حتي دستور نماز را به ما ياد نمي‏دهد، دستور زكات را به ما ياد نمي‏دهد، دستور حج را هم به ما ياد نمي‏دهد. در كجای قرآن است كه بين صفا و مروه مثل شتر هروله كن؟ در كجاي قرآن است كه برو در جمره وُسطي و عقبه، رمي جمره كن؟ در كجاي قرآن است كه نماز صبح دو ركعت است؟ در كجاي قرآن است كه نماز مغرب سه ركعت است؟ در كجاي قرآن است كه نصاب زكاه چيست و چند چيز متعلق زكاه مي‏شود؟ از اول طهارات تا آخر ديات، ظاهر قرآن كافي نيست. ظاهر قرآن مجملاتي گفته ‏است ولي البته ظاهري انيق است، ظاهري است روشن، ظاهري است جلادار، ظاهري است كه ربطي به ظواهر ساير كتب بشري ندارد.

«و باطنه عميق»، قرآن باطن دارد، قرآن به ظاهرش و باطنش، مكمل بشر و استاد نظري بشر است. پيامبر تنها همين را نگذاشت، يك كتاب عملي هم گذاشت كه سطر به سطر قرآن در وجود او خارجا نمايان باشد، گذاشت و در ضمن گفت، اگر هم نمي‏گفت ما مي‏دانستيم كه اسلام روي اصول منطق و علم و روي اصول فطرت و غريزه دارد حركت مي‏كند، بايد دو تا معلم داشته باشد، اين را ما خودمان مي‏دانستيم. پيامبر هم عليرغم دشمنان و مخالفين، تصريح به اين مطلب فرمودند، كه دو معلم گذاشتم و رفتم، شما را به دو معلم سپردم و رفتم، اين دو معلم از هم جدا نمي‏شوند. يكي وجود علمي آن ديگري است و آن ديگري وجود كوني و خارجي آن ديگري است،

آن‌ها چه کسانی هستند؟ آن معلم عملي كيست؟ ابوبكر است؟ عمر است؟ عثمان است؟ معاويه‏بن‏ابي‏سفيان است؟ يزيدبن‏معاويه است معلم عملي مسلمين؟

اميرالمومنين و خليفه رسول رب العالمين، و ثَقل برابر قرآن و رديف قرآن يزيدبن‏معاويه است؟ عبدالملك مروان و چهار كره‏اش‏ هستند؟ وليدبن‏عبدالملك است؟ يزيدبن‏عبدالملك است؟ برو از معاويه بگير تا به آن حمار آن‌ها بيا،

اين‌ها آن ثَقل هستند؟

اين‌ها اصلا احكام قرآن را نمي‏دانستند، اصلا نمي‏دانستند كه چيست؟ نه ابوبكرش مي‏دانست نه عمرش. تعارف ندارد، ما برادر هستیم، ما پشتيبان برادران سنت و جماعت خودمان هستيم،

ما پنج برادريم و از يك پشتيم

حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي، جعفري پنج تا مثل پنج انگشت هستيم، يك بازوي خاتم النبيين حضرت ابوالقاسم محمد9 ما پنج انگشت را جمع كرده ‏است.

ما پنج برادريم و از يك پشتيم              در پنجه روزگار پنج انگشتيم

پشت خاتم الانبیا.

چون فرد شويم در نظرها عَلميم                     چون جمع شويم بر دهن‏ها مشتيم

ما برادران سنت و جماعت خودمان را دوست مي‏داريم، ما با مخالفين آن‌ها به شدت مخالف هستيم، ما با يهود و نصاري كه خون برادران ما را مي‏ريزند، جان برادران ما را مي‏گيرند، ناموس برادران ما را به باد مي‏دهند، جداً و مجداً مخالف هستيم. اين به جاي خودش، برادران ما هستند، نه مادري، از مادر جدا هستيم، مادر آن‌ها عايشه است، والده مقامي ما حضرت خديجه كبري3 است، دايي آنها معاويه است، دايي مقامي ما جناب محمدبن‏ابي‏بكر است.

خدايا به حق محمد و آل محمد: حوصله و تامل و دقت به من گوينده و به همه شنوندگان مرحمت فرما.

ما آن‌ها را دوست مي‏داريم و پشتيبان آن‌ها هم هستيم، ولي مسئله علمي مذهبي ربطي به اين حرف‌ها ندارد، مذاكره علمي و رد و ايراد منطقي بايد بشود، حق از باطل بايد جدا شود. حضرت ابوبكر الصديق رضي الله عنا جميعا اين بزرگوار تمام قرآن را بلند نبود، اين بزرگوار خيلي از آيات قرآن را نمي‏دانست، اين بزرگوار احكام اسلام را همه را نمي‏دانست، قربان داماد ایشان پيامبر بروم، اين بزرگوار از آيات قرآن اطلاع نداشتند، آيات قرآن را به شهود شاهدين و به شهادت شاهدين جمع مي‏كردند. شیخ دومي هم مثل اولی، ايشان هم نمره دو همين نمره يك بودند، سواد يُخ! به و الله العلي العظيم، اين را من در جاهايی گفته‏ام كه همين‌قدر جمعيت پر از دانشمند، شيعه و سني بود گفتم. خدا شاهد است اگر ابوبكر و عمر در بعضي منبرهاي من بودند نمي‏فهميدند، استعداد فهم بعضي از منابر من را ندارند با اين‌كه من چيزي بلد نيستم،

آن وقت اين‌ها ثقل هستند؟ پيامبر و خدا ما را به قرآن و به اين‌ها سپرده ‏است؟ اين‌ها از همديگر جدا نمي‏شوند؟ ماداميكه ما به قرآن و به عمر چسبيده‏ايم گمراه نيستیم؟ عمر كيست؟ عمر چي بلد است؟ عمر حكم تيمم را بلد نبود، با اين‌كه بر سر خودش هم آمده ‏بود، عمر خيلي از احكام را زير و رو كرد، عمر آیات قرآن را اصلا نمی‌دانست، باید بروید تاریخ را نگاه کنید، به شهادت شهود آیات قرآن را جمع كردند.

به هر حالت بگذرم، اين بحث عميق است.

يزيد بن ‏معاويه يا معاويه بن ‏ابي‏سفيان ثقل‏ هستند؟ آن كتاب عملي قرآن هستند؟ نمازهاي قرآن را يزيد و معاويه، پدرش، آن‌طور كه در قرآن خداوند متعال فرموده ‏است مي‏خواندند؟

كتاب عملي لازم است. اسلام تمام عوامل تكامل مسلمين را تا دامنه قيامت فراهم كرده‏ است، اسلام مثل دين حضرت عيسي7 ناقص، يعني براي يك زمان خاص نيست، اسلام دينش مانند دين حضرت موسي7 براي يك عده كه بني اسرائيل هستند نيست، مانند دين حضرت موسي7 برای مدت

؟؟؟ 44:30

آنه م به مدت 15 قرن آنه هم براي بني‏اسرائيل نيست، اسلام براي عرب، عجم، سياه، سفيد، شرقي، غربي، اين نيم كره، آن نيم كره، در پانزده قرن، در سي قرن، در صد قرن، تا وقتيكه آفتاب از مشرق طلوع كند و به مغرب غروب كند، تا وقتيكه اين چرخ دوار، نيرات سيارات را به ما شبانه مي‏تاباند، دين، دين اسلام است و مذهب، مذهب شيعه جعفري است. مذاهب ديگر مايه ندارد، مذاهب ديگر ركن منطقي و پايه حكمي فلسفي ندارد، اگر هم چهار تا كلمه خوب در آنها است از علي‏بن‏ابي‏طالب7 و بچه‏هاي او سرقت شده‏ است.

كتاب عملي اسلام، علي است، (انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم)[15] (هذا صراط عليٍ مستقيم)[16]، به قرائت اهل‏البيت، (صراط عليَّ مستقيم) قرائت همه قرا نيست،

(هذا صراط عليٍ مستقيم)، راه علي7، كتاب مبين علي7، علي7 است كه هم وزن قرآن است، علي7 است زنده كننده قرآن، علي7 است نماز قرآن را به مرئآ و منظرها مي‏کشاند، علي7 است آن تهجدهاي (تهجد من الليل ناقله لك عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا)[17]، تهجد قرآن را بعد از پيامبر علي زنده داشت،

در كدام تاريخ، در كدام كتاب، ديده‏ايد، بيائيد به من ارائه بدهيد كه دو شب حضرت ابوبكر صديق در تهجد از خوف خدا غش كرده‏اند؟ نشان بدهيد در كدام كتاب شيعه و سني‏ است كه حضرت ذوالنورين جناب عثمان‏بن‏عفان از خوف خدا ناله كرده‏اند غش کرده‌اند و افتاده‏اند؟ كجا؟

در كتاب‌هاي خود سني‏ها، نه كتاب‌هاي شيعه، در كدام كتاب است كه معاويه بن‏ابي‏سفيان اميرالمومنين‏ آن‌ها و خليفه پنجم آن‌ها و جانشين پيامبرشان، اين بزرگوار دو شب به نان جو قناعت كرده ‏باشند، آن‌قدر مي‏خوردند كه مي‏تركيدند، خودشان مي‏گفتند: خسته شدم و سير نشدم، كه شاعر مي‏گويد:

و صاحب لي بطنه كالهاويه                         كان في امعائه معاويه

كجا است آن كتاب عملي كه خوف و خشيت خدا را كه در قرآن مي‏گويد: (انما يخشي الله من عباده العلماء)[18] (و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنه هي الماوي)[19] (و لمن خاف مقام ربه جنتان)[20]،

كجا است؟ اين خوف و خشيت از سر و صورت يزيد، اميرالمومنين آن‌ها، يا پدرش معاويه، يا جلوتر، پسر عمويش عثمان بروز کرد؟ در كدام كتاب نوشته‏اند؟ بيائيد نشان بدهيد.

آن‌کسی‌که كه زهدش، ورعش، خوف و خشيت او از خدا، شب‏زنده‏داري‏هاي او، جان دل‏سوزي‌هايش، فداكاري‏هايش براي ضعفاء، براي ايتام، براي از پا فتادگان، از حد شماره و احصاء خارج است، او مولاي ما علي7 است، او آقاي ما علي7 است، او سيد و سرور ما علي7 است، او مولاي قنبر ما علي7 است ما همه نوكر قنبر علي7‏ هستم نه نوكر علي7.

نقطه فصل الخطاب، شاه دنيا ماه دين                     نكته حسن المآب و شرح قرآن مبين

روي داور پشت پيغمبر امام العارفين                     سرور و سالار دين بحر السخا حبل المتين

وجه الله است علي7، آیا عمر وجه الله است؟ عثمان! به باد دهنده مال‌هاي مسلمانان، اين وجه الله است؟

در جنگ احد نود زخم خورد، نگذاشت پيغمبر به زمين بيافتد، آن‌ها جفتي به كوه زدند و فرار كردند، به صريح نوشته‏هاي سنيها، آن‌ها به كوه زدند، علي7 مثل پروانه‏اي دور شمع پيامبر بود تير به بدنش مي‏آمد، نيزه به پهلويش مي‏آمد، شمشير به شانه‏اش مي‏آمد پيغمبر را نگه‌داشت،

اي نمك به حرام‏ها!

روي داور پشت پيغمبر امام العارفين                     سرور و سالار دين بحر السخا حبل المتين

خاك پايش تاج عزت بر سر روح الامين                      پيشواي انبياء و رهنماي مرسلين

از اين شعر نترسيد بر من اثباتش،

كاشف الاسرار

قربانت بروم علي7، علي7 لحظه مرگ تو بيا و به داد همه ما برس،

علي7 به عشق تو جمع شده‏ايم، علي7، همه علي7 علي7 مي‏گوئيم،

لحظه مرگ بیا،

كاشف الاسرار قطب‏الدين اميرالمومنين

همه بگوئيد يا علي7.

مي‏خواهم برويم در خانه‏اش، حلقه در را محكم بكوبيد، بچه‏ها را از عزا در آوريد، گرچه امروز خانه خالي است، جاي علي7 خالي است، بچه‏هاي علي7 يتيم نشسته‏اند.

حالم منقلب شد دنباله مطالب براي فردا.

قربان خاك پاي قنبرت يا علي7،

مهيا باشيد، مي‏خواهم دق الباب كنم و در خانه‏اش را بكوبم،

يك حديث اول براي شما بگويم، حديث را علامه بزرگوار علامه‏مجلسي قدس الله سره كه

خدا به حق اميرالمومنين7 و ائمه طاهرين: روح پر فتوح اين بزرگوار را الساعه غريق بحار انوارش بفرمايد،

اين بزرگوار در کتاب معاد بحارالانوار اين حديث را به سند معتبر نقل فرموده‏اند. بهشت در دارد، هم در معنوي دارد و هم در ظاهري و در آن كوبه دارد، حلقه در بهشت را مي‏كوبند.

روايت دارد حلقه در بهشت را كه مي‏كوبند، صداي حلقه اين است: يا علي7،

اين صداي حلقه در بهشت است، مي‏خواهم شما امروز آن صدا را كرده باشيد.

نه مراست قدرت آنكه دم زنم از جلال تو يا علي،

يا علي7 بگوئيد مسجد تكان بخورد، علی7، دست خدا است، پهلوي خدا است، چشم خدا است، گوش خدا است، زبان خدا است علي7، جلوه كامل الهي در وجود مسعود علي7 شده ‏است. شما شيعه، شير از پستان مادر شيعه خورده‏ايد، آهاي بزرگ‌ها! بچه كه بوديد وقتي به زمين مي‏خوريد، مادر شما مي‏گفت: مادر بگو يا علي7، با يا علي7 راه افتاده‏ايد، شير از پستان پر بركت كنيز علي7 خورده‏ايد، شما آشنا هستيد، در خانه‏اش را محكم بكوبيد.

نه مراست قدرت آنكه دم زنم از جلال تو يا علي7،

نه مرا زبان كه بيان كنم صفت كمال تو يا علي7،

قربانت بروم علي7،

علي7، مي‏شود اين صداها را جواب ندهي؟

مولا جان،

شده مات عقل موحدين همه در جمال تو يا علي7

اي مولاي،

چو نيافت غير تو آگهي ز مقام حال تو يا علي7،

آقا!

نبرد به وصف تو ره كسي بجز از مقال تو يا علي7

اين یا علي7 شما من را هم به ميل آورد، شعر بخوانم.

هست اهل معرفت توي مجلس، فقراي مولا بچسبيد.

هله اي مُجلی عارفان

مولا جان

تو چه مطلعي تو چه منظري

هله اي مُوله عاشقان                  تو چه شاهدي تو چه دلبري

علي7،

كه نديده‏ام به دو ديده‏ام                   چو تو گوهري چو تو جوهري

چه در انبياء چه در اولياء                 نه تو راست عِدلي و همسري

علي7،

به كدام کس مثلت زنم                 كه بود مثال تو يا علي7

يك نگاه كرد، ديد بيست و هشت تا بچه‏اش دورش نشسته‏اند، اين دخترهاي فاطمه زهراء3 هاي هاي گريه مي‏كنند، اين بچه‏ها، پسرهاي فاطمه زهراء3 يكي اين طرف سر بابا، يكي آن طرف سر بابا،

اين چشم‌هاي امام حسين7 از زيادي گريه مجروح شده‏ است،

يك نگاه كرد،

بابا حسين7 بيا جلو،

با همان دست‌هاي لرزانش امام حسين7 را بغل گرفت،

بابا گريه نكن، خدا دل تو را محكم كند، بابا اين دل تو مصيبت‏ها بايد ببينيد، خدا به دل تو رحم کند، «ربط الله قلبک»[21]

بعد از چند دقيقه غش کرد، زهر اثر کرده بود، بعد از چند دقيقه به هوش آمدند. مثل پيامبر ؟؟؟ 1:02:12

تا مثل ديشبي، واي چه شب تاريكي برای بچه‌های امیرالمومنین7 بود.

پاهاي مبارك اميرالمومنين7، ديشب از شدت زهر قرمز شده‏ بود، اين پاها را به هم مي‏پيچيد، درد مي‏كرد. اين بچه‏ها نگاه مي‏كردند و گريه مي‏كردند.

يك وصيت مفصلي كرد، ان‌شاءالله شما زنده، اگر من هم زنده بودم فردا مفصل راجع به وصيت اميرالمومنين7 صحبت مي‏كنم، حال مطالب علمي‏ ما سرجايش بماند، فردا و پس فردا ان‌شاءالله راجع به آن وصيت مفصلي كه كرده ‏است به همه شما «و من بلغه كتابي هذا»[22] سفارش مفصلي كرده‏ است بايد ان‌شاءالله فردا و پس فردا به گوش شما برسانم.

وصيت‏هايش كه تمام شد، ديدند چشم‌هايش را روي هم گذاشت، چشم‌هايش را باز كرد گفت: پسر عمويم پيامبر آمده ‏است، اين عمويم حمزه است، آمده ‏است، آن برادرم جعفر است، آمده است.

يك كلمه گفت و دل بچه‏ها را كباب كرد، من بگويم هرکس صداي من را مي‏شنود بايد ناله‏اش بلند شود،

فرمود: نور چشمان من، این جد شما پيامبر است، آن عمويم حمزه است، اين برادرم جعفر است، به من مي‏گويند: علي7 زود بيا، علي7 ما مشتاق تو هستيم.

چشم‌هاي خیلی‌ها را دارم مي‏بينم اشك‏آلود است، دلم نمي‏خواهد چشمی امروز در اين مجلس خشك بماند، امام‏ زمان به اين مجلس نظر دارد، مواظب باشيد چشم‌هايتان خشك نماند، چشم خودش گريان است، خودش نالان است، شما هم نالان باشيد. يك وقت هم ديدند صدا زد: «عليكم السلام يا رسل ربی»[23] ای فرستاده‏هاي خدا كه آمده‏ايد پيش من.

آن‌ها سلام داده ‏بودند، امیرالمومنین7 به آن‌ها جواب دادند.

بعد از چند دقيقه ديگر هم ديدند،

من اين كلمه را با سر پوشيده نمي‏گويم، حضرت آيت الله العظمي حضرت آقاي خوانساري، من با سر برهنه مي‏گويم، می‌خواهم شما هم با سر برهنه بشنويد، فرق جد شما اميرالمومنين7 پر از خون است،

شيعه‏ها، اي پرورده‌های مهر علي7،

يك وقت هم ديدند آقا پا را رو به قبله دراز كردند،

ای وای،

ديدند لب‏ها حركت مي‏كند،

من می‌گویم ناله شما هم بلند شود،

ديدند مي‏گويد: اشهد ان لا اله الا الله،

وای

مجلس پر از خير و بركت است، الحمدلله، نماز جماعت با آن فضيلت، پشت سر امام عادل قطعي، به حق پيامبر براي من هیچ شبهه ندارد عدالت اين بزرگوار،

نماز جماعت اول وقت، پشت سر امام عادل، شخصيت بزرگ روحانيت شيعه، بعد هم مجلسي شنيديد و لو از دهان يك پليد پستی، و لو از دهان يك عاصي گناه‌كاري، فضائل علي7 و مقامات اميرالمومنين7 را شنيديد. مجلس پر از فرشته است، فرشته‏ها الان اطراف مجلس را دارند و معطر به عطر اين مجلس مي‏شوند و عطر اين مجلس را هديه و ارمغان براي ملكوتيان مي‏برند. تقريبا نزديك شب جمعه هم هست، چشمان خيلي از شما هم اشك‏آلود شد الحمدلله،

خدايا هر چشمي كه بر علي7 گريست، او را به صورت امام‏ زمانش روشن فرما.

مي‏خواهم شرايط استجابت كامل شده باشد، جمعيت شما وافي است، هر كدام هفت مرتبه،

دو هزار قطعا بيشتر هستيد، در حدود سه الی چهار هزار نفر هستيد، من احتياط مي‏كنم، هر كدام هفت مرتبه آيه مباركه (امن يجيب) را كه تجربه و آزمايش بزرگان ما شده‏ است، قرائت كنيد ولي يك آهنگ، جلو و دنبال نيافتيد، با آهنگ من، از من پيروي كنيد، با يك صدا، مي‏دانید به چه نيت؟ به نيت خلاصي و آسودگي و آسايش برادران مسلمان، خاصه برادران شيعيان ما كه به چنگال ظالمین يهود و نصاري گرفتار شده‏اند، مالشان از دستشان رفته است، ناموس‏شان رفته است، جانشان رفته است، در نهايت سختي هستند، به منظور آسايش و راحتي اين‌ها از شر يهود و نصاري، به همين منظور اين آيه مباركه را بخوانيد و از خدا رفع گرفتاري آن‌ها و گرفتاران بي‏گناه را بخواهيد و بعدا هم ان‌شاءالله كمك مادي و مالي هر چه توانستيد به اين برادران مسلمان كرديد در نزد خدا و پيامبر مقبول و ماجور خواهد بود.

اين صيغه استغفار را بخوانيد:

«استغفر الله الذي لا اله الا هو الرحمن الرحيم بديع السموات و الارض ذو الجلال و الاكرم و اتوب اليه»

(بسم الله الرحمن الرحيم امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء)[24]

بلند بخوانيد.

هرکس قرآن دارد به دست بگیرد، هرکس قرآن ندارد دست خود را زیر جنازه امیرالمومنین7 ببرد،

عدد اربعین یک خاصیت مخصوصی دارد، جنازه علي7 بالاي دستان شما، يقينا امام ‏زمان هم به تشييع او مي‏آيد، به در خانه خدا با جنازه علي مرتضي7 برويد،

چهل مرتبه با حال ناله،

يا الله،

آي خدا،

از گدا جز گدائي نيايد                     و از خدا جز خدايي نبايد

ما گدا هستيم، آمده‏ايم در خانه تو،

من آخوند بی‌عرضه اگر پنج نفر روی فرش من بیایند و بگویند: تا چیزی ندهی بیرون نمی‌رویم، عبای خود را شده می‌دهم تا دست خالی نروند.

این گداها روی فرش تو، توي خانه تو آمده‌اند،

دور از بزرگواري تو است كه اين‌ها را كف خالي و دامن تهی از خانه‌ات بيرون كني، خدایا حاجات ما باید امروز روا شود.

اول حاجت ما اين است:

به سر سينه اميرالمومنين7 و روح پاك حضرت خاتم المرسلين9 و به عصمت كبراي حضرت صديقه طاهره3 همين ساعت امر ظهور امام ‏زمان را مقرر بفرما،

ما را به زودی به دیدار و به نصرت این بزرگوار سعادتمند بفرما،

دل ما را از مهر و محبت علی7 و یازده فرزندش و از ولایت امام عصر، به حق امیرالمومنین7، مملو و سرشار فرما،

نعمت ولایت امام زمان در دل اولاد ما، اعقاب ما، نسلا بعد نسل جاری فرما،

فرزندی که ولی امام زمان7، پسر امام حسن عسکری7 نباشد به ما نده،

قلب مبارک حضرت را از ما گنه‌کاران راضی و خشنود فرما،

ما را در ظل لوای ولایش از هر خطا و اشتباه و از هر خطر و صدمه‌ای حفظ بفرما،

مشکلات ما، همه شیعیان، همه مسلمانان جهان را حل و سهل و آسان گردان،

گرفتاری‌های ما، از هر ردیفی که هست، مالی، عرض و جلالی، گرفتاری‌های فکری، خدایا به حق محمد و آلش:، همه انواع گرفتاری‌های ما را برطرف بفرما،

گرفتاران بی‌گناه ما را آزاد فرما،

بیماران ما را لباس عافیت بپوشان،

بیماری نافهمی را از ما دور گردان،

نعمت‌های مادی و معنوی خود را از ما زوال نیاور،

این دعا، گفتنش بر من واجب است و بر شما آمین آن واجب است:

خدایا هرکس ترویج اسلام می کند، تایید مذهب شیعه می کند، در هر لباسی که هست، هر شغلی را که دارد، در هر مقامی که هست، به عز علی بن ابیطالب7 او را تایید و تقویت بفرما،

هرکس در مقام تخریب دین و در مقام تضعیف مذهب جعفری است، در هر لباسی، به هر زبانی، به هر قیافه‌ای که هست، به حق امیرالمومنین7 کمرش را بشکن،

دین و مذهب را در این مملکت تقویت بفرما،

در سایه دین آرامش ما را زیادتر بفرما،

بر جلال و عز و عظمت روحانیت ما بیافزا،

مراجع عالی مقام ما را تایید بفرما،

بر توفیقات سلسله جلیله طلاب و محصلین بیافزا،

منطق گویندگان دینی ما را روان‌تر فرما،

روحانیین گذشته ما، از الان تا زمان صادقَین، فقها و محدثین ما را غریق رحمت فرما،

حاضرین مجمع ما غیر از آن‌چه گفتم، هر حاجت شرعی دارند، جزئی و کلی و دنیوی و اخروی، به حق صاحب الزمان7 حاجات شرعی همه را برآور،

هرکس از بنای این مسجد تاکنون یک آجر کمک کرده است و از دنیا رفته است بیامرز،

هرکس یک یا الله در این مسجد گفته است و از دنیا رفته است او را بیامرز،

همه این گذشتگان را در ثواب جلسات ما سهیم و شریک بگردان،

بمحمد و آله: و عجل فرج صاحب الزمان7،

 
[1]
[2]
[3]
[4]
[5]
[6]
[7]
[8]
[9]
[10]
[11]
[12]
[13]
[14]
[15]
[16]
[17]
[18]
[19]
[20]
[21]
[22]
[23]
[24]