مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: سخنرانی روز بیستم و ششم: (وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون‏) 1 – اتصال حجت های خدا تا روز قیامت. 2 – پاسخ به قاضی عیاض که مصادیق ائمه دوازگانه را غیر امامان شیعه معرفی کرد. 3 – احادیث اهل سنت در مورد امام زمان ع. 4 – داستان تشرف شیخ حسن عراقی.

أَعُوذُ باللهِ ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

الْحَمْدُ لِلهِ ‏ رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْـبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَـيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَـمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ

صاحب الهيبه العسكريه و الغيبه الالهيه سيدنا و مولانا و امامنا و هادينا بالحق القائم و لعنه الله عليه اعدائهم ابد الابدين و دهر الداهرين

(و لقد وصلنا لهم القول لعلهم يتذكرون)[1]

اين آيه مباركه به حسب تاويل، اشاره به دوام حجج الهيه و اتصال حجج به يكديگر تا روز قيامت بر این معنی دلالت می‌کند.

خدا مي‏فرمايد: ما كلمه خود را، كه كلمه تكويني حجج الهيه باشد، اين‌ها را به هم متصل كرده‌ايم، مردم متذكر باشند و آگاه باشند حجج الهيه، متوالي، متواتر، متصل به يكديگر هستند از بدو اقامه حجت تا پايان روز دنيا كه اول قيامت باشد.

گفتيم: بحث ما فعلا با آن اشخاصي است كه قرآن و پيغمبر را قبول دارند، مبحث اول ما كه بحث نقلي است با اين‌ها است، حالا بحث عقلي را هم ان‌شاءالله تعالي با ياري خدا، اميد است برسيم.

كساني كه قرآن را قبول دارند، پيغمبر را قبول دارند، ما با اين‌ها مي‏خواهيم مذاكره كنيم و حجت الهيه را در زمان حاضر معين كنيم كه كيست؟

دو دسته اخبار در كتب احاديث است:

يك دسته اخباري كه شيعه از طرق خودشان از پيامبر نقل مي‏كنند،

يك دسته اخباري است كه برادران سني ما، بچه‏هاي عايشه كه او ام‌المومنين است، مادر اين‌ها است، اين‌ها نوه او هستند، اين‌ها از مادر با ما جدا هستند،

بچه‌های عائشه از طريق خودشان از پيامبر نقل مي‏كنند. راوي‌هايي كه آن‌ها در بين دارند، نوعا مورد قبول ما شيعه نيست.

حالا، ما چون با اين‌ها داريم صحبت مي‏كنيم، رواياتي را كه خودشان در كتاب‌هاي خودشان نوشته‌اند و از طريق راوياني كه در نظر خودشان صحيح و مقبول هستند نقل كرده‌اند، ما به آن روايات متوسل مي‏شويم.

ديروز و پري‌روز رواياتي را كه از كتب اين‌ها به عرض مبارك شما رسانيدم، شنيديد.

پيغمبر فرموده: هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد كافر مرده است.

بايد مسلمان امام زمان خودش را بشناسد. حالا شيعه در اين باره چه رواياتي دارد؟ من آن روايات را نمي‏خواهم بخوانم، بله، زياد است و بعد هم سنی‌ها مي‌گويند: خودتان نقل كرده‌ايد و براي خودتان خوب است، براي ما خوب نيست.

من از طريق خود آن‌ها نقل كرده‌ام و از كتاب‌هاي خود آن‌ها.

پيغمبر گفته است: هركس بميرد، مسلماني كه بميرد، امام زمانش را نشناسد، كافر است.

معلوم مي‏شود بعد از پيغمبر امام هست، آن هم يكي نيست، متعدد است و براي هر زماني يك امامي ‏است و بايد مردم آن زمان امام خودشان را بشناسند.

اين حديث را تائيد كرديم به فرمايش خليفه دوم در سقيفه بني‌ساعده كه جمع شده بودند و بنای خليفه‌تراشي داشتند. حضرت خليفه ثانيه رضي الله عنا جميعا! اين بزرگوار از پيغمبر حديثي را نقل كردهاند كه پيغمبر فرموده‌اند:

امام‌هاي بعد از من از قريش هستند.

معلوم شد بعد از پيغمبر امام‌ها هستند، يكي نيستند، همان‌طور كه گفته «امام زمانه»، هر زماني يك امامي‏ دارد، و امام هم بايد قريشي باشد، از اولاد «نضر بن كنانه» باشد. بنا به فرموده جناب عمر بن الخطاب رضي الله عنا جميعا امام‌ها زياد هستند بعد از پيغمبر، چند تا هستند؟

به رواياتي كه ديروز از معتبرين كتاب‌هاي سني‌ها براي شما نقل كردم، امام‌هاي بعد از پيغمبر دوازده تا هستند، همه اين‌ها از قريش هستند، همه اين‌ها هم به هدايت و دين حق عمل مي‏كنند، اين‌ها فاسق نيستند، اين‌ها فاجر نيستند، اين‌ها شرابي نيستند، اين‌ها قمارباز نيستند، لاطي نيستند، زاني نيستند، دزد و آدم‌كش نيستند، «كلهم يعمل بالهدي و دين الحق» اين‌ها به هدايت و به دين پابرجاي صحيح درست، عمل مي‏كنند، در اين روايات كه سني‌ها در كتاب‌هاي معتبرشان نوشته‌اند، اين‌طور هم دوازده تا را ذكر كرده‏اند، دوازده‌تايي هستند که عمل به هدايت و دين حق مي‏كنند.

خوب بعد از اين دوازده تا چيست؟

بعد از اين دوازده تا، عالم به هم مي‏خورد، «يكون الهرج»، و عز دين اسلام به اين دوازده تا است، دين اسلام بوجود اين دوازده نفر عزيز است و مناعت دارد و بزرگي دارد.

اين حديث را بنده از خودم نقل نمي‏كنم، از كتاب‌هاي شيعه نقل نمي‏كنم، ديروز از كتاب‌هاي معتبر اهل تسنن براي شما نقل كردم، يكي نيست، دو تا نيست، پنج تا نيست، ده تا نيست، بيش از هشتاد تا نود تا اين حديث در صحاح سته اهل سنت و جماعت و در غير كتاب‌هاي صحاح سته است. علماي سني معطل مانده‌اند كه چه كار كنند، يك عده آن‌ها تقريبا متمايل شده‌اند باطنا به شيعه، ديده‌اند حق با شيعه است، نهايت از ترس عوام كالانعام! اين عوام نافهم و آتش سوزنده‌اند! واي به وقتي كه سيخ به عوام بزنند، عوام به يك راهي بيافتند، آن راه باطل، چاه، ضلالت، علماء جرات نمي‏كنند نفس بكشند، تا نفس بكشند اين هوچي‌ها آن‌ها را هو مي‏كنند و آن‌ها را از زندگي مي‏اندازند. و اين مطلب را من ‏در دوران عمرم مكرر ديده‌ام، علمائي حق را مي‌دانند که چيست، اما از ترس اين جوان‌هاي نافهم، افراطي خام، جرات نمي‏كنند نفس بكشند.

يك دسته از علماي سنت مي‏دانند حق با شيعه است، از ترس عوامشان جرات نمي‏كنند نفس بكشند، نفس بكشند همين عوام كالانعام آن‌ها را سوراخ سوراخ مي‏كنند، تكه تكه مي‏كنند، كار به دست عوام كه افتاد اين‌طوري مي‏شود، جرات نمي‏كنند.

يك عده ديگر آن‌ها دنبال اين افتاده‌اند كه اين روايت را توجيه كنند به يك وجهي، زور زده‌اند، مفصل نمي‏خواهم بگويم چون مي‏خواهم امروز زود رد شوم به حضرت مهدي7 برسم ان‌شاءالله.

يك آخوندي به نام «قاضي عياض» پيدا شده، اين زبردست‏ترين آخوند سني هست، آمده يك دوازه‌تايي درست كرده كه اين بچه‏هاي مدرسه ما مي‏خندند. در بعضي از اين روايات دارد «كلهم يجتمع عليه الامه» پيغمبر فرمودند: كه اين دوازده تا مورد اجتماع امت هستند.

من بگويم، اگر آن حديث درست هم باشد و اين كلمه صادر از دهان پيغمبر شده باشد، معنايش اين است كه امت درباره آن‌ها نمي‏توانند عيب و نقصي بگيرند، مورد اتفاق امت هستند. خوبي آن‌ها، علم آن‌ها، تقواي آن‌ها، قداست آن‌ها، طهارت آن‌ها، طوري است كه امت اجتماع دارند بر قداست و علم اين‌ها، اين مراد پيغمبر است.

اين آشيخ آمده است و گفته كه بايد دوازده‌تايي باشند كه همه امت به خلافت اين‌ها اجتماع كرده باشند، همه امت قبول داشته باشند. آن‌وقت دامن به كمر زده است و دوازده تا اين‌طوري درست كرده است. مي‏گويد: اول اين دوازده تا حضرت صديق ابابكر، رضي الله عنا جميعا است.

خيلي خوب، اتفاق امت بر او شده است، ولي همين دروغ است، كجا اتفاق امت شده است؟

علي بن ابي طالب7 را به زور كشيدند و بردند، علي بن ابي طالب7 بيعت نكرد. همان روز اول هم كه به مسجد او را بردند و با آن جار و جنجال و بي‌حياگري باز هم بيعت نكرد، شمشير هم كشيده بودند، بيعت نكرد. بعد از مدتی، عباس آمد به زور دست علي7 را گرفت و به دست ابوبكر زد، كف زدن و تمام شد، با حقه‌بازي و الواطي.

بني‌هاشم بيعت نكردند! عده زيادي بيعت نكردند.

قبول است، از اين هم گذشتيم، بر ابوبكر اتفاق امت بوده است!

دوم عمر، عمر هم همین‌طور، اين هم جلد دوم همان اولي است، عمر هم اتفاق امت بر او نشد! ابوبكر او را معين كرده است، عده‌اي هم حرف داشتند، جماعتي از انصار تا آخر عمرشان اصلا نه به ابوبكر و نه به عمر هيچ ايمان نياورده بودند، هيچ.

باز اين هم قبول، اين هم مورد اتفاق امت است! خوب گوش بدهيد،

سوم علي بن ابي طالب7 است، مي‏گويند: اين هم مورد اتفاق امت است، مي‏گوئيم: مورد اتفاق امت شد؟

اين‌ها را مي‏گويم براي طلبه‏ها و رفقاي خودم.

«قاضی عیاض» مي‏گويد: بله،

مي‏گويم: حديث صحيح شما از پيغمبر نقل كرده‌ايد كه پيغمبر فرمودند: اگر امت اتفاق بر كسي كردند و يك كسي عليه اين قيام كرد، او را بكشيد، «كائنا ما كان». اين حديثي است كه همه شما نقل كرده‌ايد كه پيغمبر گفته است: هركس مخالف جماعت امت شد و خواست تفرقه بين امت بياندازد، او را بكشيد، «كائنا ما كان». عايشه را چرا نكشتيد؟ علي7 كه مورد اتفاق بود، خانم سپهبد عايشه چه حق داشتند برخيزند و بيايند و قشون‌كشي كنند؟ قيام كرد و اختلاف بين امت انداخت. بر همه مسلمان‌هاي آن تاريخ واجب بود كه عائشه را بكشند، چرا نكشتند؟

معاويه دنبال سر عايشه حركت كرد.

اين زن از آن زن‌ها بود! سيخ به ما تحت معاويه زد و معاويه را او حركتش داد، اول او جنبيد، بعد مردها را جنباند. طلحه و زبير را به به هواي پول کشاند، وجه الله! لوجه الله!

معاويه واجب‌القتل بود، مسلمين چه حق داشتند با او همراهي كنند؟

فهميديد چه اشكالي بر آن‌ها وارد است؟ و اشكالات ديگر. من نمي‏خواهم توي اين مبحث وارد شوم و الا يك ماه رمضان من اين‌جا حرف دارم.

اين‌ها مثل موش هستند توي مشت بنده الحمدلله، مثل مورچه هستند، به هر پهلويي يك لگد به آن‌ها مي‏خورد كه نفس نمي‏توانند بكشند. خيلي ابوبكر و عمر آب توي دهان‌ها نياندازند، اين كتاب‌هاي مصري‌ها را بايد فاتحه براي آن‌ها خواند.

به هر حالت، خيلي خوب، قبول كن، از اين هم گذشتيم.

چهارمي‏كيست؟

عثمان، عثمان مورد اتفاق و اجماع است پس چه كسانی او را كشتند، يهودي‌ها او را كشتند؟ نصاري عثمان را كشتند؟

عثمان را اصحاب پيغمبر كشتند، مصري‌هائي كه از اصحاب پيغمبر بودند، ريختند بر سر او، گفتند: بايد جلوي آب و نان را گرفت، اين مال مسلمان‌ها را به باد داده است، جان مسلمان‌ها را به باد داده، اين بايد كشته بشود، اصحاب پيغمبر ريختند و كشتند و گفتند: آب هم نبايد به او داد. كه علي بن ابي طالب7 دو تا مشك آب به وسيله امام حسين7 و امام حسين7 به خانه عثمان فرستاد. لا مذهب‌ها در كوفه نوشتند، همان‌طور كه عثمان را تشنه كشتند بايد حسين بن علي7 تشنه كشته بشود،

پدرسگ! عثمان كجا تشنه كشته شد؟ اصحاب پيغمبر جلوي آب را گرفتند، علي بن ابي طالب7، همين بچه‌اش امام حسن7 و امام حسين77 را علي‌رغم آن‌هايي كه با عثمان مخالف بودند، مشك آب را گفت: به خانه عثمان ببريد.

اي لعنت بر آدم دروغگو! اي لعنت بر آدم بي‌حیا! اي لعنت بر سياستمداران كذاب، دروغگو،

به هر حالت.

قبول، اين را هم قبولش كرديم، عثمان هم چهار تا.

پنجم، معاويه بن ابي سفيان، به به! واقعا معاويه اسباب عز اسلام بود، به وجود معاويه اسلام عزيز شد،

خبر از پيغمبر خود اين‌ها نقل كرده‌اند، خود همين حضرات خبر صحيح خيلي اعلائي نقل كرده‌اند از پيغمبر كه پيغمبر فرموده است: «الخلافه ثلاثون عاما». خلافت من سي سال است، بعد آن سلطنت است، تا سي سال، آن‌هائي كه هستند به اين صورت، خليفه من هستند، جانشين من هستند، بعد خلافت ديني را به سلطنت منقلب مي‏كنند. معاويه بعد از سي سال بود، خلافت نبود، امام حسن7 در سي سال است، او را چرا انداختيد؟ چرا از عثمان به معاويه پريديد؟ امام حسن7 كجا رفت؟ امام حسن7 كه مورد نص پيغمبر هم بود،

اين اشكالات همه بماند.

خوب، اين پنج تا،

ششمي، چشم همه روشن! ششمي ‏را اين آخوند پدرسگ، نوشته يزيد بن معاويه، يزيد شارب‌الخمر، يزيد سگ‌باز، يزيد عنترباز، يزيد قمارباز، يزيد لاطي، يزيد زاني، يزيد ظالم، يزيدي كه خانه كعبه را به آتش كشيد، بمباران كرد، يزيدي كه آن‌قدر در حرم پيغمبر و مسجد پيامبر دستور داد آدم كشتند كه يك وجب خون تا ساق پا ايستاده بود.

اين سگ، مايه عز اسلام است؟ اين مايه مناعت اسلام است؟ دين اسلام بوجود اين سگ عزيز شد؟ نصراني نصرانی بچه نصراني، نمي‌د‏انيد يك بي‌پدر و مادر لات، به قول فوكولي‌ها بي پرستيژ ؟؟؟ 24 ، به قول ما مشهدي‌ها بي‌بته، بي‌ريشه، بي‌پدر و مادر، يك قاذوره‌اي بود، مادرش چي بود؟ اگر بخواهم شرح حال يزيد و مادرش را بگويم، خود اين يك كتاب مفصل است.

آن وقت اين خرهايي را نگاه كنيد كه ديوان شعرهاي يزيد را چاپ مي‏كنند. اي احمق مگر در دنيا شعر قحط است، كه شعر يزيد را برداريد منتشر كنيد.

بگذرم، توي اين حرف‌ها ديگر نمي‏خواهم وارد شوم.

خوب بعدش كيست؟ اين شد شش تا.

هفتمي‏كيست؟ عبدالملك مروان، پيغمبر لعن كرده است هر آن‌كسی را كه از نسل حکم و مروان حكم بوجود بيايند، پيامبر لعن كرده است.

در قرآن از بني‌اميه به عنوان شجره ملعونه اسم برده شده است (و ما جعلنا الرويا التي ارينا و الشجره الملعونه في القرآن)[2]، بني‌اميه شجره ملعونه هستند، اين شجره ملعونه عز اسلام است؟ اسلام بوجود اين‌ها مناعت دارد؟ خاك بر سر آدم نافهم!

چهار تا هم كره‌هاي عبدالملك!

بد نيست بگويم بخنديد:

يك شب عبدالملك در خواب ديد كه به مسجد پیامبر رفته است و در محراب پيامبر دارد مي‏شاشد، در همان شب چهار بار این خواب رایدید.

اصلا خواب‌هايشان هم مثل خودشان شاشكي است!

از خواب بيدار شد، معطل ماند كه تعبير اين خواب چيست؟ شاشيدن توي محراب پيغمبر!

آمد پيش معبرين، علمائي بودند که تعبير خواب مي‏كردند پيش آن‌ها آمد و از آن‌ها تعبير خواست.

یکی گفت: چهار تا بچه پیدا می‌کنی که این‌ها در محراب پیامبر نماز می‌خوانند، این‌ها شاش هستند،

و همين‌طور هم شد.

سگ طوله‏هاي عجيبي بودند! هشامابن عبد الملك. خود عبدالملک ملعون، حجاج بن يوسف ثقفي كه خبيث‌ترين، شقي‌ترين، قسي‌ترين، پست‌ترين مردم دنيا است، اين سگ را ملعون والي عراقین كرد. صد و بيست هزار زنداني‌هاي حجاج بودند در يك زنداني كه سقف نداشت و آفتاب به سر آن‌ها مي‏تابيد، شب‌ها هم از سرما مي‌لرزيدند، دستشان را هم به سرشان مي‏بردند كه آفتاب روي سرشان سايه بشود، از بالا زندان‌بان‌ها سنگ مي‏زدند كه دست‌هايتان را بردارید و آفتاب به سرتان بخورد.

ده هزار زن لخت هم آن‌جا حبس كردند، آن‌قدر اين لا مذهب كشت كه از عدد خارج است. آن‌وقت اين والي عبدالملك بود، و عبدالملك تمام اعمال حجاج را صحه گذاشت.

اين سگ‌ها مايه عز اسلام هستند؟ پيغمبر امت را بشارت بوجود اين خبيث‌ها داده است؟

آن كره ديگرش وليد بن يزيد بن عبدالملك، اين ده تا كلكسيون سگ داشت، نه یک کلکسیون، ده كلكسيون!

وليد بن يزيد بن عبدالملك يك سفر قصد مكه كرد،

براي چي؟ براي زيارت بيت الله؟

نخير، براي اين‌كه برود پشت بام خانه كعبه، صندلي بگذارند، آن‌جا برود روي صندلي بنشيند و شراب بخورد! شراب خوردن آن‌جا يك لذت ديگري دارد! ملازمين ركابش هفتاد تا سگ بودند. چهارده قرن پيش از سگ‌پرست‌هاي امروز او سگ‌پرستي را رواج داد، سگ پاچه كوتاه، سگ پاچه بلند، سگ فلفل نمكي، سگ پليسي، سگ يك‌دست سياه، سگ آلماني، همين‌طور هفتاد تا جعبه درست كردند كه توي هر جعبه يك سگي را بستند، اين‌ها ملازمين ركابش باشد و برود به مكه.

اين خرها، اين سگ‌ها، اين‌ها مايه عز اسلام هستند؟ اين‌ها خلفاي پيامبر هستند؟ حيا نمي‏كند قاضي عیاض!

اين دوازده‌تايي است كه اين‌ها مي‏شمارند.

شما را به وِجدان پاک خودتان، شما را به دانش خودتان اي روشن ضميرها، شما را به هر كه مي‏پرستيد، پيغمبر بشارت داده به اين دوازده تا؟ اين‌ها هستند كه «كلهم يعمل بالهدي و دين الحق»، اين‌ها مايه عز اسلام هستند؟

پناه مي‏بريم به خدا كه اگر دل كور شود، اگر كسي دلش كور شد و بر قلب او مهر زدند، او حرف‌هايي مي‏گويد كه بچه‏هاي نابالغ هم به حرف‌هاي او مي‏خندند.

آخوند دیگری نتوانسته يك دوازده‌تاي دیگری درست کند. باقي يا لجاج و عناد به خرج مي‏دهند، مثل اين‌كه چند روز پيش براي شما عرض كردم، دكتر «حسين هيكل»، قصه يوم الدار را نوشت،

آخوندهاي سني گفتند: اگر اين را بنويسي پس حق با شيعه است،

گفت: من از خانه مادرم كه ننوشته‌ام، احاديث و قصص و رواياتي است كه پيشينيان ما نوشته‌اند،

گفتند: آن‌ها هم بي‌خود نوشته‌اند مگر هر چيزي را كه حق است بايد نوشت؟

نه، نه ننويسيد، حق را زير پا بگذاريد، چرا؟ زيرا اگر ما بخواهيم عمل به اين حق كنيم بايد ابوبكر و عمر را عقب بزنيم،

خوب بزن، (جحدوا بها و استيقنتها انفسهم)[3] (يعرفون نعمه الله ثم ينكرونها)[4]

جوان‌ها بيدار شويد، هرکس يك سر سوزن به طرف ابوبكر و عمر و عثمان و سني‌ها اظهار علاقه كند در دين او خلل است، در عقل او خلل است، در دانش او خلل است. آن‌ها از روز اول حق را نشناختند و لگدكوب كردند، علي7 را شناختند و لگدكوب كردند، علي7 غير معروف نبود، علي7 اعلم امت بود، علي7 اول مجاهد بود، علي7 اول مسلمان بود، علي7 اول پايه‌گذار اسلام بود، علي7 ركن اسلام بود، پيغمبر هم به عدد موي سرها درباره علي7 سخن گفت. بعد از مرگ پيامبر با علي7 چه كردند؟ چه به سر علي7 آوردند؟ چطور تابلوي سياهي از علي بن ابي طالب7 را كشيدند؟

اين‌ها هم دنباله همان‌ها هستند، عالما، عارفا، عامدا، علي7 را کوبیدند، آي خاك بر سر شما، افتخار اسلام را زدند و خانه‌نشين كردند، يك مشت بي‏سواد و بي‏همه‏چيز خودشان را جلو انداختند.

گفت:

اين كار جهان چو كعبتين است و چو نرد             نامرد ز مرد مي‏برد چه توان كرد

لقد لحق الاسافل بالاعالي              و ما جلو و اختلف النجادي

علي7 اول مرد اسلام را ريسمان به گردنش مي‏اندازند، علی7 اول مرد اسلام را خانه‌نشين مي‏كنند، عثمان را مي‏آورند، عثمان پسرکی است كه هِر را از بر تشخيص نمي‏دهد،

دسته‌بندي‌هاي سياسي آقا! که هر حقي را از بين مي‏برد، علي7 را نمي‏شناختند كه كيست ؟

چطور وقتي كه دمشان لاي تله گير مي‏كرد، ابو الحسن7 ابوالحسن7 برويم در خانه ابوالحسن7، اين مسئله را از ابوالحسن7 بپرسيم. هفتاد بار عمر گفت: لولا علي7 لهلك عمر،

در بعضي جاها گفت: «قضيه و لا اباحسن لها»، مانده بودند، دم به تله گير كرده بود.

آقا، جهل آدم را رسوا مي‏كند، علم به آدم قدرت مي‏دهد، علي7 اعلم امت بود. علي7 اقواي امت بود، علي7 اقدس امت بود، همين علي7 را خانه‌نشين كردند،

يك زاني، واجب القتلي كه خالد بن وليد باشد، با عيال مالك بن نويره زنا كرد، زناي محصن كرد، او را بر مي‌دارند و سيف‌الله مي‏كنند و علي7 را خانه‌نشين مي‏كنند، بعدش هم همين‌طور.

هر كه را مرشد چنان گمره بود         كي مريدش را به جنت ره بود

پيشوا كه آن‌طور بود، پسواها هم همان‌طور مي‏شوند، آخوندهايشان هم همان‌طور هستند.

به هر حالت، يك عده از آخوندهايشان جحود و انكار مي‏كنند آن‌چه را كه مسلم و قطعي است و عارف به حقش هستند، (يعرفون نعمه الله ثم ينكرونها)[5]. عوام بدبخت آن‌ها هم تقصير ندارند، من هيچ وقت به عوام حمله نمی‌کنم، تقصير روي گردن آخوندها است، هر خرابي كه توي عوام راه مي‏افتد سر منشا آن آخوند است، هر آبادي هم كه در عوام راه مي‏افتد سر منشا آن آخوند است.

عقل اول راند بر عقل دوم             ماهي از سر گُنده گردد ني ز دم

ماهي از سر هم گَنده گردد ني زدم.

آخوندهاي آن‌ها مقصر هستند، عوامشان چه تقصيري دارند؟ شما چه تقصير داريد؟ بنده كه مي‏آيم اين‌جا بالاي منبر و با شما بنا مي‏كنيم حرف زدن، تقصير با بنده است! آباد كنم شما را، من آباد مي‏كنم، خراب كنم شما را، من خراب كرده‌ام. لذا به عوام سني‌ها من حرف ندارم، به آخوندهايشان كار دارم. آخوندهايشان يا یا جاهل هستند، ابوجهل هستند و يا باطنا شيعه هستند از ترس عوامشان جرات نمي‏كنند حرف بزنند، شق سوم ندارد،

روي اين روايات كه خواندم، قطعي حق با مذهب شيعه است. آن‌وقت حالا يك دسته از روايات ديگر امروز آورده‌ام كه اين‌ها را بايد برای شما بخوانم، راجع به دوازدهمين كه ديروز يك روايت هم از طرق اهل سنت خواندم كه پيغمبر فرمودند: جانشينان من و اوصیای من دوازده تا هستند، اول آن‌ها علي7 است و آخرشان مهدي7 است.

راجع به مهدي7 بعضي از اين بچه‏هاي نافهم نادان، در شك و ريب هستند، من براي اين‌كه ثابت كنم كه مسئله مهدي7 از ضروريات اسلام است و از متواترات دين است، رواياتي از سني‌ها از كتاب‌هاي معتبر آن‌ها، نمونه، از هر پنجاه تا يكي، دو تا، آورده‌ام به سمع شما برسانم.

«ترمذي» يكي از علماء و محدثين بزرگ سني‌ها است، كتابي دارد به نام صحيح ترمذي. شش صحيح دارند، يك صحيح مال بخاري، يكي مال مسلم نيشابوري است، يكي مال ابوداود است يكي مال ترمذي است.

ايشان نقل كرده‌اند كه پيغمبر فرمودند: «لا تذهب الدنيا حتي يملك العرب رجل من اهل بيتي يواطي اسمه اسمي»[6]، دنيا تمام نمي‏شود تا اين‌كه مالك مي‏شود و سلطنت مي‏كند بر عرب، مردي از اهل بيت من كه اسم او مانند اسم من است، شبيه و موافق اسم من است. «احمد بن حنبل» رئيس حنبلي‌هاي دنيا، در مسندش که او هم مثل همين صحيح بخاري خيلي معتبر است، آن‌جا نقل مي‏كند به اين عبارت:

پيغمبر فرمودند: «لا تنقضي الایام و لا يذهب الدهر حتي يملك العرب رجل من اهل بيتي يواطي اسمه اسمي»[7]، روزگار تمام نمي‏شود، روزگار نمي‏رود و به پايان نمي‏رسد تا اين‌كه يك نفر از اهل بيت من، كه اسمش اسم من است، يعني اسمش محمد9 است او بايد سلطنت بر عرب پيدا كند.

از «ابوهريره»، نور چشم سني‌ها، كه اين خبيث آن‌قدر حديث به دروغ جعل كرد و به پيغمبر نسبت داد كه رسوا كرد عالم را، و اين نور چشم سني‌ها است، پيش آن‌ها خيلي موثق است. از اين بزرگواري كه در نظر آن‌ها بزرگ است عرض مي‏كنم،

همين ترمذي از ابي‌هريره نقل كرده است كه ابي‌هريره از پيغمبر مي‏گويد،

پيغمبر فرمودند: «لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتي يلي رجل من اهل بيتي يواطي اسمه اسمي»[8]، پيامبر فرمودند: اگر از دنيا باقي نماند مگر يك روز، خدا آن روز را طولاني مي‏كند تا اين‌كه سلطنت و آقايي كند بر روي زمين.

اين‌جا ديگر بر عرب ندارد، يك نفر از اهل بيت من که اسمش اسم من است.

از ابوسعيد خدري همين ترمذي نقل مي‏كند، مي‏گويد: ترسيديم پيغمبر كه از دنيا برود يك قالي، قولي، انقلابي و حادثه‌ای حادث بشود، از پيغمبر سئوال كرديم: كه يا نبي الله! بعد از شما حادثه‌اي حادث مي‏شود؟ يك چيزي بزرگ، يك حادثه معجبي، حضرت فرمودند: «ان في امتي المهدي»[9]، حادثه‌اي كه بعد از من در دنيا خيلي صدا مي‏كند مسئله مهدي7 است كه مهدي7 در امت من خارج مي‌شود و ظاهر مي‏شود.

اين حديث به درد شما بازاري‌ها خيلي مي‏خورد، گوش بدهيد.

«ان في امتي المهدي»، در ميان امت من مهدي7 است «يخرج فيجي‏ء الله الرجل»، مهدی7 خروج می‌کند، مردي مي‏آيد پيش مهدي7 «فيقول يامهدي اعطني اعطني»، مهدي7 پول بده، پول و سرمايه مي‏خواهم، مي‏خواهم بروم كاسبي باز كنم، مي‏خواهم بروح خرج كنم، پول بده. «فيحصی له فی ثوبه من استطاع ان یحمله»،

در روايات شيعه هم اين‌طور داريم. آن‌جا صحبت اين‌كه بگويد: اين پنج تومان را بگير، اين صد تومان را بگير، اين ده هزار تومان را بگير، خير، اين‌ها گدا بازی‌ها نيست، پول آن‌جا ريخته مثل يك تلي، خزانه‌دار مي‏گويد: ما مامور هستيم، برو ظرف بياور هرچقدر زورت مي‏رسد بردار و برو، هرچقدر زورت مي‏رسد، آنجا جاي عباي بنده خالی است و زور جوان‌ها. کت شما جا کم دارد! عبای بنده مثل يك رخت خوابي، ولي من زورش را ندارم،

مي‏گويد: بيا برو پول بردار، هرچه دلت مي خواهد، به قدری‌كه زورت مي‏رسد پول بردار و ببر.

اين را پيامبر از صفات مهدي7 گفته است و در روايات شيعه هم هست،

آي امام زما7ن پول مي‏دهد، آي پول مي‏دهد.

در صحيح ابوداود سجستاني يا سيستاني است: پيغمبر فرمودند: «لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملاها عدلا كما ملئت جورا»، اگر از دنيا جز يك روز باقي نماند، خداوند متعال يك نفر از اهل بيت من را، از بچه‏هاي من را، می‌فرستد كه دنيا را مملو از عدل كند همچنان‌كه مملو از جور و ستم شده باشد.

«ابن ماجه قزويني» كه يكي از صاحبان صحاح سته است، او هم در صحيح خودش همين حديث را نقل كرده است، احمد رئيس حنبلي‌ها هم نقل كرده است، ترمذي هم نقل كرده، ابوداوود هم نقل كرده است، چهار تا از معتبرين و گردن كلفت‌هاي نمره يك آخوندهاي سني‌هاي دنيا اين حديث را نقل كرده‌اند،

باز در صحيح ابوداوود از ام‌سلمه است:

ام‌سلمه مي‏گويد: از پيامبر شنيدم كه فرمودند: «المهدي من عترتي من ولد فاطمه3» مهدي7 از عترت من است، از بچه‏هاي دخترم فاطمه7 است، اين را سني‌ها نقل كرده‏اند، چه كسي؟ ابوداوود نقل كرده است ابن ماجه هم نقل كرده‏ است.

بالاتر بگويم، در صحيح ابوداود از پيغمبر، كه پيغمبر فرمودند: «المهدي مني اجلي الجبهه»، مهدی7 از من است، پيشاني‌اش باز است، «اقني الانف»، در بيني‌اش يك خورده پائين رفته است، «يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما وجورا» زمين را مملو از عدل و داد مي‏كنند آن‌چنان‌كه از جور و ستم پر شده ‏باشد،

اين را ترمذي نقل كرده و گفته «حديث ثابت صحيح»، حديث ثابت و صحيح و درستي است. طبراني هم در كتاب معجم نقل كرده است، حسام الدين متقي هم در كنزالعمال نقل كرده ‏است، چهار بزرگ سنت و جماعت اين حديث را نقل كرده‏اند.

در صحيح ابن ماجه از پيغمبر نقل كرده است: «المهدي منا اهل البيت يصلحه الله في ليله»،

اين حديث را در احاديث شيعه هم داريم، پیامبر فرمودند: مهدي7 از ما اهل بيت است، بچه من است، خدا امر او را در يك اصلاح مي‏كند.

من در اين باره حرف دارم ان‌شاءالله در روزهاي بعد راجع به حضرت كه صحبت مي‏كنم اين نكته را مي‏گويم.

تا مي‏توانيد دعا بر فرج حضرت كنيد، پا بند اين علاماتي كه گفته‌اند و حتي در روايات هم نوشته شده است، نشويد، زور بياوريد روی دعا بر فرج، يك وقت مي‏بينيد دعايتان مستجاب شد و فردا صبح خداوند متعال حضرت را ظاهر مي‏كنند، در يك ساعت كار ظهورش را اصلاح مي‏كند.

در صحيح ابن ماجه از انس بن مالك است كه پيغمبر فرمودند: «نحن ولد عبدالمطلب ساده اهل الجنه»، پيامبر فرمودند: ما بچه‏هاي عبدالمطلب آقايان اهل بهشت هستيم، انا و حمزه سیدالشهداء و علي7 و جعفر7 برادر علی7 و الحسن7 و الحسين7 و المهدي7.

مسئله مهدي7 چند تا كتاب را مي‏گويم، اين چند تا كتاب را تهيه كنيد، آقايان اهل علم! طلاب! شما اعظم شانا و اجل قدرا هستيد كه بنده بخواهم تعليم كنم شما را ولي خوب، چون ما يك‌قدري بيشتر در این قسمت‌ها سير داشته‌ايم، شما در مبانی فقه و اصول، تذكرش بد نيست.

سه تا كتاب را بايد قطعا طلبه‏ها داشته باشند:

اول كتاب «كشف‌الاستار» مرحوم حاجي نوري، قدس الله سره است، حاجي اسلامي ‏هم گفت: اگر كسي پيدا شد ترجمه كند من آن را چاپ مي‏كنم، حالا اگر در ميان آقايان اهل علم، يكي دامن به كمر بزند و حجم «كشف الاستار» را که نصف گلستان سعدي است، بلكه كمتر، اين را ترجمه كند، ايشان هم طبع مي‏كنند، چون نسخه‌اش خيلي كمياب است و بسيار بسيار مفيد است. بايد طلبه‏ها، اين كتاب را من بدوه الي ختمه مطالعه كنند و يادداشت بردارند.

كتاب دوم، كتاب «المهدي» مرحوم آقاي صدر، رضوان الله عليه كه در قم بوده‌اند و از دنيا حلت كرده‌اند. «المهدي» ايشان هم مجموعه‌اي از روايات اهل سنت است که مطالعه‌اش براي شما خوب است.

كتاب ديگر هم كتاب «منتحب الاثر» است كه پي‌ريزي و استخوان‌بندي آن را مرحوم آيت الله العظمي آقاي بروجردي فرموده بودند و البته نظم و تنظیم و تاليف و همه چيزش را جناب آقاي لطف الله صافي كرده‌اند.

اين سه كتاب را واجب است هر طلبه‌اي خوب بخواند تا با اين شياطين وسوسه كننده انسي اگر تصادف كرد مستحضر باشد. مهدي7 را ما آخوندها درست نكرديم، امام دوازدهم را ما درست نكرديم، خدا درست كرده است. ما صدايش را در نياورديم، علامه مجلسي، در نياورده است، اي خاك بر سر! علامه مجلسي چيزي را ابتكار و ابداع نكرده است، بدعتي نگذاشته است، علامه مجلسي كاري كه كرده زحمت شيعه را كم كرده است. البته با دستگاه قدرت وقت موافقت كرده است، توافق با قدرت وقت، منشاء شد كه بتواند يك چنين خدمتي را به مذهب و دين بكند.

خود آخوند ملا محمد تقي و ملا محمد باقر، اين پدر و پسر، اين‌ها كه قدرت نداشتند همه كتاب‌ها را جمع كنند بايد با سلاطين صفويه هماهنگي كنند تا به قدرت آن‌ها كتاب‌هائي كه آن زمان چاب نبود، كتاب‌هاي خطي، گوشه كنار افتاده، از بين رفتني، دست همه به آن‌ها نمي‏رسد. اين بزرگوار با قدرت وقت هماهنگي كرد و از آن قدرت استفاده كرد، كتاب‌هاي متفرقه را جمع كردند، ایشان شیخ الاسلام شد، شيخ الاسلامي ‏ايشان به منظور خوردن و چريدن و رياست كردن و اين‌ها نبوده است، براي آن بوده كه بتواند خدمت به دين بكند تا عمله و اكله پيدا كنند و اين كتاب‌ها را بخوانند و احاديث را جمع كنند و بنويسند و يك دوره دائره المعارف اسلامي ‏به دست ما برسد.

اي خاك بر سر آن كسي‌كه نعمت را نمي‏شناسد و كفران نعمت مي‏كند!

يك نكته بگويم، چون مي‏گويند احاديث ضعيفه! حالا به شما مي‏گويم.

خوب گوش بدهيد، فرض بفرمائيد العياذ بالله ثم العياذ بالله، خدا نكند، در يك مملكتي قحطي بشود، مثلا من باب مثل مملكت افغانستان، خداي نكرده خداي نكرده قحطي بشود، آن‌وقت در يك مملكت ديگرش مثل مملكت ايران فراواني بشود، ارزاق فراوان باشد. بعد ايران به آن‌جا بگويد: آقا بيست روز شما مي‏توانيد خواربار خودتان را از ايران مجاني ببريد، بيست روز، ما بيست روز مجال به شما داديم كه شما بيائيد آن‌چه دل شما مي‏خواهد گندم از اين‌جا بار كنيد و به افغانستان ببريد. از افغانستان مي‏آيند، مي‏بينند گندم‌ها بعضي‌ها پاك نكرده است، هنوز به خرمن است، بعضي‌هايش به انبيز است، بعضي‌ها هم پَخَل است، بعضي‌هايش در خرمن است، يك قدري هم جو ريخته و قاطي شده است، وقت هم تنگ است. آيا اين‌ها كه مي‏خواهند در اين وقت كم آذوقه خودشان را ببرند، همان‌جا شروع مي‏كنند به غربال كردن و پاك كردن؟ يا اين‌كه مي‏گويند: چون وقت تنگ است، بيست روز بيشتر وقت نداريم، هرچه بتوانیم بار مي كنيم و مي‏بريم، از انبیز و خرمن و جو مخلوط! مي‏ريزيم در كشور خودمان و سر فرصت غربال مي‏كنيم و پاك مي‏كنيم، گندمش را جدا، جوش را جدا، به آسيا مي‏بريم، درست است يا نه؟ در وقت كم نمي‏آیند وقت را صرف پاك كردن كنند.

مجلسي ده سال عمر دارد، بيست سال عمر دارد، سي سال عمر دارد، توافقش با قدرت وقت هم موقت است، معلوم نيست شايد منقطع بشود، حالا مي‏گويد: هرچه اخبار از هر گوشه‌ای و كتابي كه هست جمع كنم، بعد شروع مي‏كنم يا خودم يا ديگران به تصفيه كردن، احاديث صحيح اعلائي‌اش را جدا مي‏كنيم، احاديث موثقش را جدا مي‏كنيم، احاديث ضعافش را جدا مي‏كنيم يا من، يا حاج ميرزا حسين نوري، يا يك مشت محدث ديگري. حالا وقت تنگ است، فعلا كه قدرت دولتي به دست ما آمده است، كتاب‌ها را بياوريم، اخبار را جمع كنيم، همه را كه مجتمع كرديم سرفرصت تصيفه مي‏كنيم، اين نظر مجلسي بوده است.

اين نظر بسيار مقدس است، اين نظر بسيار مقدر است، مي‏بايستي علماي بعد غربال كنند و كرده‌اند، تا خاتم‌المحدثين حجت‌الاسلام آيه الله حاج ميرزا حسين نوري، آمدند محدثین بعد از مجلسي روايات را دسته دسته كردند، تصفيه كردند، صحيحيش را و غير صحيحش را گفته‌اند.

اي بچه نافهم علقه مضغه! تو همين را كه من الان گفتم راجع به مجلسي نمی‌فهمي، آن‌وقت بي‌ادبي به مجلسی مي‏كني؟ قازوره مجلسي بر اين‌ها ترجيح دارد، ناخن مجلسي بر اين علقمه مضغه‏ها ترجيح دارد، مجلسي يگانه رکن اسلام است و پايه بزرگ شيعه است و خدمت‌هاي عجيب به مذهب كرده است.

همين رواياتي را كه خواندم و گفتم بيست تا به علاوه اين‌ها را مجلسي در كتاب‌هايش ریخته است. بچه نافهم كه درس نخوانده، كتاب نگاه نكرده، چرت و پرت از گوشه‌اي به او تعليم و تلقين كرده‌اند و با همين وز و وز راه مي‏اندازد!

برگردم،

مسئله مهدي7 از ضروريات اسلام است، همان‌قدري كه در مورد علي بن ابي طالب7 حديث است، حديث درباره مهدي7 از شيعه و سني داريم.

مرحوم حاج آقا رضاي همداني رضوان الله علیه عليه اول خطيب و اول گوينده اسلام در عصر خودش است، شما او را درك نكرده‏ايد، پسرش حاج ميرزا محمد رحمت الله عليه بود كه تا چندي قبل در تهران هم منبر مي‏رفت، مرحوم حاج آقا رضا فحلی و نره شيري در احاديث و سخن‌وري است. ايشان كتابي بنام «انوار قدسيه» نوشته‌اند، مدعي است دوازده هزار حديث از پيغمبر و ائمه از طرق شيعه و اهل سنت و عامه درباره مهدي7 آمده است.

بنده يك بچه طلبه غير قابل ذكر هستم، افتخار مي‏كنم كه نعلين بردار طلبه‏ها بوده‌ام و الان هم هستم، بضاعت مزجاه دارم، اطلاعات بنده قابل ذكر نيست، همين من غير قابل ذكر، هزار حديث راجع به مهدي7، شئون مهدي7، غيبت مهدي7، ظهور مهدي7، ولادت مهدي7، اسم و رسم مهدي7، خصوصيات مهدي7، صفات مهدي7، هزار حديث از طريق شيعه و سني بنده راجع به مهدي7 نشان مي دهم.

مهدي7 را ما آخوندها ساختيم! برو دهانت را آب بكش! مهدي7 را مجلسي ساخته است! ما آخوندها يك فرع را نمي‏توانيم از خود بسازيم و در مردم بياندازيم، آن‌وقت یک چنين اصلي را ما آخوندها و مجلسي درست كرده‌اند؟

خدا اين را درست كرده است، پيغمبر درست كرده است، پيغمبر علي رئوس الاشهاد مهدي7 را گفته است. ديديد ده تا روايتش را خواندم، به سر مبارك شما، به جان عزيز خودم بيش از سيصد روايت از سني‌ها راجع به مهدي7 مي‏توانم بخوانم. بچه‌ها برويد درس بخوانيد، برويد كتاب نگاه كنيد علقه مضغه‏ها!

سه تا كتاب است آقايان طلاب بايد شما داشته باشيد و مطالعه كنيد و از آن موارد لازمه را استنساخ كنيد، «كشف الاستار» مرحوم حاجي نوري رضوان الله عليه، كتاب «منتخب الاثر» لطف الله صافي، كتاب «المهدي» مرحوم آقاي صدر ترجمه هم شده ‏است. اين‌ها را مطالعه دقیق كنيد. و بعد هم اگر بتوانيد صحاح سته را پيدا كنيد و روايات را از روي خود صحاح سته ضبط كنيد كه چه بهتر، چون ده تا روايت است، يكي را این‌ها نقل كرده‌اند، نه تای دیگر را این‌ها انداخته‌اند، تكرار مي‏شود.

امر مهدي7 از نظر روايات عامه و خاصه روشن‌تر از امر امام جعفر صادق7 است، روشن‌تر از امر امام محمد باقر7 است، روشن‌تر از امر پدرش حضرت عسكري7 تا به جدش علي بن ابي طالب7. امام حسين7 قصه كربلايش خيلي نامي‏اش كرده است، اگر از قصه كربلا بگذريم، احاديث مربوط به حضرت مهدي7 بيشتر از احاديث مربوط به امام حسين7 است.

برويد كتاب نگاه كنيد، بچه‏ها، مطلب بالاتر از اين‌ها است، چهل الي چهل و پنج تا از علماي سنت و جماعت با ما موافقت كرده‌اند بلكه، حالا رسيد بگويم،

چند نفر از علماي سنت هم اين‌ها خيلي معتبر ؟؟؟ 1:04:00 هستند،

يكي شيخ «تقي الدين ابي منصور» است، يكي ‏از آنها «شيخ حسن عراقي» است، يكي از آن‌ها هم شيخ «عبدالوهاب شعراني» است. شيخ «عبدالوهاب شعراني» صاحب كتاب «اليواقت و الجواهر» است كه كتاب مهمي ‏است و كتاب‌هاي ديگر هم دارد، اين خيلي مهم است، او نقل مي‏كند، در جزء دوم «اليواقيت و الجواهر» كه در باب پنجاه و ششم يا شصت و پنجم حالا دقيق يادم نيست، از آن‌جا نقل مي‏كند از شيخ «تقي الدين بن ابي منصور» نقل مي‏كند كه او در زمان خود مي‌گويد: عمر مهدي7 الان هفتصد و سه سال است.

و آن تاريخ كه شيخ «تقي الدين» گفته چه تاريخي است؟ سنه نهصد و پنجاه و هشت است، مي‏گويد: عمر مهدي7 اين‌قدر است. اين شيخ تقي، كه از بزرگان آخوندهاي سني‌ها است در سنه نهصد و پنجاه و هشت مي‏گويد: الان سن مهدي7 هفتصد و سه سال است.

مي‏گويد: شيخ «حسن عراقي» هم اين را تصديق كرده است.

قصه شيخ «حسن عراقي» چيست؟

شيخ «حسن عراقي» كه او را «السيد حسن العراقي» مي‏گويند و از كُملين عرفا و علماي آن تاريخ است، ايشان قصه‌اي را نقل مي كند از خودش، اين شيخ حسن عراقي كه در مصر هم دفن شده است صد و سي سال عمر كرده ‏است.

ايشان نقل مي‏كند، مي‏گويد: من بچه بودم، كاسب بودم، روزهاي جمعه با بچه‏هاي كسبه مي‏رفتيم به خارج شهر به الواطي و الدنگي مي‏رفتيم، و من خيلي خوش صورت بودم، يك روزي همين‌طور كه مشغول لهو و لعب و بازي و شوخي و خنده و تفريح و از اين حرف‌ها بوديم، بزن و بشكن داشتيم يك مرتبه در قلب من افتاد كه: «ما خُلقنا لهذا»، ما براي اين كار آفريده نشده‌ايم كه بخوريم و بخوانيم و بزنیم و بشكنیم،

شاعر مي‏گويد:

اي خوش آن جلوه كه ناگاه رسد               ناگهان بر دل آگاه رسد

گاهي برقي از غيب مي‏جهد و دلي را منقلب مي‏كند، اين از همان‌ها است.

گفت: يك مرتبه در دل من افتاد روز جمعه است و روز عبادت است، ما آمده‌ايم لات‌بازی! اي واي،

قلب من منقلب شد و راه شهر را گرفتم.

رفقا گفتند: داش حسن، كجا مي‏روي؟ داش حسن، برگرد.

گفتم: خير، تو بميري از اين حرف‌ها ديگر گذشته است، ما اهل اين كارها نيستيم.

هرچه گفتند: كه جمع ما را به هم نزن،

اعتنا نكردم، آمدم و وارد شام شدم. اهل شام و دمشق و سوریه است.

گفت: وارد شهر شدم، از مسجد اموي‌ها مرور كردم، روز جمعه بود براي نماز جمعه جمع شده بودند، خطيبي هم بالاي منبر رفته بود و مشغول القاء خطبه و خطابه است، جمعيت مجلسي مرا جذب كرد، توي مسجد رفتم، قهرا من هم مانند آن‌ها گوش به آواز خطيب دادم. ديدم خطيب از مهدي7 دارد صحبت مي‏كند.

چون مهدي7 از ما شيعه نيست، سنی‌ها هم قبول دارند، اين‌ها روايتش بود، ده تا صد تا ديگر اين‌طور روايت داريم.

نهايت اختلاف بین ما و آن‌ها در دو چيز است:

آن‌ها به استناد يك يا دو روايت مي‏گويند: مهدي7 از اولاد امام حسن7 است، او را حسنی می‌دانند. و الا آن‌ها روایات دیگر دارند که مهدی7 از نسل امام حسین7 است.

دوم: ما مي گوئيم: متولد شده است و زنده است، اکثر سنی‌ها مي‏گويند: در آخرالزمان متولد مي‏شود.

اختلاف ما و آن‌ها همين است و الا اختلاف ديگري نداريم، آن‌ها هم قائل به مهدي آخرالزمان هستند كه مي‏آيد و عیسی7 پشت سرش نماز مي‏خواند و دنیا را پر از عدل و داد می‌کند، سنی‌ها اين‌ها را همه قبول دارند.

گفت: ديدم خطيب راجع به مهدي7 دارد صحبت مي‏كند، صحبت‌هاي خطيب دل من را كشاند، من يك عشق و علاقه و محبتي به حضرت مهدي7 پيدا كردم.

اين هم يك برق خُلمي ؟؟؟ 1:10:40 ‏است كه گاهي مي‏جهد و دلي را به خود مي‏كشد،

خدايا به حق خاتم‌الانبياء9 دل اين جمع را به حضرت مهدي7 عاشق كن،

عشق آن حضرت را دل دل پير و جوان، عالم و عامي‏ و كوچك و بزرگ مجلس من ‏بيانداز،

اگر يك سر سوزن چاشني محبتش را بچشيد اصل يك جور ديگري مي‏شويد، يك چيزهاي دیگری هم مي‏فهميد بدبخت‌ها!

به هر حالت،

گفت: عشق حضرت مهدي7 توي دل من افتاد، من فريفته مهدي7 شدم، ناديده دل به او باختم، ناديده عاشقش شدم. از آن تاريخ به بعد، بعد از هر نمازي كه مي‏خواندم، به درگاه خدا ضجه و ناله می‌کردم و می‌گفتم: خدایا دلم مي‏خواهد به مهدي7 برسم، دلم مي‏خواهد مهدي7 را ببينم.

مي‏گويد يك شبي را در مسجد نشسته بودم، نماز مغرب را خوانده بودم، مي‏خواستم نافله بخوانم، يك وقت ديدم يك كسي پشت سر من نشسته است، دست زد روي شانه من، حسن! حسن!

برگشتم و ديدم يك آقائي است خيلي خوش سيما، خيلي پر جوهر، خيلي جذاب،

بله،

فرمود: من خودم مهدي7 هستم، خدا دعايت را مستجاب كرده است. پا شو برويم به خانه،

حركت كرد،

فرمود: جلو برو،

ما به راه افتادیم و آمديم وارد خانه شديم، حضرت تشريف آوردند آن‌جا.

اين‌جا يك نكته دارد بگويم،

مي‏گويد: كه حضرت به من كم اجازه مي‏دادند كه روبروي ایشان بنشينم، مي‏فرمودند: پشت سر من بنشين، چشم ایشان به صورت من كم بيافتد.

و در اين‌جا من حرف‌ها دارم، حالا بماند.

گفت: حضرت تشريف آوردند به خانه و نشستند و ديدند كه من عشق دارم، محبت دارم.

عشق آن شعله است كوه چون بر فروخت                هرچه جز معشوق باقي، جمله سوخت

عشق شمشيري كه بر سر مي‏زند                 حلقه وصل است بر در مي‏زند

عشق را چون صد پر است و هر پري             از فراز عرش تا تحت الثري

ديگر حالا توي وادي عشق نيافتم چون اين يك موج‌هائي ذوقی است،

خدايا عشق به امام زمان7 را به مغز اين‌ها و به كام اين‌ها بچشان.

گفت: من مجنون او شدم،

فرمود: از امشب شبي پانصد ركعت نماز بايد بخواني، خودش هم بلند شد، پانصد ركعت نماز خواند، و من هم پشت سرش پانصد ركعت نماز خواندم. از فردا يك روز بايد روزه بگيري، يك روز نگیری، از فردا شروع كرديم، يك روز روزه گرفتن، يك روز افطار كردن، اذكار و اورادي هم به من ستور داد.

هفت شبانه روز حضرت ماندند و فرمودند: اي شيخ حسن، اين كاري كه با تو كرده‌ام در تمام دوران عمرم با احدي نكرده‌ام. البته اين‌جا نكته‏ها است، شايد يكي دو تايش را اشاره كنم و راهش را هم براي شما هم باز كنم.

آقا هرچه هست در محبت است، هرچه هست در محبت است، هر چقدر به امام زمان7 بيشتر محبت پيدا كردي جلوتر مي‏روي، چيزها براي تو روشن‌تر مي‏شود و پرده‏ها برداشته مي‏شود.

بگذرم،

فرمودند: اين كاري كه با تو كرده‌ام با احدي نكرده‌ام، روي عشق و علاقه و محبتي كه شب و روز مهدي جان7، مهدي7 مي‏گفتي، يا مهدي7 يا مهدي7 مي‏گفتي،

به هر حالت.

بعد هم فرمودند: دُم به دست احدي ندهی، بيعت با احدي نكنی، در رشته طريقت احدي نروي، همين اذكاري كه به تو گفتم، همين‌ها را عمل كن.

حضرت خواستند که بروند، من خواستم همراه ایشان بروم،

فرمودند: برگرد،

چند مرتبه خواستم كه: آقا، دنبال سر شما من را هم ببرید،

فرمودند: برگرد، هر چي به تو مي‏گويم اطاعت كن، تو مصلحت نيست با من باشي، برگرد با همان دستوراتي كه دادم عمل كن.

آن وقت مي‏گويد: من از حضرت مهدي7 سئوال كردم، آقا، قربانتان بروم عمر شما الان چقدر است؟

آني كه شيخ «حسن عراقي» مي‏گويد، مي‏گويد: حضرت فرمودند: عمر من الان ششصد و بيست سال است. اين مطلب را در اوائل سن شيخ «حسن عراقي» فرمودند، شيخ «حسن عراقي» صد و سي سال عمر كرده است، اين قصه را بعد از صد و اندي براي رفقايش نقل مي‏كند كه «شعراني» اين قصه را از رفقائي كه در سن صد و بيست سالگي از شيخ «حسن عراقي» شنيده‌اند نقل مي‏كند، كه تطبیق مي‏كند این‌كه شيخ «حسن عراقي» گفته با آن‌كه شيخ «تقي ابن ابي منصور» گفته است، در آن تاريخ سن حضرت حدود هفتصد و چند سال بوده است و از آن تاريخ تا به الان هم چهارصد بيشتر است، به جهت اين كه «شعراني» در سنه 972 مرده است كه خلاصه كلام چهارصد خورده‌اي از آن تاریخ مي‏گذرد، سن حضرت در آن تاريخ هفتصد و سه سال بوده است، چهارصد و خورده‌اي هم از آن تاريخ گذشته است الان هم حضرت سن مباركشان هزار و صد و سي و چند سال است. اين‌ها را سني نوشته است، «عبدالوهاب شعراني» صاحب كتاب «اليواقيت و الجواهر» در جلد دوم، در باب شصت و پنجم می‌گوید.

اين‌ها را بنده از خودم كه نمي‏گويم، «عبدالوهاب شعراني» از بزرگان علماي سنت و جماعت است كتاب «اليواقيت و الجواهر» تقريبا مشكل‌گشاي «فتوحات» «محي الدين عربي» است. خود اين شيخ «حسن عراقي» از بزرگان کُملین سني‌هاي در سير و سلوك است، از عرفاي سني‌ها است، شيخ «تقي الدين ابن ابي منصور» هم همین‌طور.

اين‌ها بزرگان علماي سني هستند و نوشته‌اند. من مدرك دارم به شما نشان مي‏دهم، برويد بچه‏ها، كتاب نگاه كنيد، برويد علقه مضغه‏ها كتاب نگاه كنيد!

امر مهدي7 روشن‌تر از امر امام حسن عسكري7 و امام علي النقي7 و امام جواد7 و امام صادق7 و امام كاظم7 و امام باقر7 است، احاديث وارد درباره اين بزرگوار از پيغمبر تا امام حسن عسكري7 از طرق عامه و خاصه بيش از احاديث وارده درباره تمام ائمه است.

خدايا به اسم اعظمت در قرآن به زودي آشكارش فرما.

خدايا به روح مطهر خاتم پيغمبران چشمان اين منتظرين را به جمال نورانيش به زودي روشن فرما،

دل‌ها را به ظهور موفورالسرور او مسرورتر بدار،

خوشا آن زماني كه ساقي تو باشي

يابن العسكري7

اي مولاي

خوشا آن زماني كه ساقي تو باشي                   دهي دم به دم باده‏هاي نهاني

آه،

جام از دست ساقي لذت دارد، از دست‌يار، گل عذار نوشيدن باده كيفي دارد.

خوشا آن زماني كه ساقي تو باشي                   دهي دم به دم باده‏هاي نهاني

خوشا آن زماني‌كه هر ذره از ما              به رقص اندر آيد كه ربي سقاني

ز سر گيرد اين دل عروج منازل               ز ما گيرد اين تن مزاج جواني

سير و سلوك و ترقيات در منازل، دل را بكشد،

هفت شهر عشق را عطا گشت                    ما هنوز اندر خم يك كوچه‏ايم

زنگوله‌وار بي‏پاي اين شاه‌باز لاهوت بچسبيم، يك مرتبه بكند و از زمين به آسمان ببرد،

اي خدا، حضرت دست مي‏گذارد روي سرها و عقل ها كامل مي‏شود.

ز سر گيرد اين دل عروج منازل               ز نو گيرد اين تن مزاج جواني

«اللهم عجل فرجه»

دلتان مي‏خواهد او را ببينيد، بناليد و از خدا بخواهيد،

«اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و اسلك بنا محجته و انفذ امره و اشدد ازره».

مي‏گويد: يا جداه يا اباعبدالله،

افتاده بودي توي گودال قتل‌گاه،

يا جداه، عرق مرگ به پيشاني تو نشسته بود،

عبارت را براي اهل علم بخوانم، علماء گريه كنيد،

عبارت در زيارت ناحيه است:

«يا جداه قد رشح للموت جبينک و اختلف بالانقباض و الانبساط شمالك و يمينك»[10]،

آه

دلتان مي‏خواهد با امام زمان7 هماهنگ در گريه بشويد، او اشك مي‏ريزد و اين‌ها را مي‏گويد، من هم می‌گویم و شما هم اشك بريزيد.

مي‏گويد: يا جداه عرق مرگ به پيشاني تو نشسته است، مشغول جان دادن هستي،

ساعت آخر عمر امام حسين7 است،

مي‏گويد: اين بدنت هي جمع مي‏شود، هي پهن مي‏شود، از اين پهلو به آن پهلو،

یا الله

از چپ به راست، از راست به چپ مي‌غلطيد، مثل ماهي كه روي خاك افتاده باشد، مثل مرغ سر كنده، امام حسين7 بلند مي‏شود و به زمين مي‏خورد.

حالا که خیلی چشم‌ها اشک‌آلود شد، تقاضا می‌کنیم هرکس می‌نالد، ناله‌اش را بلند کند، دست و سرها در این کلمه مشغول خدمت بشوند.

مي‏گويد: يا جداه، مشغول جان دادن هستي تو، لشكر سواره بر بدنت تاختند،

اي واي!

«قطعوک خیول بحوافرها»[11]

بحق مولانا الحسين المظلوم7 و باهل بيته و عترته السعداء الشهداء7

با چشمان گريان و سينه‌هاي سوزان،

ده نوبت بلند:

يا الله

خدايا به محمد و آلش:، به آن سينه‏هاي سوزان صحراي كربلا و چشم‌های گريان بچه‏هاي ابي عبدالله7 همين ساعت امر فرج و ظهور امام زمان7 را مقرر بفرما.

ما را به ديدار آن بزرگوار و به ياري حضرتش به زودي سعادتمند فرما.

دل ما را از عشق به امام زمان7 و مهر و محبت به اين خاندان مملو و سرشار فرما.

دل آن حضرت را از ما راضي بدار.

ما را در سايه ولاي آن حضرت از هر خطا و اشتباه و هر خطر و صدمه‌ای حفظ بفرما.

دین و ایمان جوانان و بچه‌های ما را به ضمانت و کفالت امام عصر7 تا پایان عمرشان حفظ فرما.

شر این ابلیس‌ها و شیاطین انسی را از سر جوانان ما دور گردان.

نعمت ولایت امام عصر7 در اولاد ما و اعقاب ما نسلا بعد نسل جاری بفرما.

مشکلات ما را حل و سهل و آسان گردان.

گرفتاری‌های ما را برطرف بفرما.

گرفتاران بی‌گناه ما را خلاص بفرما.

بیماران ما را شفای خیر بده.

بیماری نافهمی را از ما دور گردان.

یکی از شیعیان آل محمد: و اولادهای فاطمه زهرا3 در یک عقده بزرگی است، خدایا به حق مادرش فاطمه زهرا3 عقده او را حل فرما.

کار او را به راه بیانداز.

ذوی الحقوق گذشته ما، سیما علمای اعلام و روحانیین والا مقام، همه را غریق رحمت فرما.

موجودین، طول عمر، عز کامل، تایید شامل، عطا بفرما.

خدایا به آبروی امام حسین7 گناهان ما را ببخش.

توفیق تقوی و پرهیز از گناه تا پایان عمر طولانی عطا بفرما.

حاضرین مجمع ما غیر از آن‌چه گفتم، هر حاجت شرعی دیگر دارند برآور.

کمک‌کنندگان به فقرا را کمک بفرما.

بالنبی و آله.

 
[1]
[2]
[3]
[4]
[5]
[6]
[7]
[8]
[9]
[10]
[11]