مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: سخنرانی روز بیستم و پنجم: (وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون‏) 1 – لزوم تحقیق در اصول دین و عدم تقلید. 2 – چند حدیث از اهل سنت در نام دوازده امام شیعه.

أَعُوذُ باللهِ ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

الْحَمْدُ لِلهِ ‏ رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْـبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَـيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَـمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ

صاحب الهيبه العسكريه و الغيبه الالهيه سيدنا و مولانا و امامنا و هادينا بالحق القائم و لعنه الله عليه اعدائهم ابد الابدين و دهر الداهرين

(و لقد وصلنا لهم القول لعلهم يتذكرون)[1]

بنده تا يك مدت از زمان، شايد حدود هفده، هجده سالگي، مذهب شيعه اثني عشري را قبول داشتم و عمل مي‏كردم. ولي مبناي اعتقاد من، اعتقاد پدرم، مادرم، آخوند محل، روضه‌خوان‌ها و وعاظ شهر ما، اين‌ها مدرك اعتقاد من بودند. يك‌قدري كه بزرگ‌تر شدم، ادبيات را بد نخواندم، تعريف نمي‏كنم، مقدار اندكي معقول خواندم، يك مقدار اندکی فقه ديدم، اصول ديدم، روي هم رفته مي‏توانستم گلیم خودم را از اين مقدار آب بيرون بكشم،

خودم را از اين عقيده خارج كردم، اين‌طوري گفتم: فرض مي‏كنم من يك آدمي ‏هستم بدوي، وارد اجتماع شدم و مي‏خواهم يك مذهبي را قبول كنم، بايد تحقيق كنم.

همه علماي شما در رساله‌هاي عمليه اولش مي‏نويسند: اصول دين تقليدي نيست، اجتهادي است، بايد در توحيد، در نبوت، در امامت، در معاد در اين پنج تا که گفته‌اند بايد بچه مسلمان اجتهاد كند. صرف اين‌كه باباي من شيعه است و من هم شيعه‌ام اين كافي نيست، صرف اين كه باباي من مسلمان است، پس من هم مسلمان باشم، اين‌ها كافي نيست، بايد استنباط و اجتهاد كنيد و روي دليل حقانيت دين و مذهب را بدست آوريد. و من از جوان‌هاي امروز خيلي بهتر خوشم مي‏آيد تا جوان‌هاي عصر خودم، آن‌ها يك هالوهاي مقلد محض بودند، هرچه آخوند سر محل گفته، هرچه واعظشان گفته می‌پذیرفتند، تحقيق نمي‏كردند.

جوان‌هاي حالا، محقق هستند، راستي تحقيق مي كنند و اگر هم يك راهي را صحيح ببينند جان در آن راه مي‏دهند. بنده در مقام تحقيق افتادم، يك قدري كتاب‌هاي يهود و نصاري، تورات و انجيل و اين خرت و پرت‌ها را مطالعه كردم فارسي آن را، عربي آن را، حتي به اين قانع نشدم، يك مقداري عبري كه بتوانم گوشه گليم خودم را به قدر حاجتم از آب بيرون بكشم، بدست آوردم، نتيجه مطالعات من از كتب ديني فعلي به اين‌جا رسيد كه حق با اسلام است، آن‌هاي ديگر قابل پذيرش نيستند.

به اين هم قناعت نكردم، با چندین نفر از كشيش‌هاي كهنه‌كار زبردست نصاري كه به خراسان آمده بودند از آمريكا، يكي از آن‌ها سي و سه سال تبليغ مي‏كرد، يكي از آن‌ها چهارده سال تبليغ مي‏كرد ؟؟؟ 6:40 با اين‌ها رفتم و صحبت كردم، چهار مجلس، پنج مجلس، ده مجلس، در بيمارستان آمريكائي‌ها، ؟؟؟ آن تاريخ مي‏گفتند، ديدم اين‌ها هم هيچ بارشان نيست. اين‌ها هم همان شر و ورهاي كه توي كتاب‌ها گفته‌اند آن‌ها هم مثل ملاهايشان هم همان‌ها را بلد هستند.

به صاحب اين منبر و اين محراب، اصلا من باد و خودنمايي ندارم، خاك پاي همه شما هستم، هيچ توقع از هيچ‌كس هم ندارم، خدا شاهد است در جلسه سوم، چهارم، گفت: آشيخ محمود! بحث مذهبي با ما نكن، ما از آن سر دنيا آمده‌ايم يك لقمه نان بخوريم، به صاحب اين منبر، همين‌طور گفت: تو را دوست مي‌دارم بيا صحبت ادبي بكن، قدري از ادبيات، تاريخ و قصه براي ما بگو، بحث مذهبي نكن. همين كشيش‌هاي سي ساله، چنان آن‌ها را مي‏مالاندم، به بركت اسلام ‏چنان ضربه فنی کردم مثل موش در مشت من بودند.

مدتي با خاخام‌هاي يهودي مشهد تو جوال رفتم، آن‌ها هم همين‌طور، سگ زرد برادر شغال است.

ديدم نه، اگر دين است همين اسلام است، باز هم همين آخوندهاي اسلام، چهار تا حرفي بلد هستند، دو تا مطلب اساسي بلد هستند، مطابق فطرت حرف مي‏زنند، قلبم راحت شد، كه دين بابای من عجب ديني است، دين مامان من عجب ديني است! «الحمد لله الذي هدينا لهذا و ما كنا لنهتدي لولا ان هدانا الله»[2].

به پدر و مادرم تبريك گفتم، گفتم: مبارك باد شما را، آن ديني كه انتخاب كرده‌ايد، بهترين اديان است. يك‌قدري هم براي بابای خودم مطلب مي گفتم، بابای من مي‏گفت: خوب بس است بابا، ديگر بس است، بله، شانش اجل بود از اين كه بچه هفده، هجده ساله به او حرف بزند. گاهي هم مزاح مي‏کرد و مي‏گفت: تو باباي من هستي يا من باباي تو هستم، مي‏گفتم: تو باباي من هستي، مي‏گفت: پس هيچي نگو.

اين هم برهان علمي ‏ايشان بود!

بعد افتادم توي اين مكتب‌ها، قدري كتاب‌هاي سني‌ها را نگاه كردم، صحاح سته را، كتاب‌هاي ديگر، قدري هم با آخوندهاي این‌ها توي جوال رفتم، قاضي كلام، فضل عمر. ديدم اين‌ها هم هيچ حاليشان نيست. اگر در مذاهب اسلام، مذهبي بر حق است و قابل براي پذيرش است و حرف‌هاي معقولي دارد، همين مذهب شیعه اثناعشری جعفری است.

مباني اين مذهب، با اصول مسلمه فلسفه و عقل تطبيق مي‏كند، پايه‏هاي آن از فولاد ريخته شده است، از قعر دريا پايه‏هايش ريخته شده است. اين چهار تا مذهب ديگر پوچ است، اصلا پايه صحيح ندارد، اين بود كه مذهب شيعه را قبول كردم، بنده شيعه جعفري اثني عشري هستم، نه شيعه زيدي، نه شيعه بحره‌اي، نه شيعه اسماعيلي. شيعه جعفري، آن هم دوازده امامي، اثني عشری، آن هم معتقد به ولايت كليه هر دوازده تا، ولايت7 را تا امام رضا نمي‏آورم، بعد از امام رضا7 منقطع كنم ببرم در معروف كرخي، نه، مي‏آورم در امام محمد جواد7 تا حضرت بقيه الله7. و اين حضرت بقيه الله7 بچه امام حسن عسكري7 از اين آفتابي كه شما مي‏بينيد براي من روشن‌تر است، ملتفت باشيد. از اين آفتابي كه شما الان با چشم‌هاي خود مي‏ببيند او براي من روشن‌تر است.

عقيده‌ام شد: مذهب جعفري اثني عشري كه دوازدهمين آن‌ها هم فرزند ارجمند حضرت امام حسن عسكري7 است، زنده، موجود، روي همين زمين راه مي‏رود، او را مي‏بينند.

ولي عقيده بنده براي ديگران دليل علمي ‏نمي‏شود، من بايد به جوان‌ها اين مطلب را اول بگويم و بعد هم براي آن‌ها راه و روزنه‌اي به اندازه استعدادشان و به اندازه لزوم به عرض آن‌ها برسانم.

آقازاده‏ها! ديروز مطلب را تا به اين‌جا رسانديم كه به احاديث متواتر،

تواتر مي‏دانيد يعني چه؟

معناي تواتر اين است كه يك مطلب را آن‌قدر نقل ‏كنند اشخاص متعدد كه آدم يقين پيدا كند كه اين‌ها ننشسته‌اند و با هم قرارداد نكرده‌اند كه چنين مطلبي را ما بيائيم به دروغ نقل كنيم، توافق اين‌ها بر كذب عادتا محال باشد. به چنين روايت و حديثي را متواتر گويند.

مثل چي؟ مثل اين‌كه الان براي ما نقل مي‏كنند و مي‏گويند: حجر اسماعيل7 چسبيده به خانه كعبه است. اين حاجي هم مي‏آيد، آن حاجي هم مي‏آيد، دائم مي‏آيند و نقل مي‏كنند، ترك، فارس، عرب، هندي، سندي، اين‌ها مي‏آيند و نقل مي‏كنند، بعيد است، عادتا محال است كه همه اين‌ها يك‌جا نشسته باشند و بگويند: بيائيد برويم به دروغ به مردم بگوئيم كه حجر اسماعيل7 چسبيده به خانه كعبه است. توافق اين عدد بر اين دروغ عادتا محال است. اين خبر را خبر متواتر مي‏گويند.

به حديث متواتر ثابت شد كه اين دين بعد از پيغمبر امام دارد و هر زماني امام زمان دارد، هر جمعيتي امامي ‏دارند، همچنان نيست كه از بعد از مرگ پيامبر تا قيامت يك امام باشد، امام‌ها متعدد هستند. حضرت فاروق رضي الله عنا جميعا! هم اين مطلب را تصديق و اعتراف كردند كه بعد از پيغمبر امام‌هايي در راس رياست اين امت بايد باشند و آن امام‌ها بايد قرشي باشند از نسل «نضر بن كنانه» باشند. حضرت خليفه ثانیه رضي الله عنا جميعا! اين بزرگوار، به همين مطلب انصار را كوباندند و انصار هم اعتراف كردند.

پس به ضرورت احاديث، اين دين بعد از پيغمبر امام دارد كه آن امام زما‌مدار ملت اسلام است، زمامدار معنوي، نه زمامدار سلطنتي. زمامدار سلطنتي مورد بحث و نظر نيست، خيلي از پاچه‌ورماليده‏هاي قلدر آدم‌كش آدم‌خور قداره‌بند آمدند و زمامدار شدند، اين‌ها كه مورد نظر نيستند، زمامدار معنوي و پيشواي معنوي اين امت بعد از پيامبر هست و متعدد است. اين بين ما و بين سني‌ها مورد اتفاق است.

امروز مي‏خواهم باز از احاديث برادران سني ما كه نگويند شما شيعه توي كتاب‌هاي خودتان نوشته‌ايد، يك دانه حدیث خودی، نه ديروز گفتم و نه امروز مي‏گويم، از احاديث شيعه نمي‏گويم و اين را هم كه بنده مي‏گويم يك صدم است.

به سر مبارك خودم فرصت اين‌كه مراجعه كنم و احاديث را جمع كنم اصلا نداشتم، ده دقيقه يك نگاه مختصري، آن‌هم به نوشته‌جات خودم كردم، كه اگر مراجعه به كتب بكنم بيست برابر اين‌ها دارم، براي قوت قلب شما مي‏گويم.

حالا ما از كتب صحيح، از كتاب‌هاي وزن و قيمت‌دار آن‌ها، نه كتاب‌هاي پوسيده آن‌ها، از كتاب‌هاي خيلي معتبر آن‌ها، احاديث براي شما مي‏آوريم كه پيغمبر تصريح كردند: امام‌هاي بعد از من دوازده تا هستند. جاي شك و شبهه براي هيچ محققي كه اندك تحقيق كند، پيغمبر نگذاشته است.

مذهب شما جوان‌ها، اين مذهب دوازده امامي شما اين‌قدر محکم است. في الجمله تحقيق مي‏خواهد، البته بنده سرم را زير خاک كنم، هيچ چيز را نبينم و منكر شوم، درست نيست، در خانه بنشینم و هيچ حركت نكنم، درست نيست، هيچ كتاب نگاه نكنم و منکر همه چيز بشوم، اين درست نيست، بايد يك قدري هم جنبید، بايد يك خورده هم كتاب نگاه كرد.

از كتاب‌هاي معتبر بسيار معتبر آن‌ها، احاديث به طرق خود سني‌ها از پيغمبر داريم كه بعد از پيغمبر مسلمان‌ها دوازده امير دارند، دوازده تا، بعد از پيغمبر تا دامنه قيامت، دوازده نفر جانشين پيغمبر هستند.

مكرر ما گفته‌ايم، شايد در همين چند روز مسجد سيد عزيزالله هم يك مرتبه گفته باشم.

آقايان! جانشين هر كسي بايستي متناسب با خود او باشد، يك استادي كه پروفسور است، در حد اعلاي اطلاعات علميه، از دانشگاه مي‏آيد برود مكه، جانشين خودش را يك كسي مي‏گذارد كه لااقل لااقل لااقل دكتر باشد، مهندس باشد، يك بچه ابتدايي را نمي‏آورد جانشين خود بگذارد!

گاهي هم به زبان شوخي مي‏گويم، يك نفر ساعت‌سازي كه ساعت‌هاي ظريف مي‏سازد، ساعت‌هايي كه به قدر يك قراني است، آن‌قدر هم ظريف است، كه بايد با ذره‌بين فنرش را جا بگذارد و ببيند، او اين‌ها را درست مي‏كند، اين‌طور ساعت‌سازي كه در صنعتش لطيف است، او بخواهد برود، جانشين جاي خود بگذارد، يك ساعت‌ساز را مي‏آورد جاي خودش مي‏گذارد، آهنگر توي بازار آهنگران را كه نمي‏آورد بگذارد. آن‌جا جاي ميخ طويله درست كردن و پتك زدن نيست كه او را بياورد. نعلچي‌گري كه خر را نعل مي‏كند، او را كه جاي خود نمي‏گذارد، نعلچي‌گر نمي‏تواند ساعت بسازد! خياطي كه كت و شلوار، دست هشتصد، نهصد تومان بلكه هزار تومان مي‏دوزد، اين‌قدر ماماني مي‏دوزد كه هزار تومان دست مزد بگيرد براي كت و شلوار، او مي‏خواهد سفري برود، براي خودش يك كت و شلوار دوز جانشين مي‏آورد نه پالان‏دوز! پالان‌دوز بايد براي خرها پالان درست كند.

جانشين پيامبر پالون دوز نمي‏شود بشود، نعلچي‌گر نمي‏شود بشود، جانشين پيغمبر، خلفاي پيغمبر، بايد عِلما و عملا متناسب با خود پيامبر باشند. من الان براي شما روايت خواهم آورد از خود سني‌ها كه پيامبر گفته است: خلفاي من از عترت خود من هستند «رزقوا فهمي‏ و علمي»[3]، خدا به آن‌ها فهم و علم من را داده است، اين‌ها بايد جانشين او باشند، ما از كتب سنت و جماعت مي‏آوريم كه پيامبر فرموده: جانشينان من، امير مسلمين، اوصياء من، ائمه خلق، دوازده تا هستند.

ديگر آقا از اين بهتر و روشن‌تر؟

حالا، امام احمد رئيس مذهب حنبلي‌ها، ايشان در مُسند خودشان که از كتاب‌هاي معتبر و بعد از قرآن از اين كتاب‌ها معتبرتر در نظر سني‌ها نيست. در اين كتاب ايشان نقل مي‏كنند از «مسروق» كه يكي از روايت احاديث آن‌ها است.

او مي‏گويد : «كنا جلوسا عند عبد الله ابن مسعود في المسجد یقربنا»[4]

با ابن مسعود در مسجد نشسته بوديم.

ابن مسعود از رجال بزرگ اسلام است، از آن‌هايي است كه به جنازه فاطمه زهراء3 نماز خوانده است، رديف عمار و ابوذر و سلمان و مقداد و اين‌ها است و در راه ولايت علي ابن ابي طالب7 كتك‌هايي از عثمان خورد، همان‌طوري كه عثمان ابو‏ذر را اذيت كرد، ابن مسعود را هم اذيت كرد، غرض شخصيت مهمي است در اسلام. قرآن را هم خيلي بلد بوده ‏است، از همه اين‌هاي ديگر بهتر بلد بوده ‏است.

«مسروق» مي‏گويد: توي مسجد پيش عبدالله بن مسعود نشسته بوديم، «فاتي رجل»، مردي وارد شد.

«قال: يابن مسعود هل حدثكم نبيكم كم تكون من بعده خليفه؟»[5]

گفت: ابن مسعود، آيا پيغمبر شما به شما گفته كه بعد از او چند نفر خليفه هستند؟

خوب گوش بدهيد چطور خر فهم مي‏كند اين حديث، چطور صريح در مطلب است.

آيا پيغمبر شما به شما گفت كه بعد از او چند نفر خليفه بر مسلمان‌ها دارد؟ گفت يا نگفت؟

ابن مسعود گفت: بله گفت.

چه گفت؟

«قال نعم، اثنا عشر عده نقباء بني اسرائيل»[6]،

پیامبر به ما می گفت: من دوازده تا وصی دارم به عدد نقباء بني اسرائيل.

نقباء بني اسرائيل دوازده تا بودند، از هر سبطي يك نقيب بود. نقباء دوازده تا بودند، خلفاي من هم دوازده تا هستند.

ببينيد با چه صراحتي گفته است.

اين حديث را علامه مجلسي ما به سند خودمان نقل نكرده است كه اين كره خرها به علامه مجلسي حمله مي‏كنند، علقه مضغه‏ها، هنوز دهانشان از خون رحم ننه‌شان پاك نشده است، حمله به علامه مجلسي مي‏كنند. علامه مجلسي محيي مذهب شيعه است، علامه مجلسي ركن اسلام است. دائره المعارفي كه اين بزرگوار نوشته است، اين كره‏ها كوچك‌تر از آن هستند كه عبارت آن را بخوانند، هر علقه مضغه‌اي دهان نجسش را باز مي‏كند، دهان نيست، دروازه است، دروازه نيست، مستراح است، به هر مقام مقدسی ‏اهانت مي‏كند.

من از بحار علامه مجلسي به طرق خودمان نقل نمي‏كنم، از كتب سني‌ها نقل مي‏كنم، از مسند امام احمد، رئيس مذهب حنبلي نقل مي‏كنم، به صراحت پيامبر گفته است: كه خلفاي من، جانشينان من دوازده تا هستند به عدد نقباي بني اسرائيل.

نقباي بني اسرائيل دوازده تا بودند، هر سبطي يك نقيب داشته است، دوازده سبط است و دوازده نقيب.

و در يك حديث ديگر كه براي شما از كتاب ديگري از كتب سني ها نقل خواهم كرد، پيغمبر فرمودند: «كحواري عيسي»[7]،

عددشان عدد حواريون عيسي7 است. حواريون عيسي7 دوازده تا بودند، ديگر برويد نگاه كنيد به تمام كتاب‌ها.

ديگر چه مي خواهيد؟ مرگ می‌خواهید برو به گیلان، مرد هم می‌خواهید برو به گیلان.

ديگر بعد از اين حديث چه معطلي داريد؟ مرض اگر نيست، غرض اگر نيست، اگر انكار حق و حقيقت نيست!

به سه طريق در مسند احمد بن حنبل اين حديث با اختلاف عبارت نقل شده است:

يك عبارت «كعده نقباء بني اسرائيل»

يك عبارت ديگر «اثني عشر عده نقباء بني اسرائيل»

يك عبارت ديگر «نعم اثني عشر عدد نقباء بني اسرائيل».

خوشحا هستم كه اين ضبط‌ها ضبط مي‏كند.

يكي از بزرگان محدثين سني‌ها كه در رتبه يك است، و كتاب او بعد از قرآن براي سني‌ها سند است، «مسلم نيشابوري» است.

به قول بچه فوكولي‌ها توي پرانتز يك نكته بگويم:

نوع ملاهاي اسلام، از شيعه و سني، ايراني هستند. خدا به اين ايران بركت بدهد!

پيغمبر چشمش به ايران روشن است، پيغمبر وعده كرده است:

اي عرب‌ها! الان شما اين عجم‌ها، فارس‌ها، ايراني‌ها را به زور شمشير به اسلام مي‏آوريد، يك وقتي خواهد شد كه آن‌ها شما را با زور وارد دين كنند و آن زمان ظهور امام عصر7 است، اكثر اصحاب امام زمان7 بچه ايراني هستند، اين را بدانيد.

پيغمبر فرمود: علم اگر در ثريا باشد،

ثريا يك ستاره آسماني است و خيلي هم دور است.

دست بچه‏هاي ايراني دراز مي‌شود و علم را از آن‌جا مي‏گيرد.

نوع علماي حدیث، علمای تفسیر، علمای اصول، علمای کلام، علمای فقه، علمای تاریخ، علمای ادبيت، نوع اين‌ها چه شيعه و چه سني ايراني هستند.

بعد از قرآن صحيح مسلم در نظر سني‌ها مثل نهج البلاغه در نظر ما است. اين هم نيشابوري است، در صحيح خود، از جابر بن سمره نقل مي كند، مي‏گويد:

با پدرم خدمت پيغمبر رفتيم، پيغمبر فرمودند: «ان هذا الامر لا ينقضي حتي يمضي فيه اثنا عشر خليفه»[8]،

فرمودند: اين دين اسلام تمام شدني نيست، پايان زماني ندارد، مثل دين موسي7 نيست كه 1500 سال وقتش بود و منقضي شد، مثل دين عيسي7 نيست كه قريب ششصد سال وقتش بود و منقضي شد، نه، منقضي نمي‏شود.

«حتي يمضي فيه اثنا عشر خليفه»، تا دوازه تا خليفه من در آن فعاليت كنند، تا دوازده تا خليفه و جانشين من نيایند و نروند، اين دين تمام نمي‌شود.

معلوم شد پيغمبر دوازده تا خليفه دارد و به آمدن و رفتن دوازدهمين آن‌وقت منقضي مي‏شود.

اين را چه كسي گفته است؟ اين را مسلم نيشابوري گفته است، در صحيح خودش كه بعد از قرآن در نزد سني‌ها اول كتاب است ايشان نقل كرده است.

مي‏گويد: جابر مي‏گويد: ديدم پيغمبر چيزي آهسته مي‏گويد، به بابام گفتم آن چيزي كه پيغمبر آهسته گفت چي بود؟

گفت: پيامبر فرمودند: تمام اين دوازده خليفه از قريش هستند و از غير قريش نيستند.

همين حديث را مسلم به يك طريق ديگري نقل كرده است.

عبارت اين است: «لا يزال امر الناس ماضيا ما وليهم اثنا عشر خليفه»[9].

امر مسلمان‌ها به جريان است مادامي‏كه دوازده خليفه و جانشيان من در بین مسلمين باشند، كه آن دوازده خليفه، ولايت مسلمان‌ها را داشته باشند.

ولايت معنوي است، نه سلطنت، فهميديد؟ «يملكهم» نگفته است گفته «وليهم».

باز به يك طريق ديگر همين مسلم نقل كرده است: «لا يزال هذا الدين عزيزا منيعا ما وليه اثنا عشر خليفه»[10]، دين اسلام عزت دارد، دين اسلام مناعت و علو مقام دارد مادامي‏كه دوازده خليفه بر اين‌ها ولايت دارند. معلوم مي‏شود كه خلفاي پيامبر كه ولي مومنين هستند دوازده تا هستند، و اسلام به وجود آن‌ها عزيز است، عزت دارد، مناعت دارد، درست توجه كرديد؟

جمعه شبي بود، «جمعه عشيه»، عصر جمعه بود، يك جواني زناي محصن كرده بود، عيال داشت، مع ذلك رفته بود زنا كرده بود.

حكم زناي محصن و محصنه رجم است، بايد ببرند و سنگ بارانش كنند، و همان‌طوري كه كشتن نفس مومن بغير حق اسباب نزول عذاب است، اجراي حد الهي اسباب نزول رحمت است. پيغمبر اجراي حد مي‏كرد.

فرمودند: اين جوان كه ثابت شده زناي محصن او، ببريد و سنگ بارانش كنيد تا هم او پاك بشود و از عذاب آخرت مصون بماند و هم قانون اسلام اجرا شود.

اين‌جا حرف‌ها دارم، به خدا، به آن خدايي كه خالق زمين و آسمان است اگر قوانين اسلام اجرا بشود دنيا مدينه فاضله مي‏شود، اين چرت و پرت فرنگي‌ها را دور بريزید، اينها چه كسي هستند با عقل‌شان؟

عقل كل، خاتم الرسل، از قبل خداي خلاق جهان، قانون آورده است كه دست دزد را ببر، مي‏گويد: زاني را رجم كن و حد بزن، مي‏گويد: قاتل نفس به غير حق را بكش. (و لكم في القصاص حياه يا اولي الالباب)[11]،

از دست اين فرنگي‌ها! آدم كشي نكنيد! بچه تو چه مي‏فهمي؟ از نظام عالم چه اطلاع داري تو؟ ده تا دست دزد را ببر، از دزدي جلوگيري مي‏شود، ده تا مشروب‌خور را شلاق بزنند، شرب خمر تعطيل مي‏شود، ده تا زاني را تازيانه بزنند و رجم كنند، قلعه زاني، در آن بسته مي‏شود.

پيغمبر اجراي حدود مي‏كرد، زاني را مي‏بردند و تازيانه مي‏زدند، اگر محصن بود، رجمش مي‏كردند.

پسری زنا كرده بود، بردنش كه رجمش كنند، حالا يا در حال رفتن يا در حال برگشتن، پيامبر شروع به سخناني كردند.

همين مسلم نيشاوري در صحيحش نقل مي‏كند که پیامبر فرمود: «جمعه عشيه رجم فيه الاسلمي قال لا يزال الدين قائما حتي تقوم الساعه و يكون عليهم اثني عشر خليفه كلهم من قريش»[12]،

اين خيلي عجيب است،

پيغمبر فرمودند: اين دين اسلام پا برجا است و قائم است، از كار نمي‏نشيند، از كار نمي‏افتد، سر پا است، دين اسلام سر پا است تا قيام قيامت و در تمام اين مدت دوازده خليفه دارد.

خيلي شيرين است!

فرمود دين اسلام تا پايان دنيا، تا قيام قيامت دين اسلام سر پا است و از كار نمي‏افتد، و در تمام اين مدت دوازده خليفه بر اسلام خلافت مي‏كنند، مي‏گويد: دوازده تا خليفه دارم و دوازده خليفه من هم در تمام دوران اسلام همین دوازده تا هستند، دوران اسلام من از الان است تا قيام قيامت.

ديگر از اين واضح‌تر اي با انصاف، اي با وجدان، اي طالب حق، دیگر چه مي‏خواهي، ديگر معطل چه هستي؟

«لا يزال الدين قائما حتي تقوم الساعه و يكون عليهم اثني عشر خليفه كلهم من قريش»[13].

«ابوداود» يكي از صاحبان صحاح سته است، يكي از آن شش تا كتاب‌نويسي است كه كتاب‌هايشان بعد از قرآن سند براي عموم مسلمانان جهان است از اين چهار مذهب. ظاهرا سيستاني است، سجستاني است.

ايشان هم باز در صحيح خودشان نقل كرده‏اند كه پيغمبر فرمود: «لا يزال امر امتي قائما حتي يمضي اثني عشر خليفه كلهم من قريش»[14]. اسلام سر پا است تا دوازده تا خليفه بر او خلافت كنند كه تمام اين‌ها هم از قريش هستند.

آن وقت از حضرت پرسيدند: «ثم يكون ماذا؟» بعد از اين دوازده تا چه مي‏شود؟

فرمودند: «ثم يكون الحرب»، دنيا از هم مي‏پاشد و قیامت برپا می‌شود.

در مسند كبير يكي از بزرگان‌شان ؟؟؟ 41:20 نقل كرده است، حديث را از «ابي الخلد» از پيغمبر که پيغمبر فرمودند: «لا تهلك هذه الامه حتي يكون منها اثني عشر خليفه كلهم يعمل بالهدي و دين الحق»[15].

پيامبر فرمودند: اين امت هلاك نخواهند شد و به كلي از بين نمي‏روند و باقي هستند تا دوازده نفر خليفه بر اين‌ها خلافت كند كه اين دوازده نفر عمل به هدايت و به دين حق مي‏كنند، فاسق نيستند، فاجر نيستند، عادل هستند، بلكه معصوم هستند، به هدايت و دين حق عمل مي‏كنند. دوازده تا را معين هم كرده است، از قريش هستند، عمل به هدي و دين حق مي‏كنند، اين دوازده‌تايي كه كارشان تمام شد، دنيا هم به هم مي‏خورد.

يك خورده حالا بيا جلوتر، بايد شما را بكشم دم كار، اين‌طورها نمي‏شود.

حمویني يكي از نويسندگان بزرگ عامه است كتابي نوشته به نام «فرائد السمطين»، اين كتاب چاپ هم شده است، خود سني‌ها هم چاپ كرده‌اند، از ابن عباس نقل مي‏كند كه ابن عباس گفت: من از پيغمبر شنيدم، پيغمبر فرمودند: «انا سيد النبيين» من آقاي پيغمبرها هستم، «و علي سيد الوصيين»، وعلي آقاي اوصياء پيغمبرها است.

هر پيغمبري يك وصي دارد، علي7 آقا همه آن‌ها است «و ان اوصيائي بعدي اثني عشر»

پيغمبر فرمودند: اوصياء بعد از من دوازده تا هستند.

اين‌جا اسم هم معين كردند و فرمودند: «اولهم علي و آخرهم المهدي»، اول آن دوازه تا علي7 و آخر آن‌ها مهدي7 است.

معلوم مي‏شود عشق اين جلويي‌ها به حضرت بقیه الله7 بيشتر است چون صدای صلوات آخري‌ها را بنده نشنيدم.

يكي ديگر هم بفرستيد.

دو تا شعر هم براي شما بخوانم:

مهدي مظفر امام عصر                  موعود امم شاه انس و جان

در حكم وي اين چرخ گِرد گَرد           چون گوي كه در حكم صولجان

چوگان را دیدید؟ سابق سلاطین بازی می‌کردند، مثل فوتبال يك توپي را مي‏اندازند و با چوگان، چوب بلند كه سرش كج است، مي‏زنند از اين طرف به آن طرف، از آن طرف به اين طرف، اين مي‏خواهد از دروازه او خارج كند و او می‌خواهد از دروازه اين خارج كند، اين گوي چوگان بازي است.

در حكم وي اين چرخ گِرد گَرد           چون گوي كه در حكم صولجان

بر مسند شرع و سرير حكم              هم با خدا هم خدا يگان ؟؟؟ 47:50

خدايا به قدوسیت خودت، به سبوحيت خودت، به هويت ذات خودت، به تجليات صفاتت، به زودي اين آقا را ظاهر بفرما،

دماغ منكرين او را به خاك بمال،

چشم مرتابين كه در او شك دارند كور كن،

تا ببينند كه در چه جهالت و ناداني بوده‏اند!

برگردم.

فرمود: اوصياء من دوازه تا هستند، اولش علي7 است و آخرش هم مهدي7 است.

حموئي در فرائدالسمطين مي‏گويد.

بخاري، از آن خبيث‌ها است! اين آخوند خبيث بنايش بر اين بوده است که هر حديثي كه دلالت بر فضائل اهل البيت: بكند، فضيلت علي7 و اولاد علي: و مقامات ‌آن‌ها را بگويد تا جايي كه ممكن است نقل نكند، مرد خبيثي است، خباثت و شقاوت هم حدي دارد، تا آن‌جا كه مذهب شيعه مي‏خواهد تائيد شود، اين مويد روايتي نياورده است، از سر تا پاي كتابش معلوم است. صحيح را اين نوشته است.

در آن‌جا همين حديث را آورده اما مقراض كرده جلو و دنبالش را، اما ما مي‏فهميم كه همان روایت است، كه پيامبر فرمودند: «يكون بعدي اثني عشر اميرا» بعد از من دوازده امير امارت و فرمان‌فرمايي مي‏كنند، بعد هم فرمودند: «كلهم من قريش».

خاك بر سر، جزئيات را انداخته است، لفظ خليفه را هم امير كرده است.

خوب بگو ببينم آخوند! آخوند ملا بخاري، سني متعصب، معاند با علي7 «يكون بعدي اثني عشر اميرا» كه دروغ است، بعد از پيامبر دوازده هزار امير هم بيشتر آمدند: سلاطين مغولستان، سلاطين تاتارستان، سلاطين افغانستان، سلاطين آل عثمان، بني‌العباس، بني اميه، آن‌هايي كه در حجاز بودند و در عراق، آن‌هايي كه در اندلس بودند، اين‌ها همه را روي هم بريزند همه امير بودند، امارت داشتند، دوازده هزار هم بيشتر است، دوازده تا امير غلط است.

پس اين همان دوازده خليفه‌اي است كه: «كلهم يعمل بالهدي و دين الحق». بله آن‌ها هستند.

ابوداود همان كه الان از مسندش نقل كردم، در صحيحش دارد كه پيغمبر فرمودند: «لا يزال الدين ظاهرا حتي تقوم الساعه و يكون عليهم اثني عشر خليفه كلهم من قريش» پيغمبر فرمودند: اين دين از حالا تا قيام قيامت هست و در تمام اين مدت هم دوازده تا خليفه است، اين دوازده تا هم همه از قريش هستند.

حديث ديگري را «ابن بطه عكبري» نقل مي‏كند، از بزرگان سنت و جماعت است. يك كتابي نوشته بنام كتاب «ابانه» در اين كتاب از پيغمبر نقل مي‏كند كه فرمودند: «لا يزال هذا الدين قائما الي اثني عشر من قريش فاذا مضوا ساخت الارض باهلها»[16] و در نسخه دیگر «ماجت الارض باهلها»،

پيامبر فرمودند: اين دين اسلام سر پا است تا دوازده خليفه از قريش بر آن خلافت كنند، دوازده تا كه تمام شدند زمين اهل خودش را به خود فرو مي‏برد.

يك خورده جلوتر، ما بايد اينها را بكشيم دم كار، یواش یواش بکشیم زیر لحاف، چاره نيست.

تا اين‌جا فهميديم كه دوازده تا گفته است. اين‌جا هم فهميديم كه اول و آخر را يك جا اسم برده و معين كرده است. اول علي7 و آخر مهدي7.

حالا بيا،

امام ثعلبي يكي از علماي بزرگ اين‌ها است، تفسيري هم بنام «تفسير ثعلبي» دارد، كتاب ديگري دارد نام «عرائس»، اين چاپ هم شده است، خودشان هم چاپ كرده است.

از انس بن مالك حديث مي‏كند كه روزي پيامبر نماز صبحش را با ما خواند، «صلي بنا النبي صلاه الفجر»،

پيامبر هم پيش‌نماز بود و هم واعظ بود، مجمع البحرين بود. اين بود كه پيش برد، پيشنمازي كه نتواند منبر برود پايش لنگ است، بايد عصا بدست بگيرد، عصايش وعاظ است، واعظي هم كه پيش‌نمازي ندهد توي دل مردم خيلي عظمت ندارد، چون پيش‌نمازي خيلي در نظر مردم عظيم است.

پيامبرهم پيش‌نماز بود و هم واعظ بود، نمازش را مي‏خواند و بعد هم رو به مردم، پشت به قبله مي‏كرد، گاهي هم بالاي منبر مي‏رفت و صحبت مي‏كرد.

مي‏گويد: يك روز پيغمبر نماز صبح را خواندند، «فلما ؟؟؟ 54 منها اقبل الینا بوجهه الکریم» نماز ایشان تمام شد، پشت به قبله و رو به ما كردند، فرمودند: «معاشر المسلمين من افتقد الشمس فليتمسك بالقمر و من افتقد القمر فليتمسك بالزهره من افتقد الزهره فليتمسك بالفرقدان»،

ای مسلمانان، هركس آفتاب را فاقد شد و از دستش رفت، به ماه بچسبد، ماه از دستش رفت به زهره بچسبد، زهره از دستش رفت به فرقدان كه دو ستاره آسماني هستند بچسبد،

«قيل يا رسول الله ما الشمس و القمر و الزهره و الفرقدان»،

گفتند يا رسول الله: اين آفتاب و ماه و زهره و فرقدان چي هستند؟

فرمودند: «انا الشمس» شمس من هستم.

در آيه مبارکه (و الشمس و ضحيها) روايت اشاره شده است كه مراد از «الشمس» پيامبر است و مراد از «ضحيها» شعاع اسلام و نور قرآن است.

فرمودند آفتاب من هستم. «و علي القمر» علي7 ماه است، من كه از دست شما رفتم به علي7 بچسبيد،

همان‌طوري كه ماه كسب نور از آفتاب مي‏كند، علي7 هم كسب علم از پيغمبر كرده است: «علمني رسول الله الف باب من العلم ينفتح من كل باب الفا»

و فاطمه زهراء3 هم زهره است،

«والحسن و الحسين الفرقدان في كتاب الله»، حسن7 و حسين7 دو ستاره هستند كه در كتاب خدا نوراني هستند، «لا يفترقان حتي يردا علي الحوض»، علي و زهرا و حسنين: از قرآن جدا نمي‏شوند، تا بر من وارد شوند بر حوض.

حموئي در فرائد السمطين.

سيوطي يكي از علماي بزرگ اين‌ها است و خيلي هم محقق است كتاب‌هاي زیادی نوشته که يكي از كتاب‌هايش را «جمع الجوامع» ناميده است، اين حديث در آن‌جا است.

يكي از علماي بزرگ اين‌ها «حسام الدين علي متقي» است. كتاب‌هاي زيادي نوشته که يك كتابش بنام كتاب «كنز العمال» چاپ شده است، همه اين‌ها را خود سني‌ها چاب كرده‌اند. حموني در «فرائد السمطين»، علي متقي در «كنزالعمال»، سيوطي در «جمع الجوامع»، حافظ ابونعيم در كتاب «حليه»، اين چهار تا كتاب.

اين‌ها همه را من زحمتش را نكشيده‌ام، ديروز گفتم: من دزد علم نيستم، اين زحمت‌ها را مرحوم حاجي نوري قدس الله سره، مجلسي وقت، علامه بزرگوار متبحر در بحار انوار اخبار. اين بزرگوار در كتاب «كشف الاستار» نقل كرده است.

اگر يك پهلوان از اهل علم پيدا شود، به امام زمان7 من فرصتش را ندارم و الا مي‏كردم، همين كتاب را ترجمه كند، عربي است، توي شما مردمان با غيرت پول خرج كن در راه دین خيلي هستند، اين را چاپ مي‏كردند، آن‌قدر قيمت و ارزش دارد، آن‌قدر قيمت دارد، به قدري كه «الغدير» علامه اميني رضوان الله عليه قيمت دارد، اين كتاب هم همان‌قدر قيمت دارد.

همه را علامه نوري در كتاب «كشف الاستار» جمع كرده‏ است و من از اين بزرگوار نقل مي‏كنم.

حافظ ابونعيم در «حليه»، سيوطي در «جمع الجوامع»، متقي حسام الدين در «كنزالعمال» حموئي در «فرائد السمطين»، اين‌ها از عكرمه نقل مي‌كنند و عكرمه از پيغمبر نقل مي‏كند.

پيغمبر فرمودند: «من اراد ان يحيي حياتي و يموت مماتي و یسكن جنه عدن»

هركس دلش مي‏خواهد به روش زندگي من زندگي كند، و به روش مرگ من بميرد و در جنت عدن كه محل پيغمبر است وارد شود.

بهشت مثل تهران مي‏ماند، تهران هم عباس آباد بالا و خيابان تخت طاووس و خيابان كريم خان زند و اين‌ها را دارد و هم دروازه غار و دروازه شوش دارد.

بهشت هم درجات دارد همه یک ردیف نيست، آن محله بالا عباس آباد بالای آن، جاي پيغمبر و علي و ائمه: است، اسمش «جنه الفردوس» است. مواظب باشيد وقتي در بهشت را زديد، در را باز كردند يا علي7 بگو، در بهشت باز است، زيرا حلقه در بهشت علي7 است، يا علي7 صدايش هم يا علي7 است. در را که باز کردند، بگو: محله فردوس كجا است؟ من مي‏خواهم آن‌جا بروم، جنت عدن هم آن‌جا است، به دروازه غار بهشت نروي! برو محله بالا، «جنت عدن» در محله فردوس است.

پيغمبر فرمودند: هركس مي‏خواهد به روش زندگي من زندگي كند و به مرگ من بميرد و در «جنت العدن» مسكن كند، «فليوال عليا7 و وليه»، بايد علي7 را و دوستان علي7 را دوست بدارد. نه تنها علي7 را بلکه دوستان علي7 را هم بايد دوست بدارد، «و ليقتد بالائمه من بعدي» و بايد اقتدا و تبعيت و پيروي از امام‌هاي بعد از من بكند.

چرا؟ مگر چه کسانی هستند اين‌ها؟ عمر است؟ خير، ابوبكر؟ خير، عثمان؟ نخير، يزيد؟ يزيد سگ! وليد بن يزيد بن عبد الملك، اين‌ها؟ خير.

اين ائمه، «لانهم من عترتي»، اين امام‌ها عترت و اولاد من هستند، از صلب من هستند. «خلقوا من طينتي»، اين‌ها از گوهر و طينت من خلق شده‌اند، يعني ماده بدني آن‌ها از من است، اين خلاصه‏اش.

«و رزقوا فهمي و علمي» و خدا به اين‌ها فهم و علم من را داده است.

ابوبكر امام بعد از پيغمبر نيست، ابوبكر خليفه پيغمبر نيست، نه فهم پيغمبر را دارد و نه علم پيغمبر را دارد، عثمان راكه ولش كن، بچه حاجي عياش خوش‌گذران را، يزيد پسر معاويه، قمار باز! زاني با دخترش! لاطي، سگ باز، شراب خوار، آدم كش، مست، اين «رُزق» فهم و علم پيغمبر؟ او همان امامي ‏است كه دين به او عزيز و منيع است؟ او «يعمل بالهدي و دين الحق؟» عثمانش هم همين‌طور، آن دو تاي بالايش هم همين‌طور. دوتاي بالای آن‌ها چه مي‏فهميدند؟

يك صفحه از كلمات حضرت ابابكر الصديق و حضرت عمر الفاروق، يك صفحه نوشته بياوريد كه مثل يك بچه طلبه ما در توحيد نوشته باشد و سر من را ببريد.

«رزقوا فهي و علمي» تمام نشانه‏هاي خلافت خود را پيغمبر معين كردند، تمام اوصاف ائمه بعد از خودش را معين كرده است. هيچ جاي شبهه نگذاشته است، بلكه اسم‏ ایشان را هم تحت عنواني گفته است.

خسته شدم و الا روايات ديگر هم براي شما مي‏خواندم. ولي يك حديث آورده‌ام آن را بايد بخوانم، چاره نيست، شرط خواندن آن حديث هم آن است كه از آن آخر شبستان تا اين آخر شبستان و از طرف يمين و يسار همگي سه تا صلوات بفرستيد.

خطيب خوارزمي ‏يكي از علماي بزرگ سنت و جماعت است، كتابي بنام «مناقب» نوشته است، «مناقب» خوارزمي‏ معروف است، در اين كتاب ايشان اين حديث را از پيغمبر نقل نموده‌اند، خيلي شيرين است گوش بدهيد. جمعیتی نشسته بودند و امیرالمومنین7 هم بودند، پیامبر صحبت کردند.

«قال النبي9: انا واردكم علي الحوض»

روز قيامت من كنار حوض كوثر بر شما امت وارد مي‏شوم، مي‏آيم پهلوي حوض كوثر،

«و انت يا علي الساقي»، علي7 ساقی که سقايت از آن حوض مي‏كند و جام را به اين و آن مي‏دهد، تو هستي.

اي ساقي حوض كوثر!

خدايا به حق مرتضي علي7 ما را با ولاي علي7 زنده بدار.

با ولاي علي7 از دنيا ببر،

ما را با علي7 محشور بفرما.

«انا واردكم علي الحوض و انت يا علي7 الساقي».

الان خواستم بروم توي اوصاف علي7، ديدم ديگر از كار مي‏افتم، حالم منقلب مي‏شود، عشق مرتضي علي7 مي‏گيرد و حديث مي‏ماند، حديث را بايد بخوانم.

«و الحسن الرائد»، علي7 تو جام مي‏دهي، پسرت حسن7 ديده‌بان است.

سلطان زمين و آسمان ياور ماست        چشم همه انبياء به پيغمبر ماست

از تابش آفتاب محشر غم نيست         تا سايه مرتضي علي7 بر سر ماست

خدا سايه علي7 را بر سر ما مستدام بدار.

حسن7 پسر تو ديده‌بان است نگاه مي‏كند، آن شيعه است، آن شيعه آن‌جا است.

مرگ به سني‌ها مي‏دهند! آب می‌دهند! گلوله داغ به آن‌ها مي‏دهند،

حسن7 دیده‌بان است و شيعه‏ها را نگاه مي‏كند. هر شیعه کجا است.

«و الحسين7 الامر»، حسن7 نگاه مي‏كند كه يك شيعه آن‌جا مثل ستاره درخشان است، امام حسين7 خبر مي‏كند: اي مشهدي علي بيا! غلام علي بيا، فضل و عمر صدا نمي‏كند. اي غلام علي، عبد العلي، حسين علي، حسن علي، محمد علی، مرتضي علي، بيا،

اي قربان اسمت بروم يا علي7،

«و الحسين7 الامر» حسین7 فرمان می‌دهد که بیا.

«و علي ابن الحسين7 الفارق»، علي بن الحسين7 فوری در دفتر ثبت مي‏كند. حسن علي فرزند غلام علي ساكن تهران محله فلان، اسمش در دفتر ثبت شد، امام حسن7 نشان داده و امام حسين7 فرمان آمدن داده و حضرت زين العابدين7 در دفتر مي‏نويسد.

«و محمد بن علي الناشر»، امام باقر7 بلندگو است، مطلب را پخش مي‏كند. فرد سوم و شماره چهارم کربلایی حسین علی بچه حاج غلام علی ساکن فلان.

«و جعفر بن محمد السائق»، امام جعفر7 سائق است، مي‏آيد و دستش را مي‏گيرد و مي‏گويد: بيا برويم، او را مي‏كشد، سوقش مي‏دهد و او را به طرف بهشت مي‌برد.

«و موسي بن جعفر محصي المحبين و المبغضين و قامع المنافقين»، امام جعفر صادق7 اين را مي‏آورد به طرف بهشت، امام موسي بن جعفر8 مي‌گويد: اين دو تا از دوستان، اين سه تا از دوستان، آن پدر سوخته آن‌جا دشمن است ولش كنيد، پدر اين منافق را بيرونش كنيد، محبين را از مبغضين و منافقین جدا مي‏كند و مي‏شمارد.

شيرين‌تر از همه امام ما مشهدي‌ها است،

«و علي ابن موسي7 مزين المومنين»،

بهشت جاي اخ و تف و فیش و اه و اين حرف‌ها نيست! بهشت جاي مو سفيد و گند و بو و اين‌ها نيست، بهشت جاي خوشگل‌ها است، پيرمردها را به بهشت راه نمي‏دهند، اين را معطل نشويد، پيرزن‌ها را هم راه نمي‏دهند، شل و افليج و كور و كور و لال و گنگ را كه به بهشت راه نمي‏دهند. بهشت كه طويله نيست!

«اهل الجنه جرد مرد مكحلون»[17]، اهل بهشت همه تر، تازه، جوان، خوشگل، چشم هاي سياه دارند، آدم حظ مي‏كند از ديدن آن‌ها، همه جوان هستند، بهشت پير ندارد.

آن حديث را که به دروغ سني‌ها درست كردند از پيغمبر كه پيغمبر فرمودند: ابوبكر و عمر دو آقاي پيرمردهاي بهشت هستند، پدر نامرد بهشت پيرمرد ندارد، چرا دروغ مي‏گوئي؟ لنگ خروس از آستين آن‌ها بيرون مي‏آيد، ملتفت باشيد،

(لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين)[18]، خداوند دروغ‌گو را رسوا مي‏كند.

بهشت كه پيرمرد ندارد كه ابوبكر و عمر آقاي پيرمردهاي آن باشند. بهشت جوان دارد، حسن7 و حسين7 آقاي آن هستند. امام رضا7 يك آرايش‌گاهي دم در بهشت دارد، پيرمردها را آن‌جا مي‏برند و اين موها را از ريشه مي‏كنند، پارافين بهشتي مي‏زنند به صورت، قشنگ مثل هلوي پوست كنده مشهد مي‏شود، مثل سيب سرخ و سفيد اصفهان، قشنگ، خوب، گردن‌ها كلفت، چشم‌ها سياه، قدها كشيده. آن‌جا عينك و سمعك و دندان عاريه و نیست. برای هر سوراخي يك چيزي تهیه کرده‌اند، اين حرف‌ها نيست آن‌جا. هيچ، همه جوان و خوب.

اين كارها در آرايشگاه امام رضا7 مي‏شود، ايشان وقتي كه بنا شد فردی را امام حسن7 نشان داد، امام حسين7 فرمان داد، حضرت علي بن الحسين7 صدايش را بلند كرد، امام صادق7 هم او را آورد، حضرت موسي بن جعفر7 هم او را شمرد، در دفتر هم واردش كرد، حضرت علي بن موسي7 پير مي‏برد به آرايشگاه و جوان بيرون مي‏آورد، بدگل مي‏رود و خوشگل بيرون مي‏آيد، حظ مي‌كند آدم، تر و تازه مي‏شود آن‌وقت مي‏گويند: برو توي بهشت.

«و علي ابن موسي7 مزين المومنين»، آرايش مي‏كند، زينت مي‏دهد.

«و محمد بن علي7 منزل اهل الجنه في درجاتهم». امام جواد7 از در بهشت مي‏گويد: آقا بيا، جاي تو آن‌جا است، آن طبقه و محله، مثلا محله فردوس، مثلا اشكوب چندم از ویلای فلان جا، «منزل اهل الجنه في درجاتهم». دست هرکس را می‌گیرد و آن‌جا می‌برد.

به والله اگر بنده غير از بهشت جاي ديگري بروم! شما شاهد باشيد.

«و علي بن محمد7 خطيب شيعته و مزوجهم الحور العين»، فرمودند: علي بن محمد حضرت امام علی النقی7 ايشان صيغه عقد جاري مي‏كنند، ايشان دلالي محبت حوری‌ها را مي‏كنند، فلان حوري را بیاورید برای آن شيخ که بدبخت است، دهانش به آب مي‏گشته در نماز و می‌گفته: «و زوجنا من الحور العين برحمتک یا ارحم الراحمین». كسي‌كه زن به او نمي‏داده است، بدبخت آرزو داشته است.

امام علي النقي شروع مي‏كند: «انكحت و زوجت» « عن موكلتي الحوريه» مثل مي‏گويم.

«و مزوجهم الحور العين» اين كار حضرت امام علي النقي7 است، زن درست مي‏كند و صيغه عقد مي‏خواند.

«و الحسن بن علي7، سراج اهل الجنه يستضيئون به»، امام حسن عسکری7 چراغ اهل بهشت است، نور داده است متلالا است، از تلالا نور او و تشعشع او بهره‌برداري مي‏كنند.

« و المهدي7 شفيعهم يوم القيامه حيث لا ياًذن الله الا لمن يشاء و يرضي»، حضرت مهدي7 مورد اذن خدا است، خداي متعال به هركس اذن بدهد در روز قیامت، او شفاعت مي‏كند، اگر اذن نداد، او شفاعت نمي‏كند. اگر کسی بخواهد فضولی کند شفاعت او قبول نیست.

اين بحث شفاعت هفت هشت روز وقت مي‏خواهد كه مفصل و مبسوط من پنبه اين فضول‌ها را بزنم! اين بچه‏هاي نافهم! شفاعت يكي از مقاماتي است كه خدا براي بعضي از مقربين درگاه خودش، خودش قائل شده است و اين‌ها چون وعاء مشيت خداي هستند، هرگاه خدا اذن بدهد شفاعت مي‏كنند، اذن ندهد خير. اذن كه داد، شفاعت اين‌ها عين مشيت خدا است.

حضرت مهدي7 روز قيامت آن‌هائي را كه خدا اذن داده و فرموده: این فرد یا آن فرد را شفاعت کن، شفيع مي‏شود.

اين دوازده نفر تحت اين عناوين، خطيب خوارزمي، ‏از بزرگان علماي سنت و جماعت در كتاب «مناقبت» خود ذكر كرده است.

ديگر چه مرگ مي‏خواهي. بعد از اين احاديثي كه همه را سني‌ها نقل كرده‌اند. اگر بخواهم كتب شيعه را بگويم، پناه بر خدا، یک دوره بحارالانوار، شيعه صد برابر تواتر حديث دارد و من از شيعه هيچ چیز نقل نكردم تا مبادا بگوئيد اين‌ها اخباری است که خودتان در کتب خود درست كرده‌ايد. از کتاب سنی‌ها آورده‌ام.

هم پيغمبر فرموده است که امام بعد از من است و خليفه است. و هم صفات خلیفه را معين كرده و هم تعداد آن‌ها را و هم صفات روحي و صفات بدني آن‌ها را، حتي اسمشان را.

خدايا به روح مقدس خاتم الانبياء قلب هاي همه ما را به انوار معارف خودت و اوليائت روشن فرما.

مخالفين ما را، آن‌هايي كه قابل هدايت هستند هدايت فرما،

آن‌هائي كه قابل هدايت نيستند، لجوج هستند، ابوجهل هستند، عنود هستند، خدايا مرگشان بده.

ديگر بس است.

صلي الله عليك يا ابا عبد الله،

نمك مجلس ما به ذكر امام حسين7 است و الا اين خوراك بي‌نمك است.

دردا كه در ديار بلا قوم كينه‌جو بستند       راه چاره به تو از چهار سو ابا عبدالله7

حسینا7،

من مي‏گويم و شما گريه كنيد، من اگر گريه كنم، از خواندن مي‏افتم.

تا سر به تيغ كرد جدا از تنت عدو                 اي اشك ماتمت به رخ ملت آبرو

و اي از طُفيل خون تو اسلام سرخ رو

امام باقر7 مي‏فرمايد: «احاطو به من كل جانب»، امام حسين7 افتاده روي زمين.

سيد بن طاووس، حالت امام حسين7 را در آن ساعت تشبیه مي‏كند که من و شما خوب بفهمیم.

مي‏گويد: امام حسين7 مثل یک مرغي كه سرش را بريده باشند و بدنش را افكنده باشند، چطور اين بدن بي‌سر بلند مي‏شود، و زمين مي‏خورد،

یا ابا عبدالله7

چشمی در مجلس من خشک نماند.

يك تشبيه ديگر مي‏كند و مي‏گويد: مثل ماهي كه از آب بيرون بياورند و در خشكي بياندازند، مي‏گويد: امام حسين7 بلند مي‏شد

یا الله

و به زمين مي‏خورد، «؟؟؟ 1:22:20» از اين پهلو به آن پهلو مي‏افتاد.

در اين حالت بود، دورش را گرفته بودند، يكی شمشير مي‏زد،

یا الله

يكي نيزه مي‏زد، يك مشت هم سنگ بر بدن نازنينش زدند.

بحق مولانا الحسين المظلوم7 و باهل بيته السعداء الشهداء:

با چشمان گريان و دل‌هاي بريان

ده نوبت

يا الله!

خدايا به ارواح پاك چهارده معصوم همين ساعت امر فرج و ظهور امام زمان7 را اصلاح فرما،

ما را به ديدار و نصرت آن بزرگوار سرفراز فرما،

دل ما را از نور ولای علی7 و اولادش:، سیما حضرت بقیه الله7 مملو و سرشار فرما،

قلب مطهر امام عصر7 را از ما خشنود بدار،

ما را در ظل ولای ولایش از هر خطا و اشتباه و هر خطر و صدمه ای حفظ بفرما،

مشکلات ما را آسان گردان.

گرفتاری‌های ما را برطرف فرما.

بیماران ما را شفا بده.

بیماری نافهمی و جهالت را از ما دور نما.

دشمنان اسلام را ذلیل گردان.

مویدین دین را تقویت فرما.

گناهان ما را ببخش.

توفیق تقوی تا آخر عمر طولانی به ما کرم فرما.

رفتگان از ذوی الحقوق ما، خاصه روحانیین ما همه را غریق رحمت فرما.

موجودین، بر عز و جلال، بر تایید و تسدید آن‌ها بیافزا.

به محمد و آلش: تو را قسم می‌دهیم اولاد و اعقاب ما را نسلا بعد النسل بر صراط مستقیم علی7 و یازده فرزندش سالک بفرما.

شر شیاطین انس و وسوسه کنندگان انسی و جنی را از جوان‌های ما دور گردان.

آقایان محترمین هر حاجت شرعی دیگری غیر از آن‌چه گفته‌ام روا بفرما.

بالنبی و آله.

 
[1]
[2]
[3]
[4]
[5]
[6]
[7]
[8]
[9]
[10]
[11]
[12]
[13]
[14]
[15]
[16]
[17]
[18]