مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: سخنرانی روز بیستم و دوم: (وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيم‏) 1 – فضائل امیرالمومنین (ع). 2 – امیرالمومنی ن (ع)مظهر العجایب است. 3 - امیرالمومنین ع جمع صفات مختلف است: عالم و جنگجو. 4 – فرمایشات بی نظیر امیرالمومنین ع.

أَعُوذُ باللهِ ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

الْحَمْدُ لِلهِ ‏ رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْـبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَـيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَـمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ

روز جمعه و متعلق به حضرت بقیه الله ارواحنا فداه مي‌باشد و بعد از اداء فريضه در خانه خدا، توجه شما به اين بزرگوار به نسبت روزهاي گذشته بايد بهتر باشد ولي همان شرطي را كه ديروز عرض كردم امروز هم تذكر مي‏دهم، وقتي بنام حضرت بلند شديد عرض ادب و اخلاص كرديد، بي‌صدا بنشينيد و مومنين هم از خارج حمله‏ور نشوند، زيرا جا براي افراد زيادتر باقي نيست مگر در شبستان‌ها.

صاحب الهيبه العسكريه و الغيبه الالهيه سيدنا و مولانا و امامنا و هادينا بالحق القائم و لعنه الله عليه اعدائهم ابد الابدين و دهر الداهرين

(و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم)[1]

هر چند روز جمعه است و متعلق به امام عصر ارواحنا فداه مي‌باشد ولي اگر خداي متعال عمري بدهد و موفقيتي باشد از پس فردا كه روز بيست و چهارم است تا آخر ماه، يك‌سره راجع به امام زمان7 ان‌شاءالله صحبت خواهيم كرد، با اجازه خود حضرت، امروز و فردا راجع به جدشان اميرالمومنين7 يك چند كلمه بايد بيشتر بگوئيم.

اصلا حضرت امير7 مظهرالعجايب است، يكي از القاب حضرت همين است.

ناد عليا مظهر العجائب

درويش‏ها مي‏خوانند، ذكر «ناد علي7» هم عجیب ذكري است، صد و ده نوبت صبح‌ها می‌خوانند، ولي يك فوت و فن‌هایی دارد كه آن‌ها را بلد نيستند، اگر زير عباي من آمدند، پيچ و خم‌هايش را براي آن‌ها مي‏گويم.

ناد عليا مظهر العجائب              تجده عونا لک فی النوائب

كل هم و غم سينجلي                   بولايتك يا علي يا علي

صد و ده تا يا علي7 باید بگویند.

عرض كنم كه يكي از القابش مظهرالعجائب است، راستي علی بن ابیطالب7 روحا و بدنا، مظهرالعجائب است. شما مثل علي7 پيدا نخواهيد كرد معطل نشويد، مگر بچه‏هايش. در سابقين و لاحقين يك خصوصياتي كه روح و بدن علي‏بن‏بي‏طالب7 دارد.

«صفي الدين حلي» چند تا شعر دارد راجع به حضرت مي‏گويد. واقعا اشعارش درست و با معنا است، مي‏گويد:

جُمعت في صفاتك الاضداد                فلهذا ضلت لك الانداد

زاهد حاكم حليم شجاع                 ناسك فاتك فقير جواد

خَلِقٌ يشبع النسيم من اللطف                 و باًس يذوب منه الجماد

شيم ما جُمعن عني بشر قط              و لا حاز مثلهن العباد

مي‏گويد: علي7، تو مجمع الاضداد هستي، هم آب هستي و هم آتش هستي، معلوم نيست كه اين روح چه روحي است و اين بدن چه بدن است؟ هر روحي با يك بدنی متناسب است، روح رستم و افراسياب را در بدن ضعيف بنده قرار نمي‏دهند. اين بدن طاقت شمشير خوردن و تير و نيزه خوردن و اسب‌سواري کردن و ده ساعت بالاي اسب نشستن، اين بدن بنده اين طاقت‏ها را ندارد. مغز بنده هم، مغزي كه غوغاي ميدان را و قعقعه نيزه‏ها و شیهه اسب‏ها و داد و فرياد بگير و بكش پهلوان‌ها و يلان‌ها را ندارد.

نمي‏دانيد ميدان هم چيز عجيبي است.

در آمد به ميدان چو آغنده شير              كمندي به دست و سمندي به زير

در آمد به هر سو ده و دار و زين                  درخشيدن تيغ و باران تير

يلان را بسي سر جدا شد ز تن                       پر از خاك چنگ و پر از خون دهن

كه اگر اين شعرها را بخوانم شما هم تغيير حالت پيدا مي‏كنيد، اصلا وصف ميدان تغيير حالت مي‏آورد تا چه برسد به ديدنش. يكي مي‏گويد: آخ، يكي حمله مي‏كند، يكي از بالاي اسب مي‏افتد، يكي زير دست و پاي اسب‌ها لگدمال مي‏شود، هيا هوي عجيبي است، مغز بنده اصلا استعداد ديدنش را هم از سر قله كوه هم ندارد، رنگ بنده كه مي‏پرد. اين يك مغز خركي مي‏خواهد، مثل مغز نادر كلاتي خراسانی ما، مغز بايد كم شيار باشد، شبيه‏تر به مغز حيوانات باشد. مغز هرچه پر شيار باشد و لطيف باشد از هياهوها و قال‌قال‌ها و فريادها بركنار مي‏شود. مغز آدم فرهنگي پرشيار است، گوشه‏اي مي‏خواهد آرام بي‏سر و صدا مطالعه كند، دقت در مطالب كند، خواه مطالب الهي و خواه طبيعي و خواه رياضي، مرد رياضي كه مي‏خواهد در فرمول‏هاي دقیق رياضي دقت كند بايد در محل بي‏سر و صدائي، آرامي، خوش منظره‏اي، پارك شهري، آن‌هم يك گوشه پارك كه اراذل و اوباش راه پيدا نكرده باشند. اما مغز آدم جنگي اين‌طور نيست، مي‏خواهد توي خاك و خون و بزن و ببند و اين‌ها باشد، اين مغز شبيه‏تر به مغز خر است، راستي مي‏گويم‏! اين‌ سلحشورهاي جنگي خون‌خوار، مغزشان كم شيار است، شبيه مغز حيوانات است، قلبشان هم قوي، مثل سنگ مي‏ماند، اعصابشان هم، ماهيچه‏هايشان مثل فولاد، استخوانشان پر فسفر، بايد اين‌طور باشد و الا تحمل آن مشقت‏ها را نمي‏تواند بكند. اما مغز فرهنگي خير، ماماني بايد باشد، خيلي لطيف، ظريف، قلبش هم همين‌طور، قلب رقيقي، قلب ظريفي، قلب ملايمي، قلب صخره سنگ برای كردهاي بياباني است.

بدن آدم فرهنگي با بدن آدم جنگي، دو بدن متخالف است، دو مغز مختلف، او مغزش كم و پرشيار و لطيف، اين مغزش زياد و كم شيار مثل الاغ. او اعصابش لطيف، با يك سر و صدائي تشنج پيدا مي‏كند، اين اعصابش قوي، ميله هم فرو كني، هيچ كارش نمي‏شود و هكذا و هكذا. او كنجي مي‏خواهد آرام،

كنجي و كتابي و رفيقي دو سه همدم           بايد كه عدد بيشتر از چهار نباشد

ابن يمين مي‏گويد.

اين خير، اين ميدان مي‏خواهد و داد و فرياد يلان و بزن و بكش گردان، گرد و غبار ميدان، اين‌ها را طالب است. دو بدن است، دو روح، دو فكر، دو انديشه، دو مذاق و دو مزاج.

از عجائب عالم يكي علي‏بن‏ابي‏طالب7 است: اين آدم معلوم نيست بدنش، بدن مرد جنگي است يا بدنش، بدن مرد فرهنگي است، معلوم نيست مغز و دماغ اين چطور آفريده شده ‏است؟ قلب اين چطوري است؟ اين قلب آن‌قدر رقيق است، آن‌قدر لطيف كه با ديدن يك بچه يتيم منقلب مي‏شود و به حال گريه مي‏افتد، آن‌قدر قلب رقيق است كه با ديدن يك زن كه مَشك آب به دوش گرفته و توي كوچه دارد مي‏رود و با خودش زمزمه دارد و بعد مي‏فهمد كه اين زني است بی‌وارث كه شوهرش كشته شده، چهار تا بچه يتيم دارد، اگر بدانيد علي‏بن‏بي‏طالب7 چطور شد؟ مثل آدمي كه خودش را ببازد، اصلا از دست رفت، بي‏معطلي رفت.

خليفه، پادشاه، فرمانفرماي مملكت عراق و حجاز در پايتخت خود، در كوچه‏ها، در معرض عام، رفت مشك آب پيرزن را گرفت و به دوش كشيد، پادشاه بيايد سقايي بكند؟ فرمانده كل قوا، بلكه سرفرمانده كل قواي عراق و حجاز هستند، يك مرتبه مثل سقاها مشك آب را به دوش گرفته است و دنبال سر پيرزني دارد مي‏رود و بعد چقدر با آن زن تواضع مي‏كند، چقدر نرمي ‏و ملايمت به خرج مي‏دهد، چقدر كوچكي به خرج مي‏دهد. بعد هم مي‏رود در خانه‌اش براي او آرد و خرما و جوز مي‏آورد، با بچه‏هاي او شوخي و بازی می‌کند، بلند مي‏شود و مي‏رود خاكستر تنور زن را بلند مي‏كند و بيرون مي‏ريزد، تنورش را آتش مي‏كند، اين كارها! اين چه قلب رقيقي است!

ما آخوندها كه قلبمان ارق از شما بازاري‌ها است، اين رقت را نداريم، آن وقت علي‏بن‏ابي‏طالب7! همين او، اين دست‏ها را بالا مي‏زند، شمشير را مي‏گيرد، گردن عمر بن عبدود را مي‏برد. آن را من گفتم و شما شنيديد. سر بريدن كار آساني نيست آن هم سر چنان خرسي! سر عمر بن عبدود، يك غولی بود! اين آستين را قشنگ بالا مي‏زند و مي‏برد، اين چه قلب قوي مي‏خواهد!

يا همين‌طوري‌كه سر به ؟؟؟ 16 زين مي‏گذارد، تركمن ‌وار مي‌رود توي جگر اردو، خود آن حمله يك قوت قلب عجیبی می‌خواهد، جرات و جسارت عظيمي مي‏خواهد، يك قابلمه پلو كه نيست، سر سفره كه نيست كه انسان حمله كند، اين تير است، شمشير است، نيزه است، سنگ است، اصلا درياي مرگ است. سرش را روي قوس زين مي‏گذارد ؟؟؟ و آن هم چيز عجيبي بوده است، او هم از اين يابوهاي ؟؟؟ نبود،

مکر مفر مقبل مدبر                     ؟؟؟ 17

صحبت يورش نبود، صحبت پرش نبود، صحبت جهش از این حیوان بود، چه طاقتي هم اين دُل دُل داشت، قاطر بود، از مصر هم برايش سوغات آورده بودند، اما از هزار اسب سمند هم قوي‌تر بود، چقدر تير و نيزه به همان دُل دُل مي‏خورد، او هم طاقت مي‏آورد، مي‏زد به جگر دشمن.

به بچه‌اش محمد حنفيه دستور مي‏دهد.

اميرالمومنين7 ؟؟؟ بچه‏هايش را كه ناز نازي و ماماني بار نمي‏آورد، بچه‏هايش را اطو كشيده! پوتين ماماني پايش بكن، دستكش ماماني دستش كند، چهارراه لاله‌زار و استانبول قدم بزند، به علي‏بن‏ابي‏طالب7 ؟؟؟ اگر بچه‏هايش را اين‌طور تربيت كند. بچه‏هايش را به ميدان جنگ مي‏برد، در محراب عبادت از يك طرف می‌برد و به ميدان جنگ از یک‌طرف مي‏برد، مثل اين‌كه شما پسر خود را در شب عروسي تماشا مي‏كند و باباجان برو، دست عروس را بگيرد، و شما تماشا مي‏كنيد و كيف مي‏كنيد، علي‏بن‏ابي‏طالب7 به بچه‏هايش مي‏گفت: برويد توي ميدان! تماشا می‌کرد.

ما شيعه‏ها، معطلتان نكنم، بنده ترس ندارم، ما شيعه‏ها خيلي تنبل هستيم، شيعه علي‏بن‏ابي‏طالب7 نيستيم، در عمل شيعه عمر هستيم، نوعا سالوس هستيم، نوعا متظاهر هستيم، نوعا رياكار هستيم، آن ريش حنائي‌هاي ته عرقچين‏هاي ما، صدي ده آن‌ها خوب و واقعا هم گوهر هستند، صدي نود آن‌ها تظاهر است، ما آخوندها هم همين‌طور هستيم، شيعه عمر هستيم، صراحت علي‏بن‏ابي‏طالب7 را نداريم، ما شيعه عمر هستيم، شجاعت علي‏بن‏ابي‏طالب7 را نداريم.

علي ابن بي طالب7 بچه‏هايش را مي‏آورد به ميدان مي‏انداخت كانّ حجله عروسي است، دستور مي‏داد به محمد حنفيه ؟؟؟ 19:30 «عض علي ناجذك، اًعر الله جمجمتك، تدفي الارض قدمك ارم ببصرك اقصي القوم، و غض بصرك و اعلم ان النصر من عند الله سبحانه».

مي‏گويد: بابا، اين سرت را بده به خدا، توي ميدان سر را از خودت نگير، آدمي كه از سر گذشته باشد ديگر معلوم است چه كار مي‏كند! مثل ميخ پايت را به زمين بكوب، در نروي، فرار نكني، عقب‌نشيني نكني. دندان‌هايت را روي هم فشار بده كه هم جمجمه را سخت مي‏كند و هم حالت غضب را در انسان تحريك مي‏كند. چشمت را به عقب لشكر بيانداز، يعني طمع كن كه تمام لشكر را بخوري، پيش پايت را نگاه نكن، آن عقب را نگاه كن چشم‌هايت را بيانداز به عقب و بگو: مي‏خواهم به آن‌جا برسم. بدان كه ياري و نصرت هم به يد خدا است، نصرت و پيروزي به دست خدا است، خدا بخواهد پيروزي بدهد به يك نفري تو در مقابل هزار نفر هم مي‏دهد.

اين‌ها دستوراتي است كه علي‏بن‏ابي‏طالب7 به بچه‏اش مي‏دهد، آن وقت بچه‏هايش را بر مي‏دارد و مي‏برد، محمد حنفيه را سه مرتبه در جنگ جمل گفت: برو، رفت و برگشت، يك پارچه خون شده بود، تير، نيزه، شمشير خورده بود به بدنش، از اين‌جايش خون مي‏آمد، اين‌جايش سوراخ شده بود، هنگامه‏اي بود، يك درخت خون شده است، آب به او مي‏داد. يك استراحتي مي‏كرد و مي‏گفت: بابا بزن به اين‌طرف لشكر! كانّ قابلمه پلو است! مي‏رفت و بر مي‏گشت، بدن پر از خون شده است، تشنگي هم مي‏خواهد او را هلاك كند، آب به او مي‏داد، باقي آب‌ها را روي زره‏اش مي‏ريخت، تا بدنش خنك بشود، هنوز استراحت نكرده بود، مي‏گفت: محمد بزن به جگر لشكر! بچه‏هاي ديگرش را عقب سرش مي‏انداخت.

من ناچارم بايد يك مقداري بگويم، شيعه علي7 بايد تابع علي7 باشد، همه دین و مذهب تسبيح و لا اله الا الله و سبحان الله و بحمد الله و الخير، التماس دعا نيست. درست است، نماز جماعت هست، دعاي زادالمعاد و مفاتيح است، قران است، التماس دعا داريم، هست، درست است، اما اين‌ها يك بدنه اسلام است. يك بدنه اسلام هم شمشير است.

هر كه شمشير او برنده‌تر است                مرغ اقبال او پرنده‏تر است

در كف مردان دين شمشير مي‏بايد گرفت               حق خود را از دهان شير مي‏بايد گرفت

فهميديد؟ همه‏اش التماس دعا داريم، نيست، اين يك بدنه‏اش است، آن‌هم يك بدنه‏اش است.

بچه‏هايش را عقب سرش مي‏انداخت، امام حسن7 و امام حسين7 كه نور چشمش بودند، از جانش بيشتر آن‌ها را دوست مي‏داشت، چون آن‌ها بچه‏هاي فاطمه زهراء3 بودند. حضرت فاطمه زهراء3 يك حشمت و احتشام عجيبي دارد، هم در دستگاه خدا، خدا خيلي ملاحظه مي‏كند، هم در نظر پيامبر9 و اميرالمومنين7.

اي جوان‌ها، هرجا گير كرديد، ای جوان‌ها، بچه‌ها، بزرگ‌ها، عالم، جاهل، همه،

يك سري از اسرار فاش مي‏كنم،

هرجا گير كرديد، هر امامي ‏كه ديديد معطلتان مي‏كند و زود جوابتان را نمي‏دهد، حضرت زهراء3 را جلو بياندازيد و او را قسم به حضرت زهراء7 بدهيد زود جواب شما را همان امام مي‏دهد، خدا هم همين‌طور است، اين‌ها را من امتحان كرده‏ام. اين‌ها بچه‏هاي حضرت زهرا3 بودند، در نظر اميرالمومنين7 خيلي محترم بودند. همان جنگ جمل وقتي محمد حنفيه مرتبه سوم برگشت، بنا كرد گريه كردن! اميرالمومنين7 فرمودند: بابا براي چرا گريه مي‏كني؟ مرد جنگي كه گريه نباید بکند، تير و شمشير و نيزه كه گريه ندارد. گفت: گريه‏ام براي آن است كه سه مرتبه من را به كام مرگ مي‏فرستي، برادرانم، امام حسن7 و امام حسين7 اين‌جا هستند، و به اين‌ها هيج نمي‏گويي! فرمودند: بابا اين‌ها بچه‏هاي پيامبر هستند، اين‌ها بچه‏هاي فاطمه زهرا3 هستند، تو بچه خودم هستي، من مي‏خواهم بچه خودم را قربان آن‌ها بكنم.

خيلي امام حسن7 و امام حسين7 را دوست مي‏داشت، مع ذلك كله اين‌ها را عقب سر مي‏انداخت. و همان اولي كه مي‏خواست به اين‌ها جنگ را بياموزد، جنگ‌آموزي كه اصلا ميان ما معنا ندارد، اين‌ها را عقب شرش مي‏انداخت خودش جلو، مثل شير كالاسد ؟؟؟ 25:20 بچه‏هايش هم عقب سرش، يك گرگي، دليري، شجاعي را در نظر مي‏گرفت يك شمشيري مي‏زد و رد مي‏شد و مي‏گفت: بچه‏ها تكه تكه‌اش كنيد، كه بچه‏ها زدن و كشتن و جنگ را تمرين كنند.

به هر حالت، توي ميدان جنگ، عينا مثل شير كه در حال غضب غل غله در گلويش مي‏اندازد، حضرت امير هم غل غله در گلويش مي‏انداخت، صداي شير مي‏كرد، خود آن غل غله رعب‌آور بود. دست‌ها را بالا زده است، دامن‌ها را به كمر زده است و شمشير را كشيده، آن شمشير، شمشير علي7 هم، علي7 شمشيرها بود، ششصد نفر را در يك شب از بين برد، ششصد تا گنجشك را شما مي‏توانيد سر ببريد؟ شيعه علي7! ششصد تا مرغ را مي‏توانيد سر ببريد؟ ششصد نفر را در ليله الهرير علي‏بن‏ابي‏طالب7 از دم شمشيرش گذراند. ؟؟؟ 27 وقتي به كمر مي‏زد، به عرض دو نيم مي‏كرد، وقتي به سر مي‏زد دو نيم مي‏كرد به طول، «كانت ضرباته بكر»، ضربات علي7 بكر بود هيچ وقت يكي را با دو ضربت نكشت، با يك ضربت، خلاص مي‏كرد.

اين چه قلبي است!

شب مي‏ديدند مي‏گويد: الله اكبر، به هر الله اكبر يكي را از بين ‏برد، شمشير مي‌زد با يك الله اكبر، يك نفر را مي‏كشت. الله اكبر هاي او را شمردند متجاوز از ششصد تا بود صبح هم شمردند همين‌طور بود، شب، در ميدان، توي لشكر، اين‌ها هم از گچ كه نبودند، آن‌ها هم آدمي‌زاد بودند، آن‌ها هم شمشير داشتند، آن‌ها هم تيز و نيزه داشتند و مي‏زدند، تير به بدن علي7 مي‏زدند، بدنش سوراخ سوراخ مي‏شد، اين چه عصبي است، اين چه ماهيچه‏اي است، اين چه استخواني است، اين چه قلب و مغزي است!

در عين همین‌ها، اقتضا مي‏كرد سخن‌راني كند، يك مرتبه مي‏ديدند از اسب مي‏پرد و از آن‌جا مي‏آيد پائين، بالاي يك تيكه سنگ مي‏ايستد، شمشيرش را مثل عصا مي‏كند. چون در خطابه شرط كرده‌اند خطيب بايستد، ايستادن براي خطيب بهتر است، اين منبر را معاويه درست كرد، اولين كسي‌که رفت و بر منبر نشست معاويه بود! «قام خطيبا»، خطیب ایستاده باشد مثل اين است كه پشت تريبون مي‏ايستند سخنرانی و كنفرانس مي‏دهند، و عصا داشته باشد و تكيه بدهد، اين‌ها در خطابه موثر است، بي اثر هم نيست.

يك مرتبه ديدند از اسب پريد پائين و رفت بالاي يك سنگ «قام خطيبا» ایستاد، شمشيرش را عصا كرد و شروع به سخن گفتن كرد. مثل يك وزير فرهنگي كه از يك ماه پيش اعلام كرده باشد که بنده مي‏خواهم در فلان موضوع صحبت كنم، يك ماه پيش هم اعلام كرده است، مي‏رود، يك ماه كتاب نگاه مي‏كند، مطالب را اندوخته مي‏كند، فهرست مي‏دهد، ده نوبت مي‏خواند، بعد هم در يك محيط آرام بي سر و صدا، آقا بيايد از روي نت بخواند و در هر جمله‌اي هم دو تا ليوان آب بخورد، اقلا سه چهار گالن آب را مصرف كند، هفت، هشت، ده نوبت هم به اين‌ها نگاه كند. در عين حال دو تا سه تا اشتباه بكند. اين كانّ همه آن كارها را كرده، روی سنگ گوشه ميدان، سالن فرهنگ است، يك مرتبه «قام خطيبا»، سخناني مي‏گويد: كه دانشمندان بزرگ دنيا را حيران كرده است فصاحتش، بلاغتش، پر معنا بودنش، عميق بودنش، دقيق بودنش. در باب جهاد، در ابواب ديگر، در ابواب معارف يك مرتبه صحبت مي‏كند، در جنگ! اين كيست؟ اين وزير فرهنگ اسلام است؟ يا وزير جنگ؟

همان‌جا خطبه تمام شد يا علي از تو مدد، شمشير را گرفت و بزن و بزن!

همين آدم، شب گوشه مسجد و يا گوشه خانه و يا گوشه نخلستان، آن‌چنان زاري مي‏كند، از هر رهباني رهبان‌تر، از هر دل سوخته‌اي، دلسوخته‌تر.

«الهي افكر في عفوك فتهون علي خطيئتي ثم اذكر العظيم من عفوك فتاذن علي بليتي آه آه ان انا قرئت في الصحف سيئه انا ناسيها و انت محصيها فتقول خذوه فیا له من ماًخوذ لا تنجيه عشيرته و لا تنفعه قبيلته»[2]

جگر آدم از این مناجات‌ها كباب مي‏شود،

خدا اگر من يك سیئه كرده باشم و تو نوشته‏اي و من فراموش كرده‏ام، روز قیامت بخوانند و بگويند: علي7 را بگيرید، علي7 را بگيرند واي بر علي7 كه نه قوم و قبيله به دردش مي‏خورد و نه دوست و رفيق به حالش مي‏رسد، هاي گريه و هاي گريه تا غش مي‏كند، غش مي‏كند.

ملا و گريه كردن! يك قدري سنگين است اين را از من بشنويد، چون بنده هم ملا هستم، بنده طلبگي را هم طي كرده‌ام، اصلا عالم و گريه كردن، فرهنگي و گريه كردن، يك‌قدري فاصله دارد، گريه نوعا مال عوام است.

آن‌وقت رئيس‌العارفين، رئيس العلماء، سر چشمه علم عالم مثل يك زن جوان مرده، مثل يك مرد داغ ديده در گوشه نخلستان آن‌قدر اشك مي‏ريزد كه غش مي‏كند، اين كيست؟ اين هماني است كه روز شمشير دستش بوده است و پدر عمر و عنتر و مرحب را به دستشان داده ‏است، اين هماني است كه عتبه و شيبه و وليد و اين سگ‌هاي كله گنده قريش را كه با او مخالف بودند در جنگ بدر به كشتن داده ‏است، اين همان است.

خطبه شقشقيه مال كيست؟ خطب توحيديه مال كيست؟

خدا شاهد است، شما نوعا اهل علم نيستید اهل علم مي‏دانند چه مي‏گويم. خطبه‏هاي توحيدي اميرالمومنين7 در دنيا نظير ندارد، بعد از قرآن نظیر دارد، مگر يكي دو تا خطبه‏هاي پيامبر. ملاصدراي شيرازي صدرالمتاهلین اين بزرگ‌ترين فيلسوف بشري است در قرون اخيره، چهار قرن است كه فلسفه بشري بر محور افكار ملاصدرا مي‏چرخد، ديگران كه حالا آمده اند همه شاگردان هستند، و مقلد او هستند، چيز تازه‌اي ندارند، خلاصه، اين مرد ابو الفلسفه است در اين چهار قرن، اين آقا در تفسيري كه نوشته و در شرح اصول كافي كه نوشته، گاهي بعضي از خطبه‏هاي اميرالمومنين7 را دو خط، سه خط نقل مي‏كند، در كتاب اسفارش هم همين‌طور است، يك صفحه، يك ورق، شرح براي دو تا خط از خطبه علي‏بن‏ابي‏طالب7 مي‏نويسد و بعد هم مي‏گويد: يكی از هزار را ما درك نكرده‏ايم. در مقابل فرمايشات اميرالمومنين7 آن‌چنان خاضع است، آن‌چنان سر به خاك مي‏گذارد كه حد ندارد، كه؟ ملاصدرا، نه كربلائي قنبر علي بقال، ملاصدرا! استوانه حكمت بشري شرق است، چهارصد سال است او معلم فلسفه است در حقيقت، او در مقابل يك خط خطبه توحيدي علي‏بن‏ابي‏طالب7 سر فرود مي‏آورد چه جور سر فرود آوردني، اين فرهنگ علي7! گاهي هم كه من خلقم تنگ مي‏شود همين‌جا است،

اگر شما از ابوبكر و عمر، بنده با علي7 پسر عمو نيستم، با ابو بكر و عمر پدر كشته نيستم، اين را بدانيد، يك هزار و چهار صد سال بين من و آن‌ها فاصله است، اين كه تابع علي7 هستم اين‌كه عمر و ابو بكر را مي‏خواهم با دندانم تكه تكه كنم، دندان علمي، براي همين مطلب است.

آقا تمام كتب سني‌ها را بگردید، كاري به كتاب‌هاي شيعه ندارم، تمام كتب سني‌ها را برويد ورق بزنيد، اگر از ابوبكرشان، از عمرشان، آن بچه حاجي خوش‌گذران عثمان را كه ولش كنيد، او حاجي زاده خوش گذران بود، او دنبال عيش و كيف و با قوم و خويش‏هايش بند و بساطي داشت، عمده شيخين بودند. اگر از ابوبكر و عمر و عثمان، ذو النورين! معاويه را هم بكشيم، اين چهار تا، شما اگر در تمام كتب اهل سنت و جماعت ده سطر در معارف توحيدي الهي از اين بزرگواران آورديد كه اين‌ها در توحيد خدا و معارف جلال و جمال و قضا و قدر و بداء و مشيت و توحيد و در اين ابواب معارف توحيدي، اگر ده سطر از اين‌ها نمونه آورديد كه يك چيزي باشد، چاقو مي‏آوريم زبان بنده را ببريد كه ديگر فضولي نكنم. ده سطر؟ ده سطر، مثل خطب علي‏بن‏ابي‏طالب7 كه در توحيد گفته است، «اول الدين معرفته و كمال معرفته التصديق به و كمال التصديق به»[3]

ده خط گفته باشند. حضرت ابوبكر، حضرت عمر، حضرت عثمان، رضي الله عنا جميعا! خدا از ما راضي باشد، اين‌ها معارف نداشتند اين‌ها توحيد چه مي‏فهمند؟ اصلا اين‌ها نمي‏فهمند معارف با عين است يا با الف، ولي علي‏بن‏ابي‏طالب7 در عبارات‌ ساده كوتاهش بزرگ‌ترين فيلسوف دنيا سر خضوع و خشوع به خاك مي‏گذارد. اين فرهنگ او، جنگ او هم همين‌طور، در جنگ، شما تمام كتاب‌هاي سني‌ها را برويد مراجعه كنيد، اگر در يك كتاب يافتيد كه بدن مبارك حضرت ابوبكر الصديق! پدر زن حضرت پيامبر رضي الله عنا جميعا! چهار تا شمشير خورده باشد، يا بدن مبارك حضرت عمر بن الخطاب حضرت فاروق! رضي الله عنا جميعا، ده تا شمشير در يك جنگ خورده باشد پانسمان كرده باشند، اگر پيدا كرديد. بدن هر دو بزرگوار مثل نقره خام، شمشير كه سهل است، قداره هم نخورده‏اند، قداره هم كه نخورده‌اند خنجر هم نخورده‌اند، خنجر هم كه نخورده‌اند چاقو نخورده‌اند، چاقو كه نخورده‌اند قلم تراش هم نخورده‌اند، قلم تراش كه نخورده‌اند سوزن هم نخورده‌اند، چون همه وقت اين بزرگواران پشت جبهه را نگه مي‏داشتند، توي آشپزخانه بودند.

يك جا بيائيد كه عمر آمده باشد به ميان و گفته باشد: الا رجل؟ يك‌جا در تاريخ شيعه و سني بياوريد كه يكي گفته باشد: الا رجل، الا رجل، ابوبكر آمده ‏باشد.

ابن‏ابي‏الحديد معتزلي يكي از علماي بزرگ و ادباي خیلی بزرگ سني‌ها است، مرد اديب اریبی است، مرد دانشمندي است، دلش مي‏خواهد كتاب بنويسد، از ابوبكر و عمر چيزي نبود كه ايشان شرح بنويسد، آخر ابوبكر اگر يك رساله موش و گربه‌اي هم مي‏داشت، عمر اگر يك جزوه نان و حلواي شیخ بهایی هم مي‏داشت، ابن‏ابي الحديد شرح آن را مي‏كرد، از آن بزرگوارها اثري باقي نمانده است.

ان آثارنا تدل علينا                 فانظروا بعدنا الي الاثار

از آن بزرگوارها اثر علمي باقي نمانده است كه ابن ابي الحديد شرح دهد، ولي از علي7 ما، نهج البلاغه‌اش هست، برداشته و شرح نهج البلاغه علي‏بن‏ابي‏طالب7 را كرده است. پنج تا قصيده هم در مدح علي7 دارد، سني معتزلي است، پنج تا قصيده در مدح علي7 دارد، يك قصيده در مدح عمر و عثمان و ابوبكر ندارد.

در اين قصائد خمس علويات، در يكي قصه جنگ احد را متعرض مي‏شود و فداكاري‌هاي علي‏بن‏ابي‏طالب7 و فرار كردن شهيمانه و شجاعانه و مردانه شيخين، شيهمانه عقب نشيني كرده‌اند! شجاعانه فرار كردند! زدند به كوه! هر دو تا، به كوه احد، در رفتند، اين را شيعه و سني نوشته ‏است.

آن وقت اين ابي ابي الحديد در قصائد خمس علويات كه قصه جنگ احد را مي‏گويد، ؟؟؟ 44:35 اين دو تا را من مرد بگويم، اسم اشاره مذكر بياورم؟ ؟؟؟ يا اين‌ها خانم‏هاي خوش اندام بودند. اگر مرد بودند چرا فرار كردند؟

يك وقت هم ديدند علي7 نعره مي‏كشد. آي كجا مي‏رويد؟ ديدند با شمشير برهنه به سمت اين‌ها می‌آید، اگر برسد حساب اين‌ها را مي‏رسد، برگشتند و گفتند: يا ابا الحسن7 به حق پیامبر صبر کن، فرار می‌کنیم تا تنفس کنیم، دوباره برمی‌گردیم.

اين‌ها را افتراء نمي‏بندم، به آيه آيه قرآن كه اگر نظر هوي و هوس و نظر نفسي و هنظر شيطاني داشته باشم، هيچ نيتي و هدفي جز حق گويي و راه حق نمايي ندارم، و جوان‌ها را بيدار كردن ندارم. يك وقت زيادي جمعيت سني‌ها شما را مرعوب نكند، شما تابع حق و منطق باشيد، نه تابع جمعيت و اكثريت، اكثريت‌ها نوعا به خطا مي‏روند.

مي‏خواهم بگويم من كه خاك پاي قنبر علي7 را توتياي چشمم مي‏كنم و به جناب شيخين ابدا اعتنا ندارم و براي آن‌ها قيمت يك پشه‌اي و پشيزي هم قائل نيستم، روي غيض و غضب و بغض و حقد و حسد نيست، روي منطق است. ابوبكر و عمر چه دارند تا من او را جانشين پيامبر بگذارم و از او پيروي كنم؟ چي؟ لشكركشي و آدم‌كشي و شهرگيري اين‌ها كه كار هر قلدر بي‌پدر و مادري است كه يك خورده جري باشد اين كارها را مي‏كند و تازه كاش ای كشتارها و اين فتوحات نمي‏بود، فتوحات اوليه اسلام به ضرر تمام شد، فتح مدائن قلوب بايد مي‏كردند، نه فتح مدائن اجساد.

بگذرم.

علي7 مظهر العجائب است:

زاهد حاكم حليم شجاع                 ناسك فاتك فقير جواد

شاهي كه امير لو كَشف بود

«لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا»،

غيب براي او شهود بود، اهل دل فهميدند چه گفتم. هفت پرده غيب، هفت طور قلب براي او كف دست بود.

شاهي كه امير لو كَشف بود                   كشاف طلسم من عَرَف بود

او چون خور و ماسوي سياهي            او چون دُر و ما سوي خَزف بود

خور یعنی خورشید. خزف یعنی چوپان.

اين‌جا حاج ‏ميرزا حبیب‏ خراساني كم لطفي كرده ‏است، ما سوي پيش او هيچ بودند.

او چون خور و ماسوي سياهي            او چون دُر و ما سوي خَزف بود

در بحر وجود و كان امكان                  پوشيده چو لولو صدف بود

بحر وجود، دریای هستی. «کان» به معنی معدن است.

دنيا يك صدفي است علي7 لولو آن است، حجاب دنيا حقيقت علي7 را پوشانده ‏است.

در بحر وجود و كان امكان                  پوشيده چو لولو صدف بود

بشكست چو اين صدف در اين بحر               ديدم دُر وادي نجف بود

خدا همه شما را به نجف او مشرف كند.

زاهد حاكم حليم شجاع                ناسك ماتك فقير جواد

دست تهي، دست بخشش كننده،

صبح، چندين هزار درهم عوائد را،

علي7 اين را بدانيد لات و لوت آسمان جُل نبود، دارا بود، حسابي هم دارا بود.

چند كلمه از اين‌ها بگويم، به خدا اگر بخواهم شرح حال علي7 را بگويم، يك ماه رمضان طول مي‏کشد و هر روزش هم حرف دادم،

علي7 چيز عجيبي است، هر گوشه‌اي از گوشه‏هاي وجودش كه دست مي‏زند درياي متلاطمي ‏را مي‏بيند كه غوغا مي‏شود. علي‏بن‏ابي‏طالب7 اولا مفت‌خور نبود، زحمت‌كش بود، باغ بيل مي‏زد، قنات جاري مي‏كرد، گاهي آبياری باغ‌ها مي‏كرد، پول در مي‏آورد.

يك روز ديدند علي‏بن‏ابي‏طالب7 طبقي بردوش خود گذاشته و طبق بزرگي بود. مي‏برد، يا علي7 اين‌ها چيست؟ فرمودند: صد هزار درخت خرما است، صدهزار دانه خرما بود، صد هزار دانه خرما براي دوش علي‏بن‏ابي‏طالب7 چيزي نيست مثل يك ران جوجه است كه شما سر سفره نوش جان كنيد، اين دانه‏هاي خرما را كاشت، يك دانه‌اش هم خطا نكرد، غلط مي‌كند زمين، كشت علي‏بن‏ابي‏طالب7 را خراب كند، پدر آن زمين را به دستش مي‏دهد، يك دانه از دانه‏هاي خرماي علي7 خطا نكردند، همه دانه‏ها، خرما شدند، و همه خرما مي‏دادند. اين خودش يك ثروت هنگفتي است، يكي يك تومان هم آن موقع قيمت كني، صد هزار تومان آن تاريخ است، صد ميلیون حالا است،

اين خرما را خيال مي كنيد چه مي‏كرد؟ پول‌هايش را كه مي‏آوردند تمام آن‌ها را در راه خدا مي‏داد، تمام آن‌ها را. قنات جاري مي‏كرد، كلنگ بر مي‏داشت به زمين مي‏زد، چشمه آب ظاهر مي‏كرد چشمه ینبوع را علي7 ظاهر كرده است. چاه‏ها بين كوفه و مكه حفر كرد، آب‌ياري كرد، كه حجاج و مسافرين بين كوفه و مكه تشنه نمانند، تمام اين‌ها دست رنج علي‏بن‏ابي‏طالب7 بود، علي7 مرد كار بود، بيكار نمي‏نشست.

«ملعون من القي كله علي الناس»[4]، لعنت و نفرين خدا بر کسی‌كه گربه سر سفره‏هاي مردم باشد.

عبادت ده جزء است، نه جزئش در كسب است، مخصوص زراعت. زارعين گنج‏هاي ذخيره شده خدا هستند، كنوزالله، زراعت اكسيراكبر است در روايات، در يك حديث دارد، «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر، فقد ابعده الله»[5] هركس تكه زميني داشته باشد آب هم داشته باشد، مع ذالك فقير بماند خدا او را زحمت خود دور گرداند، اين روايت است.

زراعت، تجارت، صناعت، اين‌ها در اسلام ممدوح است، انبياء همه اهل كسب بودند، آدم7، باباي ما زارع بود، نوح7 نجار بود، ادريس7 خياط بود، ابراهيم7 دامدار بود، چهارصد رمه گوسفند داشت، هر رمه، پانصد تا باشد، دويست هزار گوسفند مي‏شود، حضرت داود7 زره‌ساز بود، صنعت زره‌سازي داشت، پيغمبر ما مقداري تجارت و مقداري هم راعي بود و رعايت گوسفندهاي خودش و عمويش را مي‏كرد. چوپان مردم نبود اشتباه نكنيد، امام باقر7 و امام صادق7 باغداري مي‏كردند، بيل مي‏زدند و زمين را شيار مي‏زدند، بيل مي‏زدند و كود مي‏دادند، درخت‌ها برش مي‏كردند، چه كيف و لذتي هم دارد.

بعد از واقعه مسجد گوهرشاد مشهد من هفت سال رفتم به زراعت، هم باغداري بلدم، هم صيفي‌كاري و سبزه كاري، همه اين‌ها را بلد هستم، هم دامداري، همه را بلد هستم، خيلي كيف و لذت دارد.

عبادت ده جزء است نه جزئش در كسب و كار است، علي ابن طالب7 فاقد اين عبادت نبود، اين عبادت را مي‏كرد. آن‌وقت تمام پول‌هايش را در راه خدا مي‏داد، صبح ديدند كه چندين هزار، بلكه چندين ده هزار درهم عوايد ملك علي7 را آورده‌اند و ريخته‌‌اند پيش او، يك تپه اين‌طوري شد، همه را داد. اين يكي، آن يكي.

عصري ديدند در بازار شمشيرش را مي‏فروشد، مي‏گويد: كيست كه اين شمشير را از من بخرد؟ من با اين شمشير خيلي هم و غم از صورت پيامبر دور كرده‌ام، زيرا هيچ چيز براي شب نداشت.

زاهد حاكم حليم شجاع                ناسك ماتك فقير جواد

قربانت بروم يا علي7!

آن‌قدر مهربان بود، آن‌قدر بي‌تعين بود علي7، علي7 هيچ وقت تعين به خودش نگرفته بود، بالا بالا بنشيند، جلو جلو راه برود سواره، پياده در ركابش پشت سرش. ابدا، هيچ. نه در دوران قبل از خلافتش، نه در دوران خلافتش، سواره اگر بود، نمي‏گذاشت در ركابش پياده راه بروند، مي‏گفت: برويد، اين هم براي من كبريائيت و تكبر مي‏آورد و هم ذلت شما است.

هيچ ‌وقت اميرالمومنين7 اين تعيينات را به خود نگرفت، هيچ وقت نايستاده بود تا با او سلام كنند بگويد: عليكم السلام و رحمه الله و بركاته، او ابتدا به سلام مي‏كرد، به جز به زن‌هاي جوان، به سايرین تا آن‌جا كه ممكن بود علي‏بن‏ابي‏طالب7 ابتداء به سلام مي‏كرد، چرا به زن‌های جوان‌ ابتداء به سلام نمي‏كرد؟ چون سلام مستحب است و جوابش واجب است و بايد جواب را اسماع كنند، به گوش سلام كننده برسانند، حضرت فرمود: مي‏ترسم سلام كنم، اين زن صدايش را بلند مي‏كند، صدايش گيرا باشد دل من را تكان بدهد!

جوان‌ها فهميديد؟ عمدا اين حديث را گفتم،

مگر دل علي7 هم تكان مي‏خورد؟ بله، علي7 هم بشر است، اگر خدا او را حفظ نكند و مراقب خودش نباشد، دلش تكان مي‏خورد.

فرمود: بُثنيه به باغ آمد، من مشغول بيل زدن بودم. بثنيه وجيه‌ترين دختر عرب بود.

عرب‌ها اگر خوشگل بيرون انداختن، حلال خوشگل است، ربطي به تركستاني‌هاي ماورالنهر ندارد، اين‌ها سفيدپوست هستند، آن‌ها با نمك هستند، اگر في الجمله سفيدي داشته باشند، سفيدي نمك‌دار، اول صورت هستند.

الله اكبر كل الحسن في العرب                  كم تحب تركي من عجب

حالا ديگر وصف جمال عرب نكنم كه دل شما شيفته نشود.

بثينه اول زن خوشگل عرب بود، در يكي از باغ‌ها كه اميرالمومنين7 مشغول بيل زدن بود، آمد با چهره گشاده، كشف حجاب كرده، مكشوف الحجاب در برابر امام آمد، حضرت مي‏فرمودند: هم‌چنان كه چشمم افتاد، دلم به پرواز آمد، يك وقت ديدم اين دنيا است به صورت بثينه ممثل شده است، براي دل بردن من، گفتم: برو گم شو، من تو را سه طلاق کرده‌ام، طلاق بائن داده‌ام، رجوع نمي‏توانم بكنم.

معني خوبي اين نيست كه آدم نفهمد صورت و صدای خوب را. اين‌جا يك نكته است براي شما بگويم.

صداي خوب، صورت خوب، كشنده است، آن كسي كه نفهمد حيوان است،

اشتر به شعر عرب در شادي است و طرب

شتر هم از صداي خوب و آهنگ موسيقي به تكان مي‏آيد، انسان به طريق اولي.

سيماي خوب، صداي خوب، صدا كشنده دل است.

حضرت امير7 به زن جوان سلام نمي‏كرد زيرا او بايد جواب بدهد و صداي او به گوش حضرت مي‏رسد، فرمود: مبادا كه صداي جذابي داشته باشد، به هيچ كدام آن‌ها سلام نمي‏كرد، ولي به ديگران ابتداي به سلام مي‏كرد.

هيچ وقت علي‏بن‏ابي‏طالب7 تعينات ظاهريه رياستي را به خود راه نداد. پادشاه عراق و حجاز است، بر مي‏خيزد در بازار، در اين دكان، اين بقال، در دكان آن عطار، در دكان آن خراز، در دكان آن خباز، رسيدگي مي‏كند، كاري كه عرض شود، بايد بازرس‌هاي شهرداري بكنند و نمي‏كنند، آن‌كارها را مي‏كرد. مي‏آمد با عصايش زير خرماها مي‏زد، ببيند بالاي خرماها خرماهاي خوب است، زيرش هم خرماي خوب است يا تقلب كرده است؟ خرماهاي خوب را بالا ريخته؟ خراب‌هايش هم آن‌طرف است، مردم نگاه مي‏كنند مي‌بينند خرماي خوبي است، كيلوئي چند؟ كليوئي 2 قران، دو كيلو بده، مي‏زنند از زير خرما پوسيده‏ها زير را مي‏دهند، اين‌كارها را مسلمین مي‏كنند. توت‌هاي خوب را دانه دانه بالا مي‏آوردند، زيرش توت‌هاي كثيف و همچنين و همچنين! آن وقت مي‏زد آن‌ها را زيرو رو مي‏كرد مي‏گفت: اين تقلب است، غش است، تدليس است، يا الله خرماها بايد مثل هم، ظاهرش و باطنش، رويش و زيرش، و شروع به نصيحت كردن مي‏كرد. به تجار نصيحت مي‏كرد ؟؟؟ 1:05:40 اي تاجرها قلم‌هايتان را اسراف نكنيد، خط‌ها را نزديك به هم بنويسيد، قلم و کاغذ اسراف نکنید، همه چيز را مراقب و مواظب بود.

معلوم نيست علي7 چه کسی بود؟ پادشاه بود، نخست وزير بود، وزير جنگ بود، رئيس شهرباني بود؟ شهردار بود؟ ملا بود؟ پيشنماز بود؟ مرجع فتوي، آيت الله العظمي ‏بود، رئيس قشون بود، اصلا همه چيز بود، علي7 همه چيز بود و در عين حال عادل، يك سرسوزن تعدي، نه خودش نه اطرافيانش نداشتند و اين عدالتش او را به كشتن داد.

زراره بن زمره ليثي به معاويه گفت: در عين اين‌كه علي7 با ما رفيق‌وار صحبت مي‏كرد يك مهابتي داشت كه ما نمي‏توانستيم در حضورش جرات و جسارت كنيم، هيچ ضعيفي و ناتواني از ياري علي7 محروم و مايوس نبود. علي7 اطاق انتظار نداشت، علي7 پيش‌خدمت خصوصي كه مردم را دم در نگه بدارد نداشت. علي7 در خانه‌اش به روي همه باز بود. هر ضعيفي هر عاجزي هر و امانده‌اي، هر از كار افتاده‌اي، هر فقيري به علي7 دسترسي داشت، مي‏رفت درد دلش را به علي7 مي‌گفت و علي7 هم رسيدگي مي‏كرد، هيچ ضعيف و عاجزي از علي7 محروم و مايوس نبود، هيچ قوي‌اي هم جرات بر علي7 نداشت، پدر اين قوي‌ها را درآورده بود، مثل موش از او مي‏ترسيدند، اين چنين آدمي ‏زاهد، عابد، ملا، جنگي، مهربان، شجاع، اين مجموعه منحصر به علي‏بن‏ابي‏طالب7 است.

شيم ما جمعن في بشر            و لا حاز مثلهن العباد

اولئك آبائي فجئني بمثلهم                  اذا جمعتنا يا جرير المجامع

پيشواي ما، آقاي ما، مولاي ما اين است، اي سني‌ها شما هم ارباب خود را بياوريد، شما هم پيشواي خود را، ارباب خود را بياوريد، بياوريد توي ميدان، ببينيم چي دارد؟ كدام زهد؟ كدام شجاعت؟ كدام علم؟ كدام جود و بخشش؟

علي7 مُرد، از او باقي نماند جز سيصد درهم كه اين‌ها را هم از زيادي حقوق خودش و عطایای خود نگه‌داشته بود، يك كلفتي براي رسيدگي به كارهاي خانه، آن‌هم كه نشد، شهيد شد.

اما حضرت خليفه اولي، خليفه تانيث مجازي دارد، حضرت خليفه اولي، رضي الله عنا، اين بزرگوار وقتي مردند، چهل هزار و خورده‌اي درهم، هر درهم يك مثقال نقره است، از بيت المال بر ذمه اين بزرگوار بود و حضرت خليفه دوم هشتاد هزار.

علي7 يك شاهي بر ذمه‌اش نبود؟

اين علي7 ما،

حالا،

با وجدان، با انصاف، با مروت، اين جانشين پيامبر بشود درست است و پيروي از اين بكنند يا آن‌ها؟ كدام يك؟ اين دفتر عملي ‏قرآن است يا آن‌ها؟ اين معلم عملي است كه پهلوي معلم نظري قرآن است كه پيامبر و خدا گذارده‌اند براي تكميل و تربيت ما، يا آن‌ها؟ قضاوت با مردمان با وجدان و مردان با انصاف.

خدايا به روح مرتضي علي7 پيوند ما را با ولاي علي7 محكم فرما.

خدايا لحظه مرگ ما را با ايمان به ولايت علي7 و يازده فرزندش بميران.

خدايا آن‌هايي كه از اين راه بركنار هستند به حق اميرالمومنين7 هر كدامشان كه قابل هستند به ولاي علي7 آن‌ها را هدايت بفرما،

اگر لايق و قابل نيستند مرگشان بده.

نقطه ام الكتاب فاتحه فيض و جود                  نكته حسن الماب، خاتمه هر وجود

معني فصل الخطاب مقصد غيب و شهود           اول قوس نزول آخر قوس صعود

سِر همه انبياء                 ظهور پروردگار

«قل كنت مع الانبياء سِر»[6]، معيت قيوميه است علماء!

سِر همه انبياء                 ظهور پروردگار

بابا حسن7 جان، من مي‏ميرم، بابا، تو جانشين من هستي، بابا حسين7، تا برادرت زنده است، او آقا و مولا است، تو بايد اطاعت او كني، او كه از دنيا برود، تو آقا و مولا هستی، تو واجب الاطاعه و الامتثال هستي، بابا جان، من كه از دنيا رفتم من را غسل دهيد، حنوط كنيد به مثلثي كه يك ثلث آن را بر پيامبر مصرف كردید و يك ثلثش را بر مادرتان فاطمه3.

بچه‌ها به ياد پيامبر و مادرشان فاطمه زهراء3 مي‏افتند خيلي منقلب مي‏شوند.

بابا جان، بر جنازه‌ام نماز بخوانيد،

ای وای

بدنم را كفن كنيد، ميان تابوت بنهيد، جلو تابوت را نگيريد خودش بلند مي‏شود، فرشته‏ها آن را بلند مي‏كنند، شما دنباله تابوت را بگيريد، هرجا جلو تابوت مي‏رود شما دنبال آن برويد تا «غری»، جائي كه الان مدفن اميرالمومنين7 است، آن‌جا سنگي نمايان مي‏شود، بسيار سفيد و روشن و متلالا، جلو جنازه فرود مي‏آيد، جنازه را بگذاريد، سنگ را بلند كنيد قبري ساخته‌اند، لحدي پرداخته‌اند، آن‌جا مي‏بينيد بدن من را در آن‌جا دفن كنيد، بابا، يك صورت قبر به خانه «جعده بن هبيره» درست كنيد. يك صورت قبر در مسجد كوفه بسازيد، يك صورت قبر هم در ميان ؟؟؟ 1:17:00 بسازيد، فردا جنازه‌اي را بالاي شتري بنهيد و به مدينه روانه كنيد

امر مشتبه شود،

ندانند بدن من به مدينه رفته است يا در كوفه مانده است، ندانند بدن من كجا دفن شده است؟

همه گوش دادید، حالا ديگر وقت ناله شده است، حالا ديگر وقتي است كه شيعه بسوزد و اشك بريزد، حالا وقتي است كه از درد دل علي7 خبردار شويد از مظلوميت او خبردار شويد.

چرا؟ چرا بابا،

براي چه قبر پنهان باشد، آخر بچه‏ها دلشان مي‏خواهد سر قبر پدرشان بروند، ديگر قبرهم پنهان باشد، براي چه؟

روايت دارد فرمودند: اگر بدانند قبر من كجا است، مي‏آيند بدنم را از قبر بيرون مي‏كشند،

بلند در این کلمه بنالید، نمی‌خواستم بگویم، به جان علی7 به زبانم آمد،

بدنم را آتش مي‏زنند،

قربان مظلوميت يا علي7!

وصايايش تمام شد، بابا، من را دفن كرديد، اسيرتان را بياوريد، اگر اسير را عفو كرديد تو ولي دم هستي ‏به اختيار و اراده تو است، خواستي ابن ملجم را ببخشي و عفو كني، عفو كن، اگر نخواستي عفو كنی، بابا، يك ضربت بيش به او نزنيد، به يك ضربت او را از بين ببريد، اگر ضربت اثر كرد، فبها و الا برادرت حسين7 هم ولي دم است، شمشير را به او بده، او با يك ضربت كارش را بسازد، زيرا اين لامذهب دو ضربت به من زد، شمشير اولش آمد كارگر نشد، شمشير دوم فرق من را شكاف.

يك كلمه اين‌جا بگويم هركس چشم‌هايش خشك است اشك آلود بشود،

چهار نفر به علي7 حمله كردند، علي7 سر به سجده بود، چهار نفر لا مذهب، عبدالرحمن بن ملجم، اشعث بن قيس و دو نفر ديگر، چهار نفري با شمشير زدند، ابن ملجم دو شمشير زد، شمشير اول كارگر نشد، شمشير دوم به آن‌جائي خورد كه شمشير عمرو بن عبدود خورده بود، نشست به فرق علي7، نتوانست بلند شود.

فرمود: دو ضربت به من زدند، شمشير را به برادرت حسين7 بده، با يك ضربت كار او را خلاص كند، بابا، بعد هم بدنش را بسوزانيد، مبادا بدنش را مثله كنيد، قطعه قطعه كنيد، زيرا جدتان پيامبر نهي كرده است مثله شدن را و لو به يك حيواني باشد.

دیگر دعا بگویم.

علي7 وصايايش تمام شد،

يك وقت هم ديدند پاها را رو به قبله دراز كرده است، ديدند لب‌هاي نازنين او حركت مي‏كند، گوش دادند، صدا می‌زند،

اشهد ان لا اله الا الله

قربانت بروم يا علي7،

سفارش كردي ابن ملجم را مثله نكنند، بدنش را قطعه قطعه نكنند،

يا اميرالمومنين7، امام باقر7 مي‏گويد: جدم حسين7 را

یا اباعبدالله7

بني اميه، مثله كردند، بدنش را قطعه قطعه كردند،

بحق مولانا اميرالمومنين7 و بابنائه المعصومين:

از كنار قبر مطهر علي7 دست‌ها را به جانب آسمان با حال گريه و دل‌هاي سوزان

ده مرتبه

يا الله

بحق محمد و آلش: به ولاي اميرالمومنين7 و سر سينه آن حضرت، همين ساعت امر ظهور امام زمان7 را اصلاح فرما.

صاحب ما را به ما به زودي برسان.

دل ما را از ولاي اهل البيت:، خاصه از وجود مسعود امام عصر7 مملو و سرشار بفرما.

پيوند ولايت ما را با اين شجره ملكوتي امام‏ زمان7 محكم‌تر فرما.

قلب مطهر آن حضرت را از ما راضی بدار.

ما را در ظل ولای ولایش از خطئات و خطرات حفظ بفرما.

مشکلات ما را آسان گردان.

گرفتاری‌های ما را برطرف فرما.

گرفتاران ما را آزاد فرما.

بیماران ما را شفای خیر بده.

بیماری نادانی را از ما دور گردان.

گناهان ما را ببخش.

توفیق تقوی تا پایان عمر طولانی به همه ما عطا بفرما.

ذوی الحقوق ما آنان که از دنیا رفته‌اند بیامرز.

آنان که زنده هستند، طول عمر، توفیق کامل، تایید شامل عطا بفرما.

برادران مسلمان ما، برادران شیعه ما، که به چنگال یهود و نصاری گرفتار شده‌اند، خاصه برادران لبنانی ما، خدایا به حق امیرالمومنین7 به زودی این‌ها را از چنگال دشمنان خلاص فرما.

آب رحمت خود را بر آتش فساد آن‌جا بیافشان.

آن‌هایی که کمک مالی و مادی به برادران دینی و مذهبی خود می‌کنند،

اسلام همه مسلمان‌ها را برادر هم کرده است و همه حق برادری به گردن همدیگر دارید، از وجدان انصاف دور است، ما راحت باشیم و خواهر و برادرهای شیعه مذهب ما در لبنان این‌طور در خاک و خون باشند، دیروز عرض کردم یک نامه‌ای آقای شیخ جواد مغنیه که از فضلا و علما و بزرگان شیعه در آن حدود است، خدمت حضرت آیت الله العظمی آقای شریعتمداری نوشته است، ترجمه و نامه را برای من ارسال کرده‌اند، خواندن و کباب شدم، همه علمای شما از بابت وجوهات خیریه اجازه می‌‌دهند، سهم و فطریه و سایر حقوق مالی که بز ذمه شما است، اجازه می‌دهند که به این برادران دینی خود بدهید،

خدا هرکس که به این‌ها کمک می‌کند، او را در دنیا ذلیل نفرما.

عز دنیا و سعادت آخرت به او عطا بفرما.

شر یهود و نصاری را از سر مسلمین دور بگردان.

به حق امیرالمومنین7 شر کفار و ضر اشرار را به خوشدان برگردان.

آقایان محترمین و برادران عزیز من غیر از آن‌چه گفته‌ام اگر حاجت شرعی دارند، چه دنیوی و چه اخروی، حوائج شرعی همه را برآور.

بالنبی و آله.

 
[1]
[2]
[3]
[4]
[5]
[6]