مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: سخنرانی روز سوم: (وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَميد) 1 – خداوند به هر اسم خود، تجلي خاصي در عالم امكان می آفریند. 2 – معنای «ولی». 3 – معنای اسم جلال و جمال خداوند. 4 – داستان فرمایش امیرالمومنین ع به پسر خوش صدا و یادگرفتن کل قرآن.

أَعُوذُ باللهِ ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

الْحَمْدُ لِلهِ ‏ رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْـبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَـيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَـمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ

صاحب الهيبه العسكريه و الغيبه الالهيه سيدنا و مولانا و امامنا و هادينا بالحق القائم و لعنه الله عليه اعدائهم ابد الابدين و دهر الداهرين

(و هُوَ الْوَلِيُّ الْحَميد)[1]

يكي از اسماء مقدسه حق متعال، اسم «الْوَلِيُّ» است.

(الله وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا)[2]

(و هُوَ الْوَلِيُّ الْحَميد)[3]

(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّه)[4]

اين اسمي ‏از اسماء خدا است و حق متعال را بر حسب هر اسمي ‏از اسماء، تجلي خاصي در عالم امكان است.

به اسم مبارك «الْعلیم»، تجلي علم خدا در اين نشئه از مظاهر و مجاری علماء است.

به اسم مبارك «یا سلطان» که در دعاها می‌خوانیم، ؟؟؟ 4:10 یکی از اسم‌های خدا سلطان است. ظهور سلطنت از مجاری سلاطین جهان بواسطه اسم «یا سلطان» حق متعال است.

4:40 ؟؟؟ حق                   ؟؟؟ مرآت آزادی حق

و همچنین و همچنین.

حالا در مقام بيان شرح اسماء خدا و مجاري اسماء و نحوه تجليات اسماء نيستم.

يكي از اسم هاي خدا، اسم مبارك «الْوَلِيّ» است. به موجب اين اسم، كنه ولايت چيست؟ كنه ولايت عبارت است از تصرف ولي در مُولّي عليه، به انواع تصرفات، عرضي، جوهري، مُلكي، ملكوتي، زماني، مكاني، حالي، مقالي، دروني، بروني، در شخص واحد، در جماعات، در زمين و زمان و مكين و مكان و در كل ممكنات، بدون هيچ تفاوتي، حق متعال تصرف مي‏كند. حتي در موجوداتي كه از عالم خلق، بالاتر هستند و در عالم امر، متوطن و موجود هستند، در آن‌ها هم حق متعال تصرف دارد.

با «يد جمالش» كمال مي‏دهد و با «يد کمالش» جلال مي‏دهد ؟؟؟ 6:30

براي فضلائي كه در گوشه و كنار مجلس شرف حضور دارند، آقايان محترم طلاب و اهل علم و روحانيون كه خداوند وجود مسعود همه روحانيين ما را، از طلبه‏های ؟؟؟ تا آيت الله العظمي، براي همه مسلمان‌ها نگه بدارد.

و ما را قدردان نعمت روحانيین ما بفرمايد.

اين‌ها تشريف دارند، فضلاء و دانشمنداني هم هستند، یک معنا از معانی که دانشمندان فلسفه و عرفان برای «حدیث تردد» گفته‌اند، حديث قدسي است که «ما ترددت في شي‏ء انا فاعله كترددي في قبض روح عبدي الموًمن»[5] معنای تردد این‌جا خیلی مهم است.

«ملاصدرا» چيزي زير زباني گفته و رد شده است و نتواستنه است حل كند. ولي ارباب عرفان كه با معارف كتاب و سنت آشنا هستند، معناي اين حديث را خيلي روشن نموده‌اند. بعضي از فلاسفه و عرفا، تردد را نسبت به حق عبارت گرفته‌اند از توالي و تواتر جمال و جلال در موجودات قابل، و اين بسيار معناي خوبي است.

خداي متعال دو گونه اسم دارد و به هرگونه‌اي عملي از او ظاهر مي‏شود.

اسماء جمال دارد و به اسم جمال، زنده مي‏كند، تازه مي‏كند، رشد و نما مي‏دهد، وقار و بقاء مي‏دهد، اين به اسم جمال است. و اسمای جمال خدا: «يا حي، يا محيي، يا قيوم، يا باقي، ؟؟؟ 9:10 يا مقبل، يا محسن، يا مجمل» این‌ها همه اسماء جمال خدا است و به اين اسم‌ها حيات مي‏دهد، به اين اسم‌ها كمال مي‏دهد، به اين اسم‌ها جمال و جلال مي‏دهد. آن‌چه در عالم وجود، از ملك و ملكوت، از امر و خلق، كمال است، در هر موجودي، اين تجلي اسم جمال خدا است.

و خدا را اسم جلال است، در تجلي جلال مي‌ميراند، مي‏گيرد، کوچك مي‏كند، فاني مي‏كند، ذليل مي‏كند: (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء)[6] هم مي‏دهد و هم مي‏گيرد، هم عزيز مي‏كند و هم ذليل مي‏كند، هم بالا مي‏برد و هم پائين مي‏آورد. به كوري چشم «داروين» و دارويني‌ها كه اين عالم را روي نظام حُسن انتخاب طبيعي، ناموس نشود و ارتقاء قائل شده‌اند ؟؟؟ 10:40 و اين هم از عجائب است.

عبرت بگيريد مومنين، ؟؟؟ سابق‌ها مي‏گفتند: درس خوانده ‏است بي‏دين شده‏ است. اين يك حرف عاميانه‏اي بود! نه عاميانه نبود، اروپائي‌ها درس مي‏خوانند بي‌دين و خر مي‏شوند! خيلي اروپا برايتان بزرگ نيايد، دهانتان به آب نيافتد، اروپا و امريكا، يك مشت حيوانات هستند. چهار تا كلمه، فيزيك و شيمي و حساب و هندسه و رياضي و طبيعي كه اهميتي ندارد. در جنگ بين‌المللی اول، آلمان‌ها ميمون‌ها را تحريك كرده بودند پشت توپ مي‏نشستند و توپ مي‏انداختند، ميمون را هم مي‏شود تربیت كرد و عادت داد. ؟؟؟

حالا «داروین» و اتباع داروین بعد از يك عمر زحمت كشيدن و ریاضی و طبيعي خواندن، عاقبت الامر فرمودند، من پسرعموي عنتر هستم! ترديدي نيست، عاقبت فرمودند: بنده نوه عنتر هستم! جد امجد ایشان عنتر بوده است، ميليون‌ها سال قبل، بعد آن عنتر، دمش افتاده، پايش كشيده شده، قدش بالا كشيده شده، قدش بالا كشيده، ؟؟؟ 12:30 مانده شده دارون! علي‌رغم «داروین» و داروین‌صفتان كه روي حُسن انتخاب طبيعي عالم را بر ناموس نشو و ارتقاء متحرك مي‏دانند، خداي متعال بالا مي‏برد پائين مي‏آورد، هم نشو مي‏دهد، هم ارتقاء، هم پائين مي‏آورد و تنزل مي‏دهد و هم بالا مي‏برد.

بچه هستي، جوانت مي‏كند، ناتوان هستی، توانايت مي‏كند. ماهيچه‏ها مثل فولاد پيچيده، ساق پا مثل فولاد، شكم خدا بدهد بركت! بعد از ده الي پانزده سال پائينت مي‏آورد، عصا بدست گرفتن كه واه و عينك به چشم زدن و سمعك به گوش زدن، دندان معاويه به دهان گذاشتن، هر سوراخت را چيزي بايد تهيه كني و پر كني تا به راه بيفتد.

اين هماني است كه با سير نشو و ارتقاء «داروين» بالا آمد، از بچگي به جواني آمده است.

يك شعر يادم آمد، خوب شعري است:

سه روز دوره عمر است و بيش از اين نبود     كه آمدند و نشستند و بار بربستند

سه روز كودكي است و جواني و پيري          كه پَست اول و سست آخر و وسط مستند

(وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ)[7]

يك استادي داشتم شيرين بود، مرد فاضل بود، اول ملاي خراسان و قم و ؟؟؟ 16:30 بود مي‏گفت: (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ) اي «ننجسه»، راستي هم «ننجسه».

علي‌رغم ناموس نشو و ارتقاء و ناموس حسن انتخاب طبيعي داروین، خداوند متعال به اسم جمال مي‏دهد و به اسم جلال مي‏گيرد، به اسم جمال بالا مي‏برد و به اسم جلال پائين مي‏آورد، و به اسم جمال غنا و ثروت مي‏دهد، به اسم جلال گدایت مي‏كند. به اسم جمال طاووس دلارا مي‏كند و به اسم جلالش همچنان بنده زشت مي‏كند، از «جاحظ» هم بدترش مي‏كند، بدتر از همه «جاحظ» بود، و خوشگل‌تر از همه يوسف7 بود. جمال دل آزار مي‏دهد بعد هم ؟؟؟ 17:50 مي‏كند، و همچنين و همچنين و همچنين.

نه در خلق، در اجتماع، در امم، در ملل، در نژادها، در قبائل، نه تنها در بشر، در حيوانات، در نباتات، در جمادات، در معادن، معدني را مي‏پروراند و به حد رشد و كمال مي‏رساند سپس او را از بين مي‏برد. بلكه در نظامات كوني مطلقا، از منظومه گرفته تا كهكهشان، همه را زير و رو مي‏كند. «يقلب الله الليل و النهار و نقلب افئدتهم و ابصارهم»

(يولج الليل في النهار و يولج النهار في الليل)[8]

غمزه جان ستان با من نا اميد               يفعل ما يشاء يحكم ما يريد

اين كار خدا است.

در تمام اين عالم، همان‌طوري كه ده ساعت قبل تاريك بود و چشم شما جائي را نمي‏ديد جز به نور چراغ، ديديد یك مرتبه ظلمات رفت و از شكم ظلمت، آفتاب تابان را نمايان كرد و روز روش را آورد، روي گل ماهتان را مي‏بينم، شما هم روي مرا مي‏بيند، ده ساعت ديگر دوباره همين نور را مي‏برد و ظلمت را مي‌آورد. مي‏دهد و مي‏گيرد.

اصلا عالم امكان، مثل «دولاب» ؟؟؟ 19:40 مي‏ماند، مي‏چرخد، بالا مي‏رود، پائين مي‏آيد، بالا مي‏رود، پائين مي‏آيد.

عالم دوري ؟؟؟ است وجود مي‏گيرد، من الله، بر مي‏گردد الي الله. (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون)[9]. دوران وجود است بر نفس خودش. معاد فلسفه اين است، فلسفه که می‌خواهد معاد را ثابت کند می‌گوید: معاد، عود وجود بر نفس است من الله، الي الله.

آخوند ملامحمد بلخی می‌گوید:

بار ديگر از مَلك پران شوم                 و آنچه اندر وهم نايد آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغوان               گويدم انا اليه راجعون

راجع آن باشد كه آيد سوي شهر         سوي وحدت آيد از تفريق بحر

من الله و الي الله، وجود بر محو خودش دور مي‏زند.

قوس صعود داريم و قوس نزول داريم. اصلا دنيا بر مدار دو قوس دائر است: قوس نزول است و قوس صعود است، پایین می‌آید و بالا می‌رود، بالا مي‏رود، پائين مي‌آيد. اين به مقتضاي ولايت خدا است، ولايت كليه حق متعال در تمام ممكنات، و ولايت مقيده خاصه‌اش در خصوص مومنين.

قلب مومن بين دو اصبع از ايادي رحمان، بين دو دست رحمان است، بين يد جمال و يد جلالش است. خداوند كه دست ندارد، يك دست، دست جمال است، زنده مي‏كند، يك دست، دست جلال است، مي‏ميراند. و ظهور اين ولايت در انسان از تمام ممكنات بيشتر است. چرا؟

چون انسان گل سر سبد ممكنات است، «ان صوره الانسانيه هي اكبر حجج الله علي خلقه»[10]، اين حديث را بعضي به امام صادق7 و بعضي به اميرالمومنين7 نسبت داده‏اند، فرقي نمي‏كند، امام صادق7 و امير الموًمنين7 يك اقيانوس هستند و يك معدن علم و دانش هستند. «ان صوره الانسانيه هي اكبر حجج الله علي خلقه و هي الكتاب الذي كتبه بيده و هي مجموع صور العالمينَ»[11] یا «العالمینِ»، فرقی نمی‌کند.

انسان آيت بزرگ خدا است، انسان مظهر كمالات، از جمال و جلال حق متعال است، انسان خليفه‌الله است، جانشين خدا در اين عالم است. خليفه بايد نمونه‌اي از مستخلَف‌عنه باشد. خليفه و جانشين بايد نشانه‌اي از مستخلف‌عنه داشته باشد و الا خليفه نيست. نعلچي‌گر خليفه، ساعت‌ساز نمي‏شود. پالان دوز خليفه، كت و شلوار دوز نمي‏شود. فهيمديد؟ لذا «ابو بكر» و «عمر» كه خليفه پيامبر نمي‏شوند، چون او لباس تقوي مي‏دوخت، اين‌ها پالان مي‏دوختند، التفات فرموديد يا خير؟ فهميديد چه گفتم؟ پيامبر لباس‌دوز بود، خياط بود، لباس تقوي مي‏دوخت و به تن عرب‌ها و عجم‌ها مي‏كرد، اين‌ها پالان‌دوز بودند، پالان براي الاغ‌ها مي‌دوختند، اين‌ها جانشين پيامبر نمي‏شوند.

بشر خليفه‌الله است، بشر آيت عظمي‏حق متعال است، بشر مظهر القادرالمختار خداي قهار جبار است، ظهور جمال و جلال خدا در بشر بيش از تمام ممكنات است. لذا تجلي «تردد» به اين معنا، در قلب انسان بيش از همه مي‏شود و لذا قلب را قلب گفته‌اند چون دائما در تقلب و زير و شدن است (و تقلب افئدتهم و ابصارهم)[12] قلب را كه قلب مي‏گويند براي تقلب و زير و شدن است. يك دم خوشحال است و بشكن مي‏زند از نشاط و خوشحالی، مقداری پول در بازار گيرش آمده است، يك مشتري هالوئي گيرش آمده است، توماني 9 قران و نه سنار به او چپانده‏ است. شب خوشحال است، آن امروز بنداز كرديم، در بازار.

يك مرتبه يك معنايي در ذهنش مي‏افتد چنان افسرده‌اش مي‏كند چنان پژمرده‌اش مي‏كند، چنان دل مرده‌اش مي‏كند، مثل زن جوان مرده زانويش را به بغل مي‏گيرد. اين انقلاب قلب است، از نشاط به حزن، از حزن به نشاط، از دانايي به ناداني، (لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً)[13].

خود اين وجود مبارك که بالاي منبر دارم قارقار مي‏كنم، من حافظه‌ام خيلي خوب بود، قطعه‏هاي ده بيتي و يازده بيتي را دو نوبت كه مي‏خواندم براي نوبت سوم در حفظ بود، حالا اسم بچه‏هاي خواهران و برادران خودم را فراموش مي‏كنم، ده مرتبه هم كه بگويند باز هم فراموش مي‏كنم (لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً) اين‌طور دل را از علم به جهل و از جهل و نادانی به علم مي‏اندازد. 26:30 ؟؟؟ را قلبش مي‏گويند «لِتَقَلبه».

لذا تردد و توالي جمال و جلال حق متعال در دل انسان بيش از ساير نقاط است، ولايت حق، ظهورش در دل انسان بيش از همه ممكنات است.

يا رب دل من هر لحظه دو ؟؟؟ 27:25          يك ؟؟؟ فنا يك عيد بقاء

از راه درون در محفل جان             از راه نهان گويند برو گویند بيا

عيدي است سعيد لبسي است جديد       هر لحظه مرا هر لحظه تو را

يا من هولي سر و سرور                يا من هولي روح و بقاء ؟؟؟

انسان زبون با اين رگ و خون                بيرون و درون دارد دو سرا

اين عالم تن و آن عالم جان                 اين عين فراق آن عين لقاء

يك پرده اين مطلب همين قدر بس است بالاتر نزنم.

خدا به ولايتش، لحظه به لحظه ما را زير رو مي‏كند، به اين زير و رو كردن، خودش را به ما معرفي مي‏كند. «اللهم عرفني نفسك»[14] را دیروز گفتم.

آفتاب را بايد با آفتاب شناخت        گر دليلت بايدت از وي رخ متاب

خداي متعال خودش را لحظه به لحظه به ولايتي كه بر ما دارد خودش را معرفي مي‏كند، به زير و رو كردن درون و بيرون ما.

آهاي جناب پروفسور، آهاي دكتر، آهاي مهندس، آهاي حجت الاسلام، آهاي عماد التجار، همه، هر كه و هر چه هستي و با هر رتبه‌اي كه هستي از شاه و گدا همه در اين مطلب یکسان هستيد. تو همان قطره گنديده‌اي هستي كه پشت کمر پدرت بودي، تو هماني. با همه غرورتان، تو هماني. تو همان نطفه گنديده متعفنی هستي، هم شيخنا و هم مستمع، تو كه مي‏گويم خودم را هم شامل مي‏شود، همه نطفه گنديده‌اي هستي كه اگر روي لباس بيافتد با صابون پاكش مي‏كني، از بو گندش دماغت را مي‏گيري، تو همان هستي. اين چشم و اين ابروي كماني، اين چشم آبي، اين بيني قلمي ‏و لب ياقوتي و دندان صدفي و مرواريدي، اين موي مشكي، اين بوي ياسمني، اين‌ها همه و همه را خداي متعال به همان آب گنديده داده است. (أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبين)[15]. حالا با خدا مي جنگند. تو همان هستي. بعد تو را گردش دادند، علقه‌ات كردند، مثل زالوهائي كه سابق در مسجد شاه مي‏فروختند، براي مكيدن خون مردم، حالا توي ادارات هستند!

به هر حالت عرض مي‏كنيم كه تو علقه بودي، بعد مضغه‌ات كردند و مثل گوشت جويده‌ات كردند، بعد آمدند و تو را مثل حيوانات چهار دست و پايي‏ كردند، بعد:

شيخ رجل بزرگوار               عجل جسد له خوار

معبا و معصي و معمم           به قتل اهل دل گشته مصمم

اين شيخ همان قطره گنديده است، آن حاج آقا هم همين‌طور، همان جناب موسيو و مستر هم همين‌طور است، اين‌طور زير و رو كردند ما را، اين به ولايت خدا است، به ولايت كلي حق تعالي است. به تصرفات حق است، ما را زير و رو مي‏كند، اطوار مي‏كند.

يك آيه‌اي يادم آمد: (ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلّه وَقاراً وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً)[16]، قرآن را تدبر كنيد. (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها)[17] با فكر قرآن بخوانيد.

چرا ادب را نسبت به خدا نگه نمي‏داريد؟ چرا وقار خدا را حفظ نمي‏كنيد؟ چرا از خدا حيا نمي‏كنيد؟ چرا شرم نمي‏كنيد؟ مگر نمي‏بينيد شما را طور به طور کرده است و می‌کند؟ مگر نمي‏بينيد كه زيرو رو شده و مي شوید؟

نطفه گنديده بوديد كه يك آقاي پسنديده شديد، گوشت جويده بوديد، ؟؟؟ 36:30 امروز ديده شده‌ايد، ؟؟؟ اين بدنت، روحت هم همين‌طور است. روح نادان داشتي، دانا شدي. تو همان هستي كه در بچگي سر و كون برهنه توي مجالس معلق مي‏زدي، مي‏شاشيدي سه چهار صدا مي‏كردي، هيچ باك نداشتی. زيرا نمي‏فهميدي، فهم نداشتی. مثل حيوانات بودي، تو را با فهم كردند كه از گفتن يك كلمه نابجا شرمنده مي‏شوي. اين فهم را خدا به تو داده است و از تو هم مي‏گيرد، هم مي‏دهد و هم مي‏گيرد. بر اثر يك معصيت سخت، كه جرات بر خداي متعال كردي، مي‏گيرد، هم علم را مي‏گيرد، هم حقايق كمالي ديگر را مي‏گيرد، مي‏دهد و مي‏گيرد.

خلاصه كلام، انسان كه گُل سر كلاله ممكنات است، انسان كه مظهر القادرالمختار حضرت جبار است، انسان كه آيت بزرگ خدا است، بيشتر مورد ولايت حق است، ولايت حق در انسان بيشتر و شديدتر و مديدتر است زير و رو مي‏كند، هم جسمش را و هم روحش را و به اين، خداوند خودش را معرفي مي‏كند. اين‌جا نشسته‌اي، خيلي هم خوشحال هستي، يك وقت ديدي يك مطلب را بخاطرت مي‏اندازند، چنان غمناك مي‏شوي! در حالت غم هستی، يك مطلب را توي ذهنت مي‏اندازند، خوشحال مي‏شوي. يك مطلبی را فراموش كرده‌اي، پس از مدت‌ها هرچه فكر مي‏كني، در ذهنت حاضر نمي‏شود، يك مرتبه در ذات و نفست است، يا به الهام يا به وحي يا به انحاء ديگر، وحي و الهام، اين‌ها همه از يك وادي هستند. القاء مي‏شود بر قلب.

ناداني، دانايت مي‏كنند، ناداري، دارايت مي‏كنند، ناداري جسمي يا ناداري روحي كه جهل و علم باشد. ناتواني، توانايت مي‏كنند.

يك نكته بگويم و اين مشروط به اين است كه همگي، از يمين و يسار و وراء، همگي هر كه هر كجا نشسته سه تا صلوات بفرستد.

يك پسر خوش صدایی بود، خيلي خوش آواز، اين مشغول خواندن آواز بود، روحی، نفسی! و كيف مي‏كرده است، خوب، آدم خوش صدا از صداي خودش هم خوشش مي‏آيد، چطور كه ما از شنيدن صداي خوش خوشمان مي‏آيد، آن‌ها هم همين طور.

خاطرتان است سابق توي حمام كه كه مي‏رفتيد خواننده مي‏شديد صدايتان آن‌جا برگشت داشت، به خواندن مي‏افتاديد و كيف مي‏كرديد. او مشغول خواندن شد.

حضرت اميرالمومنين7 متوجه شدند كه اين پسر دارد مي‏خواند، صدایش زدند. اسمش «زازان» بود، داشت دل اي دل مي‏خواند و مي‏رفت حضرت صدايش كردند «زازان» بله، بيا جلو، فرمودند: اين نعمت خدا داد را چرا خراب مي‏كني؟

صداي خوب نعمتي است، جمال، صورت خوب، نعمتي است، كمالات، اين‌ها نعمت است، نمي‏شود كه منكر شد. آدم صداي خوبي داشته باشد يا صدايش خوب نباشد، زمين تا آسمان فرق دارد، از لذت بردن خودش و ديگران از او. صداي خوب را در راه خوب بايد مصرف كرد. اسكناس را توي مستراح نبايد انداخت، اسكناس را بايد به بازار آورد و جنس‌هاي اعلا خريد. صداي خوب را توي مستراح نمي‏اندازند.

فرمودند: چرا اين نعمت را كفران مي‏كني؟ چه کار بكنم؟ فرمودند: چرا آواز خواني مي‏كني؟

آوازه خواني و غنا و تغني در مذهب شيعه حرام است. بنده بايد احكام فقهي را بگويم. اسلام كه حكمش نمي‏ميرد. «حلاله حلال الي يوم القيامه حرامه حرام الي يوم القيامه»[18] آوازه خواني، و يا كش‌دار خواندن، شور خوراندن، با ويالون و دستگاهش خواندن ؟؟؟ 42:30، اين‌ها همه‌اش حرام است، هيچ معطلي ندارد، برويد در رساله‏هاي علمایتان را نگاه كنيد. متون فقهيه كه رساله عملي علمایتان است را نگاه كنيد، همه مي‏گويند: آوازه خواني و غنا حرام است، دستگاه موسيقي را شروع كردن و از پيش در آمدش و زمينه‌اش و رنگش و تصنيفش و همه همه‌اش حرام است. خواه با دهان بخوانند، بدون آواز موسيقائي، یا آلت موسيقي هم داشته باشد، سه تار باشد، تار باشد، اين آلات لهو و لعب، ويالون باشد، همه‌اش حرام است. حد هم ؟؟؟ گوش دادن به آوازه خواني‌هاي راديو حرام است، هم خواندش حرام ؟؟؟

فرمودند: چرا اين صدايت را كه نعمت الهي است، كفران مي‏كني؟ چرا آوازه خواني مي‏كني؟ گفت: چه کار كنم؟ فرمودند: بيا قرآن بخوان، «اقروا القرآن بصوت الحسن»[19]، «اقروا القرآن بلحن العرب»[20].

فواصل آيات، اين را براي فضلاء بگويم، اصلا دنيا آقايان، موسيقائي است، تمام موجودات نسب عددي با هم دارند، هر طبخ منفصلي كه داراي نسبت باشد به آن موسيقي گويند، نبض شما موسيقائي است، بدن شما موسيقي است، دنيا تمام آن، اعدادي است كه نسبت به هم دارند، آن وقت فواصل آيات قرآن با آهنگ عرب، نسبت خاص دارد، لذا با آهنگ حجاز خواندن، تاثير قرآن بيشتر است. قرآن را ديگر «ابوعطا» نخوانيد، دعاي سحر را «همايون» نخوانيد، التفات فرموديد؟ مناجات با خدا را به صورت خوانندگی و رقاصي نخوانيد. هر معنايي و هر حقيقتي يك جسد و ظاهر متناسب دارد. دعاي «اللهم اني افتتح الثناء بحمدك»[21] را با بيات ترك نمي‏شود خواند، با دستگاه سه گاه نمي‏شود خواند، قرآن را هم همین‌طور. «اقروا القرآن بلحن العرب» مخصوص لحن حجاز است كه موسيقائي آهنگ‌ها با فواصل آيات متناسب است، لذا تاثيرش هم بيشتر است.

حضرت فرمودند: قرآن بخوان. گفت: معذرت مي‏خواهم قرآن بلد نيستم. يك حمد و سوره‌اي پدر و مادرش يادش داده بودند، ديگر دبستان كه قرآن تعليم نمي‏كنند، دبيرستان تعليم قرآن ندارد، دانشگاه با قرآن سر و كاري ندارد، دانشگاه زبان انگليسي مي‏خواهد، دانشگاه علوم رياضي مي‏خواهد، چه کار به سوره بقره و آل عمران دارد؟ هيچ دانشگاهي ديده‌ايد كه ساعاتي هم به قرائت قرآن اختصاص داده باشد؟ وارد اين بحث نمي‏شوم.

گفت: من قرآن بلد نيستم، يك حمد و قل هو الله، بابا و ننه‌ام يادم داده‌اند. حضرت فرمودند: دلت مي‏خواهد بلد بشوي؟ عرض كرد، بله كور ار خدا چه مي‏خواهد؟ دو چشم بينا. حضرت فرمودند : بيا جلو. آمد جلو.

اي خوشا آن برق خلص.

آمد و گوشش را جلو آورد.

شما هم گوش خود را جلوي دهان امام زمان7 ببريد. امام زمان7 شما هم علي ابن ابي طالب7 يك هزار و چهار صد سال پيش است اين يادتان باشد، آن علي ابن ابي طالب7 هم در مجلاي امام زمان7 شما جلوه‌گر است.

آمد جلو، حضرت دو سه تا كلمه فرمودند. نه او فهميد چه گفتند و نه مفهوم ما بود.

اين هم يك بحث علمي‏دارد، اگر زنده ماندم اوقاتي كه به علي ابن ابي‌طالب7 رسيدم، يك گوشه‌اي از اين پرده را بالا خواهم زد ان‌شاءالله. دو تا كلمه گفت، چي بود؟ خودشان مي‏دانند. پسر عقب گرد كرد، ديد از باء بسم الله سوره الحمدلله تا سين والناس سوره قل اعوذ برب الناس، سي جزء را تماما از حفظ دارد و بر خاطرش نقش بسته است.

خداي متعال اين كار را مي‏كند به دست اوليائش به دست خلفائش، جانشينان برگزيده‌اش تا بدانند. شما تجار همه جنس‌هاي خود را نمي‏توانيد توي مغازه خود بياوريد، مغازه‌تان كوچك است، سه در چهار، چهار در پنچ است، پنچ در شش است، شش در هفت است، بزرگتر كه نيست، ولي جنستان خيلي است، اين جنس‌ها را چه کار مي‏كنيد؟ اين جنس‌ها را در انبار مي‏بردند و براي نمونه از هر جنسي يك توپ يا يك تكه به مغازه‌تان مي‏آوريد، اين نمونه انبار است.

كمالات در خزانه غيب خدا مدفون است. التفات فرموديد؟ (وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم)[22] در خزانه غیب خدا، ؟؟؟ 49:40 جنس علم است، جنس قدرت، جنس رحمت، جنس رافت، جنس هيمنت، جنس مومنين، جنس مهيمنيت، اين جنس‌ها، جنس محبت، جنس ؟؟؟ كليه اين اجناس در خزانه غيب خدا، مدفون است.

آن وقت براي نمونه، در اين نشئه، در دكان دنيا، يك نمونه مي آورند، نمونه‌ كيست؟ علي‌بن ابي طالب7 است، نمونه‌ کیست؟ حضرت خاتم الانبياء ابوالقاسم محمد9، نمونه‌ کیست؟ حضرت بقيه الله7، كه خدا به اسم اعظم اعظمش در قرآن به زودي چشم شما را به جمالش روشن بفرمايد و دست‌هايتان را به دامنش برساند.

به يك لحظه، دانا مي‏كند به تمام قرآن و به يك لحظه هم مي‏گيرد و از خاطرات محو مي‏كند. اين ولايت خدا بر ما است. به اين ولايت، خودش را به ما معرفي مي‏كند. راست بگو، آیا خودت خودت را نگه داشته‌اي؟ آیا خودت خودت را حفظ مي‏كني؟ چرا نمي‌تواني فقر را از خودت دور كني؟ چرا نمي‏تواني جهل و ناداني را از خودت دور كني؟ همان‌طوري كه فقر خارجي را نمي‏تواني از خودت دور كني و بايد ما فقر تو را برطرف كنيم، همان‌طور هم فقر قلبي خودت، ناداري و ناتواني قلب را، ما هستيم كه زير و رو مي‏كنيم.

از اين ره هر دم آيد كارواني               در اين تن هر زمان پويد رواني

در اين دلش ؟؟؟52:40 بجوشد از دل سنگ             زهر سر چشمه‌اي آب رواني

ثناء حضرت حق را به هر شاخ           بود هر برگ گل رطب اللساني

انا الفاني هو الباقي بر آرد              زهر سو هر نفس تسبيح خواني

معرفي خدا بر ما به ولايتش، عصاره و خلاصه‌اش ؟؟؟ 54:40 خدا ولي ممكنات است، ولايتش بر بشر اظهر است، اشد است، و اتم است. و به ولايتش بر بشر، بشر را زير و رو مي‏كند، درون و برون، در ظاهر و باطن، در ملک و ملكوتش خودش را به ما معرفي مي‏كند.

تو به من دارا هستي، حاج آقا، تو به من دانا هستي آشيخ، تو به من توانا هستی پادشاه، تو به من مهرباني ننه و بابا، مهر و محبت شما به اولادتان، اين سايه‌اي از مهر من است که به شما عطاء كرده‌ام. ؟؟؟ 55:30 علم و دانائي تو، سايه‌اي از علم و دانایی من است كه به تو عطا كرده‌ام. توانائي تو، دانائي تو، غناي تو، یک سايه‌اي از غناي من است كه به تو عطا كرده‌ام. (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب)[23] به این خودش را معرفي مي‏كند.

خدايا به جمال و جلالت، خدايا به ولي اعظم امام زمانت قسم مي‏دهیم لحظه به لحظه عرفان حقیقی ما را به ذات مقدس خودت افزون‌تر فرما.

ما را با خودت بيش از پيش آشنا فرما.

؟؟؟

اين تعبير مال من است، از كسي هم نشنيده‌ام، مزه عمده‌ غذا به نمكش است، شما جوجه فرد اعلا را تهيه بفرمائيد، نمك نزنيد، حال تهوع و استفراغ به شما دست مي‏دهد. پلو فرد اعلاء داشته باشيد، نمك نداشته باشد، ميل نداريد. هر چيزي از خوراكي‌ها نمك به آن بزنند، خوشمزه مي‏شود.

همين‌طور ملاحت ؟؟؟ 56:50 اگر ؟؟؟ داشته باشي تمام كمالات را داشته باشد اما نمك نداشته باشد، مورد توجه تو قرار نمي‏گيرد. معنويات هم همين‌طور است، علم هم همين‌طور است، مجالس روحاني هم نمك دارد، اگر نمك‌ داشت، خوشمزه مي‏شود، اگر بي‌نمك شد بد مي‏شود.

علم، طعام است (فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه)[24] ای، «الی علمه»، در روايت است. همچنان‌كه طعام جسماني نمك لازم دارد، طعام روحاني هم نمك لازم دارد. نمك طعام روحاني، توسل به امام حسين7 است.

من آن انجمن روحاني كه در آن توسل به امام حسين7 نشود، آن را با نمك نمي‏دانم. از اين فوكولي‌گري‌ها هم در روضه امام حسين7 خوشم نمي‌آيد، بايد روضه حسابي خواند و حسابي هم گرياند و اشك از چشم مردم گرفت. چشمي‏كه بر امام حسين7 گريه نكند، واللهِ آن چشم شقاوت دارد، نكبت دارد. چشمي‏كه بر امام حسين7 گريه كند آن چشم نورانيت و جلا و صفا دارد.

سر از عشقت تهي

يا ابا عبد الله الحسين7

سر از عشقت تهي در گور بادا         هر آن چشمي‏ نگرید كور بادا

راست مي‏گويم جانماز آب نمي‏كشم. احتياجي هم به شما ندارم. من در دهه محرم، شب و روزي اگر بگذرد و العياذ بالله اگر گريه نكرده باشم در آن شب و روز بايد به بنده خطري برسد، آن شب و روز بر من شوم است، بايد گريه كنم.

مجلس روضه‌اي كه گريه نگيرم و يا خود من گريه نكنم آن مجلس نمك ندارد. و بايد بگويم و بگوئيم.

حسين7 دين را نگه‌داشت، حسين7 مذهب شيعه را نگه‌داشت. حسين7 ؟؟؟ 1:00:05 بر ما منت روحاني و جسماني دارد. ما بر امام حسين7 گريه نكنيم! خاك بر سر من!

؟؟؟

مهيا باشيد، هركه دارد هوس كربلا بسم الله.

قافله را ببنديد.

؟؟؟

برويم كنار گودال قتلگاه، خانمي‏ روضه مي‏خواند، گوش‌هاي خودتان را باز كنيد، روضه‌اش را بشنويد. اهل علم شما بلند بنالید، تا ديگران از شما ياد بگيرند.

؟؟؟

معنی کنم، همه بلند بناليد، ناله بلند و به پيشاني زدن حيا ندارد.

صدا مي‏زند، قربانت برود خواهرت زينب3، قربانت برود خواهرت كه با دل پر غصه از دنیا رفتی، قربان لب تشنه‌ات. ؟؟؟

به حق مولانا الحسين المظلوم7 و باخته المظلومه

با چشم‌های گریان و دل‌هاي سوزان

ده نوبت به درگاه خداي سبحان، بلند

يا الله!

خدايا به آن سينه سوخته دختر اميرالمومنين7 و اشك‌های ريزانش، همين ساعت امر ظهور امام زمان7 را اصلاح بفرما. دیده‌های گريان ما را به ديدارش خندان فرما.

دل‌هاي غمگين و شكسته و محزون ما را به ظهور آن حضرت با نشاط فرما.

قلب مبارك آن بزرگوار را از ما راضي بفرما.

سايه ولايت حضرتش را بر سر ما و همه شيعيان، بلكه بر مسلمانان جهان مستدام بدار.

همه را در پناه آن بزرگوار از هر خطا و اشتباه و هر خطر و صدمه‏اي حفظ فرما.

مشکلات ما را حل و سهل و آسان فرما.

گرفتاری‌های ما را از هر ردیفی است، برطرف بفرما.

گرفتاران بی‌گناه ما را خلاص فرما.

قرض مقروضین ادا فرما.

؟؟؟ 1:05:00

بیماران را شفای خیر عطا بفرما.

بیماری نافهمی و نادانی را از ما دور گردان.

به حق محمد9 و الش: کسانی‌که این مسجد را ساختند، و لو یک آجر کمک کردند، کسانی‌که در این مسجد بندگی کردند، و لو یک یا الله گفتند، در تمام این مدت‌های گذشته، همه آن‌ها را غریق رحمت بدار.

از ثواب‌های جلسات ما بهره وافی به آن‌ها برسان.

حاضرین مجلس ما، غیر از آن‌چه گفتیم هر حاجت شرعی دارند روا بفرما.

بالنبی و اله و عجل فرج مولانا صاحب الزمان.

 
[1] شوری : 28
[2] بقره : 257
[3] شوری : 28
[4] مائده : 55
[5]
[6] آل عمران : 26
[7] یس : 68
[8]
[9] بقره : 156
[10]
[11]
[12]
[13] حج : 5
[14]
[15] یس : 77
[16] نوح : 13
[17] محمد ص : 24
[18]
[19]
[20]
[21]
[22] حجر : 21
[23] ص : 39
[24] عبس : 24