مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: سخنرانی شب ششم: (قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرين‏) 1 – وظایف شیعیان نسبت به امام زمان خود. 2 –مردم وظیفه مراجعه به امام دارند. 3 – عدم وظیفه امام در گرفتن زمام امور اجتماع به هر طریقی. 4 – با مراجعه مردم به امام و اقامه او، حجت خدا زمام امور را به دست می گیرد. 5 – عدم بیعت با حکام جور، سر غیبت امام زمان ع. 6 - وظیفه حضرت در نابودی تمامی انواع ظلم. 7 – وظیفه ما انتظار ظهور حضرت. 8 – داستان شیخ محمد صاحب الزمانی در انتظار ظهور. 9 – آماده بودن منتظرین ظهور حضرت.

أَعُوذُ باللهِ ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

الْحَمْدُ لِلهِ ‏ رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْـبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَـيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَـمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ صاحب الهیبه العسکریه والغیبه الالهیه مولانا و سید نا وامامنا وهادینا بالحق القائم بامره و لعنه الله علی اعدائهم ابدالابدین و دهر الداهرین

(قل فانتظروا اني معكم من المنتظرين)[1]

شيعه در عصر غيبت وظايفي دارد: يك وظيفه اساسي كه نسبت به ساير وظايف ركن است و جوهر است و گوهر است، ديشب اجمالا عرض كردم.

شيعه وظایف زیادی دارد: قلبا، قالبا، لسانا، بدنا، مالا. در تمام اين مراحل شيعه موظف است كه در عصر غيبت، به اين وظايف عمل كند.

وظايف قلبي شیعه، عمده همان بود كه ديشب گفتم. به امام ‏زمان محبت پيدا كند. آن وقت يك قسمت‌هاي ديگري هم هست كه اگر محبت پيدا شد، آن‌ها هم پيدا مي‏شود، ولي بايد به آن تصریح بكنيم.

یک وظيفه‏ او اين است كه مهموم و مغموم باشد، براي چند جهت در غصه باشد:

يكي اين‌كه آقا را نمي‏بيند، اين خودش غصه دارد. آدم اولاد خود را نبيند، مهموم و مغموم مي‌شود. دوست و رفيق خود را اگر نبيند، در نديدن او و فراق او، مغموم و مهموم مي‏شود. امام‏ زمان هم كه محبوب است، بايستي در نديدن و فراق او، هم و غم داشته باشد.

از يك جهت ديگر كه اين بزرگوار از قِبل خلق در تصرفات لازمه، ممنوع ؟؟؟5 است.

يك مطلبي هست، طلبه‏ها این را خوب بدانند. طلبه‏های ما فردا شب می‌آیند، امشب هم تعداد کمی هستند.

شرط قيام امام بر امور اجتماعي و اداره كردن اجتماع، شرط آن اقامه مردم است او را.

يك نكته خيلي مهمي است، بدانيد.

امام وظيفه ندارد در خانه اين و آن را بزند، كربلايي محمد تقي،

بله!

آمده‏ام شكيات تو را به تو بگويم،

نه، اين وظيفه امام نيست. «مثل الامام مثل الكعبه يوًتئ و لا ياًتي»[2] مَثل امام، مَثل كعبه است. كعبه را در خانه تو نمي‏آورند بگويند: حاج آقا بيا طواف كن، تو را مي‏گويند برو نزد كعبه طواف كن.

مثل امام هم، همين‌طور است، بايد خلق بروند مسائل حلال و حرام و واجب و مستحب و مكروه و از این قبیل را از او بپرسند. بر او واجب نيست بياید به مردم به زور بگويد: يا الله بنشينيد تا مسئله براي شما بگويم، بنشينيد تا من معارف توحيدي را براي شما بگويم،

نخير.

هر كه طالب است، چشم او كور، دنده او نرم، وظيفه دارد برود تملق هم بگويد، در خواست هم بكند، سئوال از امام هم بكند، تا امام براي او بیان کند.

فهميديد؟

اين يك نکته.

دوم:

بر امام لازم نيست كه با هر شيله و مكري كه هست، با هر پشت هم‏اندازي و با هر عملياتي در قبضه بگيرد كار اجتماع را.

نخير.

حكومت بر خلق، بر امام لازم نيست كه حكومت را به دست بگيرد، به زور، به پول، به حزب درست كردن، به پروپاگاندبازي، به پشت هم‏اندازي، حكومت را در دست بگيرد.

خير،

هيچ بر او واجب نيست. هيچ.

پس چه چيز است؟

حكومت اجتماعي امام كه در راس مردم واقع شود و به كارهاي اداري و اجتماعي مردم رسيدگي كند، اين بر عهده مردم است. مردم بايد بروند، زير بال او را بگيرند و زير بار او بروند و او را داخل كار بكشند كه بيا رئيس شو.

علي ابن ابي طالب7، چند سال در خانه نشست. در راس امت، مردمان بي‌سواد بودند،

به ‏جهنم، در راس باشند!

در راس امت، مردمان فاسد هستند،

باشند! بر علي7 واجب نيست شمشير بكشد و عمر و ابوبكر را از كار بياندازد، بر علي7 واجب نيست دسته‌بندي كند، تحزب حزب كند، حزب دموكرات، حزب اريستوكرات، حزب اعتدال، حزب انقلاب، اين حزب بازي‌ها را در بياورد كه من مي‏خواهم ابوبكر را از كار بياندازم، زیرا كه ابوبكر مثلا فاسق است، من باب مثل، يا جاهل است.

در دوره عثمان اين‌قدر خراب‌كاري شد،

پناه بر خدا،

نوع خراب‌كاري‌ها در دوره عثمان بود، ظلم‌ها، تعدي‌ها، غصب حقوق، اموال الهيه همه به باد داده مي‌شد. صندوق بيت‌المال در دوره عثمان صرف عيش و كيف بني اميه مي‏شد. ميليون‌ها پول به بيت المال مي‏آمد، عثمان به قوم و خويشان خویش مي‏داد، تا آن‌ها بخورند و عيش كنند و نوش كنند و عرض كنم الواط‌گري كنند. چه اندازه مردم ضعيف پایمال شدند، چه اندازه ظلم‏ها و ستم‏ها در دوره عثمان شد. اميرالمومنين7 نشسته بود. حالا برخيزد، يا الله، دسته بندي كند و عثمان را از كار بياندازد و خودش كارها را در قبضه بگيرد!

وظيفه او نيست، بر او واجب نيست.

درخانه مي‏نشيند، چنان‌چه نشست، نفس هم نكشيد، هيچ. مشغول به مساله گفتن و درس گفتن و مشغول به كارهاي شرعي خود بود. آن‌قدري هم كه سر و صدا نداشت، آن‌قدري هم كه انقلاب راه نمي‏انداخت، قوم خود، خويش خود، دوست خود، رفيق خود، اصحاب خود، آن‌ها را هدايت و دلالت به كارهاي خير، به معارف الهيه، به احكام اسلام، مي‏كرد، اين كار او بود. بلاتشبيه، بلاتشبيه، بلاتشبيه مثل يك آخوند و ملاي محل كه نماز خود را بخواند و چهار تا مساله‏اي به دوست و رفيق خود، آن‌هايي كه پشت سر او مي‌آيند و آن‌هايي كه پا منبر او مي‏آيند، چهار تا مساله بگويد. همين، همين.

هاي راه بیاندازد، هوي راه بیاندازد، يا الله، اين پدر سوخته، عثمان را از كار بياندازيد!

هيچ اين حرف‌ها نبود، هيچ. تا وقتي عثمان را كشتند. عثمان را الواط و الدنگ‏ها نكشتند، عثمان را اصحاب پيغمبر كشتند. اگر الواط و الدنگ‏ها مي‏كشتند، باز مطالبه خون عثمان يك چيزي بود، مي‏گفتيم: چهار تا لوطي پلنگ، قداره بند، فاسق، فاجر، ريخته‏اند خليفه پيغمبر را كشته‏اند، يا الله، طلب خون او بگیرید،

اين‌ها نبودند.

اصحاب پيغمبر از مصر آمدند و او را كشتند. گفتند: اين بي‌پدر و مادر كار اسلام را دارد تعطيل مي‏كند. اين فلان فلان شده، حقوق مسلمانان را دارد آتش مي‏دهد. اصحاب پيغمبر كه در مصر بودند، آن‌ها آمدند. ريختند و او را كشتند. وقتي‌كه كشتند، خانم سپهبد عايشه، ايشان در نقشه این بودند كه طلحه و زبير روی كار بياورند زیرا با طلحه و زبير بند و بست كرده بودند با طلحه و زبیر، كه اگر آن‌ها به صحنه آمدند، حقوق ايشان را زيادتر كنند. چون ايشان در دوره پدرشان و دوره عُمر، حقوق كافي مكفي داشتند. ماهي چندین هزار درهم حق السكوت به اين خانم داده مي‏شد.

عثمان، مقداری جلو را كشيد،

خانم با او طرف شدند، شروع به تحريك كردن مردم كردند كه اين پدر سوخته را بكشيد، «اقتلوا نعثلا، اقتلوا نعثلا» او يهودي است. دین ندارد. سپهبد خانم عایشه، این‌طرف و آن‌طرف افتادند که عثمان دین ندارد، یهودی است، او را بکشید.

يكي از عوامل كشته شدن عثمان تحريكات اين خانم بود. باطنا با طلحه و زبير ساختند كه ما شما را بالا بياوريم به شرط این‌که به وجه الله، نه لله شما را بالا بياريم. التفات بفرمایید به وجه الله!

روی اين نقشه ايشان هم در قتل عثمان شركت نمودند. بعد مردم ريختند اطراف علي بن ابيطالب7 را گرفتند.

حواستان جمع باشد!

از در و ديوار ريختند، حجاز و عراق.

يا اباالحسن! بايد شما زمام كار را در دست بگيري، بايست شهربانی را معين كني، بايد شهردار را معين كني، بايد قشون را منظم كني، بايد بيت‌المال را در قبضه بگيري، بايد رسيدگي به رتق و فتق مردم و مسلمين کنی. هرچه علي بن ابيطالب7 كنار كشيد، آن‌ها اصرار كردند.

طلحه و زبیر هم ديدند كه عامه مردم متوجه علي7‏ هستند، علي7 رئيس خواهد شد. اگر آن‌ها الان جلو آمدند بعد پول زيادتری به آن‌ها مي‏رسد. اگر نه، ممكن است كه محروم شوند. طلحه و زبير هم آمدند. خلق عایشه هم تنگ شد. زیرا علي7 را مي‏شناخت، با علي7 هم بغض داشت.

مردم ريختند علي ابن ابيطالب7 را از خانه‏ خود بيرون كشيدند که ياالله، بيا كارها را به دست بگير. اين بود که علي ابن ابيطالب7 در كار اجتماع وارد شد والا عرض كردم در دوره ابوبكر،

ابوبكر در سال دهم هجري بر تخت نشست. حضرت اميرالمومنين7 در سنه 36 هجري قائم به امر شد. بیست و شش سال، طلبه‏ها اين حرف‌ها را ياد بگيريد بسیار به کار شما می‌آید.

بیست و شش سال علي ابن ابيطالب7 همين‌طوري در خانه‏ نشسته بود. هر كار كردند، قار قار راه نیانداخت. البته به خواص خود مي‏گفت، درد و دل‌هايي مي‏كرد. كار علي7 در اين بیست و شش سال چه بود؟ مساله گفتن، معارف الهي گفتن، احكام الهيه را رساندن، موعظه كردن، به عمل تربيت كردن، كار او بود. تا وقتي‌كه مردم ريختند از خانه او را بیرون كشيدند، گفتند: اگر نيايي ما روز قيامت شكايت تو را به خدا مي‏كنيم. اين بود علي ابن ابيطالب7 آمد، در كار وارد شد.

بعد هم همين خانم سپهبد، بلكه ارتشبد، عايشه، ايشان وقتي كه ديدند علي7 روی كار آمده است، طلحه و زبير هم به طمع دنيا دنبال علي7 را گرفتند،

چه كار كند؟ چه كار كند؟

معاويه را تحریک كرد. همين خانمي‏كه مي‏گفت: «اقتلوا نعثلا اقتلوا نعثلا» اين يهودي را بكشيد، عثمان را مي‏گفت یهودی است، اين پدر سوخته را بكشيد، همين خانم مي‏فرمودند. همين خانم بعد آمدند گفتند: آی! خليفه پيغمبر را كشته‏اند؟ بايد كشندگان او را گرفت و قصاص كرد، يا الله، مطالبه كنيد.

معاويه را تحریک كرد كه پسر عموي تو را كشته‏اند، همين‌طور نشسته‌اي، خاك بر سرت. يا الله مطالبه خون بكن،

از چه كسي؟

از علي7.

جنگ جمل را اول اين ارتشبد به راه انداخت. چهارده قرن تمدن را اين خانم جلو كشانده بود. هزار و چهار صد سال قبل، این خانم، مرد و مردانه لباس جنگ پوشيدند، به ميدان آمدند بنا به جنگيدن با علي7 كردند.

آي واقعا شير زني بود. از آن هفت خط‌هاي بزرگ پایه و از آن سه گوش‌هاي عجيب و غريب! شما از اين زن غفلت نكنيد. بعد از جنگ جمل، جنگ صفين را همين خانم با علی7 راه انداخت.

بگذرم.

مردم علي ابن ابي طالب7 را اقامه كردند. مردم ريختند، گفتند: يا الله،

او هم آمد.

چون اگر نمي‏آمد حجت از خلق بر او تمام بود و روز قيامت نمي‏توانست جواب خدا را بدهد. اگر مردم روز قيامت مي گفتند: خدا ما رفتيم به علي7 گفتيم بيا، رسيدگي به كارهای ما بكن، مدرسه‌هاي ما را، فرهنگ ما را نظر بيانداز، وزارت جنگ ما را نظر بيانداز، دارائي ما را كه قسمت ماليات مسلمين است، نظر بيانداز، در قبضه بگير، ادارات ما را رسيدگي كن،

نيامد،

هر خرابي است، خدايا به گردن علي7 است.

درست هم بود،

براي اين‌كه حجت از مردم بر علي7 تمام نباشد، حجت خدا بر خلق تمام باشد، علي ابن ابي طالب7 آمد وارد كار شد، ولي اين خانم موي دماغ شد، اين خانم الواط‌گري كرد. آن خانم دامن به كمر زد، در ميدان جنگ آمد ، هم جنگ سرد و هم جنگ گرم.

نگذاشت. تمام شد.

ده امام ديگر، امام حسن7، امام حسين7، امام زين العابدين7، امام باقر7، امام صادق7، حضرت موسي بن جعفر7، حضرت رضا7، حضرت جواد7، حضرت هادي7، حضرت عسكري7، هر ده امام همين‌طور حركت كردند. هيچ كدام به زور و داد و فرياد جلو نيامدند، هركدام را كه مردم اقامه كردند، تا وقتي‌كه مردم اقامه كرده بودند، آمد.

امام حسن7، دو ماه مردم او را اقامه‏ كردند، از ماه سوم او را رها كردند، رفت در خانه‏ خود نشست و نشست.

امام حسين7 ده سال در خانه‏ نشسته بود، ده سال! امام حسن7 در سنه پنجاه رحلت فرمود، واقعه كربلا در سنه 61 بود، ده سال در خانه‏ خود نشسته بود. بعد از مرگ معاويه، وقتي‌كه خواستند براي يزيد بيعت بگيرند، امام حسين7 هيچ نمي‏گفت. هيچ هيچ. همه كثافت كاري‌ها را معاويه كرد، ظلم، ستم، مال مردم خوردن، آدم‌هائي را به ناحق كشتن، مانند حجر بن عدي كه از اركان اسلام بود، و امثال حجر بن عدي‌ها، آن‌چه از اخيار بودند، در دوره معاويه لعنه الله عليه و علي آبائه و ابنائه همه را كشتند، چه مال‌هائي از مردم گرفتند! چه خون‌هاي بناحقي ريختند! آن بصر بن عطاب لعنه الله عليه چه آتشي روشن كرد؟

حضرت حسين بن علي7 هيچ نگفت.

تا وقتي‌كه بيعت يزيد پیش آمد، بيخ گلوی را گرفتند كه يا الله، بيا بيعت كن، يا الله هرچه را كه يزيد مي‏كند، بگو درست است، هر امري كه يزيد به تو كند، اطاعت كن.

گفت: من نمي‏كنم.

گفتند: تو را مي‌كشيم،

گفت: تا زور دارم نمي‏گذارم من را بكشيد، وقتي‌كه زور نداشتم من را بكشيد.

همين‌طور هم شد.

از مدينه فرار كرد، «خرج منها خائفا يترقّب»[3] در رفت به مكه آمد كه جاي امني است. آن‌جا آمدند او را بكشند، زير لباس احرام شمشيرها بسته بودند. از كوفه دوازده هزار نامه آمد و همه عراقي‌ها، گفتند: بيا بيا، در راس كار قرار بگير و الا روز قيامت شكايت تو را به خدا مي‏كنيم،

آمدن او به طرف كوفه واجب شرعي شد.

به كوفه آمد ديد ياروها به گاراژ زده‏اند، دروغ‌گوهاي بي‌وفا در رفته‏اند.

گفت: جلوي من را نگيريد تا بروم، برگردم.

گفتند: نمي‏گذاريم. گفتند: حالا بايد «انها ؟؟؟ 23:45 علي اقباله» يك بار سرباري هم زياد كردند، گفتند: حالا بايد با ابن زياد هم بيعت كني. تا حالا مي‏گفتيم با يزيد بيعت كن، امر او را واجب‌الامتثال بدان، حالا مي‏گوئيم با ابن زياد هم بايد بيعت كني. او كره خر كم بود كه اين كره سگ ديگر را هم ضميمه‏ كردند.

امام حسين7 گفت: بنده بيعت با يزيد نمي كنم.

گفتند: بايد بيعت كني و الا تو را مي‏كشيم.

گفت: تا اين شمشير است، نمي‏گذارم، وقتي شمشير از دستم افتاد، اگر كشتيد، كشتيد.

عينا همين‌طور شد.

اين فقط امام حسين7 بود، باقي ائمه ديگر كه در خانه نشستند و نشستند و نشستند، و قيام نكردند،

چرا؟

چون بر آن‌ها واجب نيست. وقتي قيام بر امام واجب است كه مردم او را اقامه كنند او را، و مردم اقامه نكردند، زير بال نگرفتند و زير بار نرفتند و او را بلند نكردند، او هم در خانه نشست.

حالا، اين امام اگر در نشستن در خانه، مامون بر جان خود باشد، آشكار است، زیرا كسي كاري به كار او ندارد، مثل همين نُه امام ديگر، اگر جان او خطرناك شد، بايد پنهان شود.

سر غيبت امام ‏زمان اين است. امام ‏زمان كه پنهان شده‏ است، براي حفظ جان، از همان اول ولادت تا الان پنهان بوده است. براي اين‌كه اگر الان آشكار باشد، دولت‌هاي وقت مي‏خواهند، او، رعيت آن‌ها باشد، هرچه مي‏كنند، هر قانوني را كه مجلس شورا و سنا مي‏گذراند، بايد او اطاعت كند.

اين معناي بيعت است، بيعت به معناي عامه، و امام ‏زمان حاضر نيست.

بخواهد مخالفت كند، او را مي‏كشند.

شما خيال مي‏كنيد امام ‏زمان چه اندازه دشمن دارد؟

صد ميليون برابر امام حسين7 دشمن دارد. نوع مردم، دشمن او هستند، نوع ظلمه، دشمن حضرت هستند، بلكه كل ظلمه. كل آن‌هائي كه قلدر هستند، آن‌هائي كه با سر نيزه و با چكمه مردم را له مي‏كنند، آن‌ها دشمن امام زمان هستند،

چرا؟

به جهت اين‌كه اگر امام ‏زمان ظاهر باشد و بخواهد عمل به وظيفه‏ كند، بايد اول آن‌ها را از بين ببرد. اين است كه دشمن او هستند.

بني‌اميه بر همين اصل ائمه: را كشتند، بني‌العباس بر همين اصل ائمه: را كشتند. كه او مهدي موعودي كه «يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا»[4]،

خودشان ظالم بودند، مي‏دانستند كه ظالم هستند، ظلمه مي‏دانند كه ظالم هستند، نه اين‌كه ندانند.

آن‌وقت اين بزرگوار هم به حسب فرموده پيغمبر، برطرف كننده ظالم و كشنده ظالم است، لذا دشمن او هستند.

مثلا از خودم شروع كنم، امام ‏زمان كه بيايد، بنده که دیگر چاخان نمي‏كنم! دوره چاخان گذشت، او كه بيايد چنان مته را به خشخاش بگذارد! چنان موي را از خمير مي‏كشد! چنان عدل را، عدل همگاني را استوار مي‏كند!

يك عدل در منبر است، از خودم شروع كنم، به شما كاري ندارم، شما همگي ماشاءالله سلمان هستيد! الحمدلله، همه شما مقدس اردبيلي هستيد، الحمدلله رب العالمين، همگي‏ شما تالي‌تلو به عصمت هستيد. لذا بي‌ادبي نمي‏كنم، به خودم مي‏گويم.

مي‏آيد اين‌جا مي‏گويد: بيا اين ریسمان را بگير، برو ميدان كاه فروش‏ها حمالي كن. تو را چه به منبر! مردم پول خرج مي‏كنند، قند، چاي، سيگار، فرش، هزار و يك رقم پول خرج مي‏كنند، دو ساعت مي‏آيند اين‌جا مي‏نشينند، طلبه‏ها ترك تحصيل مي‏كنند، به احترام منبر، ساعتي كه تو منبر مي‏روي، اين طفلك‏ها از بحث، درس دست مي‏كشند و مي‏آيند اين‌جا مي‏نشينند، مردم از خواب و خوراك و زندگي فردي اهل و عيال خود و راحتي‏ خود دست مي‏كشند، اين‌جا مي‏آيند، در اين شبستان‌ها، حالا خوب شده‏ است، سابق شكل زندان بود. حالا خوب شده است، سنگ مرمر دارد، روشن شده، چه شده چه شده.

آقاي مجتهدي را خدا خير بدهد، بارك الله،

اين‌جا مي‏آيند مي‏نشيند كه چه؟ مي‏نشيند كه چرت و پرت بشنوند؟ آشيخ! چرا چهار تا مطلب نمي‏گوئي كه آن‌ها را به خدا نزديك كند؟ چهار تا مطلبي نمي‏گوئي كه آن‌ها را از روز جزا بترساند؟ منبر جاي پيغمبران است: (الذين يبلغون رسالات الله)[5] پيغمبران كه وقت مردم را به قصه و افسانه و شعر مثنوي خواندن و شعر حافظ و غزل سعدي خواندن و چرت و پرت گفتن، كه نه بهره دنيوي دارد نه ديني، پيغمبران كه مردم را معطل به اين چرت و پرت‌ها نمي‏كردند.

چرا مردم را معطل كرده‏اي؟ ده شب، شبي يك ساعت، يك ساعت و ربع وقت مردم را گرفته‌اي، درس طلبه‏ها را از بين بردي، پول مردم هم مصرف شد، چه كردي؟ كدام نفس از نفوس مستمعين را با خدا آشنا كردي؟ از روز جزا ترساندي؟ چرت و پرت‌هاي شِر و ور آمريكا و اروپا و حمله به آن‌طرف و تاييد اين‌طرف و عرفان بافي‌ها چه چيزی بود؟

اي ظالم، تو ظالم‏ در حق مردم هستی، در حق مستمعين خودت ظلم كرده‏اي، در حق باني بيچاره، اين‌جا من نمي‏دانم باني هم دارد يا ندارد، اگه هم دارد آقاي مجتهدي می‌داند. پاکت را هم ايشان مي‏گيرند!

شوخی کردم. بنده با ایشان شوخی می‌کنم. چه کسی جرات دارد!

آشيخ تو مال مردم را نفله كردي، وقت مردم را نفله كردي، تو ظالم هستی، بيا از اين‌طرف بيرون برو، بيا به حمالي برو.

آیا بنده مي‏گويم: چشم آقاجان، چشم، اطاعت مي‏كنم!

ابدا!

چنان بغض او در دل بنده بيايد، چون با حيثيت من، با كيان من، با شخصيت من، با موجوديت من جنگيده ‏است.

اين‌كه برای خود من بود.

حاج آقاهاي خارج از ايران، چون حاج آقاهاي ايراني همه مقدس اردبيلي هستند.

به آن حاج آقاي خارج ايران مي‏گويد: پدر نامرد! تو آمدي بازار با صد تومان، عرض شود اعتبار بانك، آن هم روي كلاه بازي، تو، صد ميليون پول را از كجا گير آوردي؟ ربا، دزدي، با رجال اداري اروپا، با آن‌ها ساختن، زیرا رجال اداري ايران كه اهل رشوه نيستند! با آن پدرسوخته‏هاي اروپائي ساختي، كلاه سر مردم گذاشتي، احتكار كردي، قاچاق وارد كردي، با روساي گمرك همسايه‏های خود، گمرک ایران منزه است! ساخت و پاخت كردي، ترياك وارد كردي، پدر نامرد بيا برو، اين كسب، كسب اسلامي نبوده ‏است. «الفقه، الفقه ثم المتجر»[6]، اين مطابق فقه اسلام نبوده‏ است، اين پول‌ها مال تو نيست، خمس سادات را دادي، سهم امام را دادي؟

يا الله اين اموال را بگيريد.

آیا او مي‏گويد: چشم قربان شما بروم، بفرمائيد!

خواهد گفت: هزار نفر آمدند گفتند: ما امام زمان هستيم، معلوم شد دروغ بوده‏ است، اين هم هزار و يكم است. مردم، گول او را نخوريد.

تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

اغلب ما ظلمه هستيم. از من منبري گرفته است، فراتر از ايران، بيرون برو، در داخل ايران عرض ندارم، از من منبري گرفته است تا داخل مسجدهاي پاريس، تا آن مسجدهاي پاريس، دور ايران را يك خط بكش، همه عدول المومنين هستند، همه به عدل رفتار مي‏كنند، همه دشمن‏ او مي‏شوند.

چه كار كند؟ در مقابل همه بايستد و شمشير را بكشد و به حساب همه برسد؟

اين برای زمان ظهور او است، وقتي‌كه (لم يلدوا الا فاجرا كفارا)[7] شود، ماموريت به اقامه عدل همگاني پيدا می‌كند، تا به او اجازه نداده‏اند که ظاهر باشد، او را مي‏كشند.

يك عبارتي خواجه نصير طوسي رحمه الله عليه دارد: وجوده لطف، وجود امام لطف است و حكومت امام لطف آخر است و غيبت،

از غیبت تعبير به عدم كرده است، عدم اضافی است،

پنهاني امام از ما است «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»،

مراد عدم اضافی است.

راست مي‏گويد: غيبت امام دست ما است،

ما او را اقامه نمي‏كنيم. اگر الان ظاهر باشد، چون مخالف منافع ما است، چون معارض با كيان و شخصيت ما است، او را مي‏كشيم. لذا پنهان شده‏ است. اگر بر جان خود مامون باشد به گوشه خانه‏ خود مي نشينيد، مانند ائمه ديگر. ايشان يك وظيفه كلي دارد و مردم هم به آن وظيفه او را شناخته‏اند، اگر آشكار باشد، او را مي‏كشند، لذا پنهان شده است.

حالا وظيفه ما چيست؟

وظيفه ما انتظار ظهور است. انتظار نه به معناي آن كه اين‌جا بنشينم، هركاري كه مي‏شود بگويم: ان‌شاءالله امام ‏زمان مي‏آيد و درست مي‏كند. بنده هيچ كار نكنم، نه، اين معنای انتظار نيست، اين تنبلي و مهملي است، اين لش بودن و لاابالي شدن است. معناي انتظار آن است كه جميع آن‌چه را كه در نصرت آن حضرت لازم است، من در خودم موجود كنم.

يك مثال براي شما بزنم: شما يك مهمان محترمي ‏را دعوت مي‏كنيد، كه اين آقا، شب منزل شما بيايد،

خيلي خوب،

فرض كنيد،

من از همه بهتر آن کسی را که آشناتر هستم، آقاي مجتهدي را بگویم.

آقاي مجتهدي را دعوت مي‏كنند. براي ايشان خوب بايستي يك غذاي صحيحي تهيه كرد، بوقلموني، مرغي، جوجه بادنجاني، يك لقمه برنجي، چند رقم خورشتي، بايد يك خورده پرتقال و ميوه‏اي تهيه كنيد، يك خورده شيريني هم بايد تهيه كنيد. شخص محترمي است، دعوت كرده‏ايد. خانه را تميز نگه بداريد.

بعد در ساعت معين، آقا دير مي‏كنند، شما انتظار مي‏كشيد. مي‏آئيد سر كوچه، تلفن مي‌كنيد، ماشين مي‏فرستي،

اين را انتظار مي‏گويند.

اما آقا را دعوت كرده‏اي به منزل، نه برنج خريده‏اي، نه روغن تهيه كرده‏اي، نه چلوكباب، هيچ كاري نكرده‏اي، حتي سماور را هم آتش نكرده‏اي، حتي اطاق را هم جارو نكرده‏اي، آن‌جا بگوئي: منتظر هستم آقاي مجتهدي بيايد،

غلط است، اين انتظار نيست. اين انتظار نيست، اين لش‌گري است و اين بي‌عرضگي است، اين لاابالي‌گري است، اين بي‌اعتنائي به شان ايشان است.

تو منتظري امام ‏زمان بيايد كه چه شود؟ امام ‏زمان بيايد ان‌شاءالله گردن تو را بزند؟ منتظر اين هستي؟

منتظر هستی كه امام ‏زمان بيايد به درد تو بخورد، تو خدمت او برسي، و از او بهره ببري. با اين حال تو، اگر چشم امام‏ زمان به تو بيافتد چهار تا فحش به تو مي‏دهد.

يك مثال بزنم، در مثال مطالب خوب روشن مي‏شود. بهترين مثال بارز همين است:

آقا، كسي كه كناس است به اصطلاح ما آخوندها، مستراح‌ها را پاك مي‏كند، به اصطلاح شما، توالت را پاك مي‏كند، سر تا پاي او هم غرق نجاست است، ازموي سرش تا ناخن پايش، غرق نجاست است، لباس‌هاي او نجس است، بدن او نجس است، بوي گند از او مي‏آيد،

ايشان را نزد شاه راه مي‏دهند؟

ابدا،

بخواهد نزديك شود با پس گردني از دو كيلومتری مي‏زنند،

برو گم شو، متعفن كثيف. برو به حمام خودت را تميز كن، سه دست صابون بزن، آن هم صابون عطري بزن، برو لباس نظيف بپوش تا قابل باشي كه تو را نزديك شاه ببريم.

آقايان! تعارف ندارد بنده بيايم اين‌جا بالاي منبر از همه شما چاخان كنم درست نيست. آقايان طلبه‏ها را بنده خيلي تشويق مي‏كنم زیرا راه شريفي است دارند مي‏روند و دعا هم در حقشان مي‏كنم، قدري هم تشويق مي‏كنم. شما هم از بنده خيلي بهتر هستيد، خيلي خيلي. من خاك پاي شما هستم، ولي بنده پشت سر همه شما نماز نمي‏خوانم. بنده همه شما را عدول‌المومنين نمي‏دانم. كدام يك از شما هستيد كه در شبانه روز يكي، دو، سه تا معصيت نكند؟ اگر كسي هست بلند شود تا بنده هم بلند شوم و پشت سر او بگويم: (ان الله مع الصابرين) و به او اقتدا كنم‏!

همه شما به هزار درجه از من بهتر هستيد. من افسق الفساق هستم ولي بنده شما را عدول المومنين نمي‏دانم. روح همه شما هم، كم يا بيش، ضعيف يا قوي به اخلاق فاسده، به اعمال فاسده، به معاصي آلودگي دارد. نهايت بعضي در شبانه روز یکی، در هفته، يك معصیت، بعضي‏ از شما هم در هر روز هفتاد معصيت دارد.

ارواح پليد است، ارواح نجس است، ارواح متعفن است. روح متعفن را حضور مبارك امام ‏زمان نمي‏برند. روح متعفن يار امام‏ زمان نمي‏شود، روح متعفن جنب امام قرار نمي‏گيرد.

انتظار چه چیز را داري؟ وقتي انتظار است كه خودت را پاك كني. اطاق را آقا تميز مي‏كند، چون آقا مي‏خواهد بيايد، اتاق تمیز باشد. اما اطاق او يك مزبله‏اي است، آن وقت انتظار آمدن آقا را دارد؟ براي امام ‏زمان چه مهيا كرده‏اي؟ كدام عمل صحيح، كدام خدمت شايسته، چه چيزی؟

يك مثال براي شما مي‏زنم:

يك آشيخ در خراسان ما، در شصت سال قبل بود، اخيرا به تهران آمد و تهران فوت كرد. مرحوم آشيخ محمد صاحب الزماني، تُرك بود، در رشت زياد اقامت كرده بود. لهجه تركي‏ او با لهجه رشتي‌ها مخلوط شده بود، يك چيز با نمكي از آب درآمده بود. حرف زدن رشتي‌ها، يک قدري خوشمزه است، ترك‌ها هم همین‌طور است. با همديگر قاطي که مي‏شوند خيلي خوشمزه‌تر مي‏شود. او منبر مي‏رفت و من بسيار نسبت به او خوش‌بين بودم، الان هم در حق او زياد دعا مي‏كنم. معروف به شيخ محمد صاحب الزماني بود، زیرا دائما هر منبري كه مي‏رفت راجع به امام ‏زمان صحبت مي‏كرد. البته صحبت علمي ‏نداشت، همين علائم ظهور را بخواند و قدري فضائل حضرت را بگويد و قدري قصه‌هاي زمان ظهور را که در كتاب‌ها نوشته است، فارسي يا عربي بگويد. يك دوره‌اي در مشهد راه ‏انداخته بود، دوره صاحب‌الزماني، اما حسابی آن‌ها را به کار انداخته بود.

مثلا، يكي از كارهائي كه دوره صاحب‌الزماني او داشتند، همه‏ آن‌ها رفته بودند و شمشير تهيه كرده بودند كه حضرت كه ظاهر شوند، با شمشير بروند و در ركاب حضرت باشند.

خدا رفتگان شما را رحمت كند، پدر من هم جزو همان‌ها بود، يك شمشير حسابي تهيه كرده بود از آن شمشيرهاي نمره يك، به اصطلاح خودشان شمشير جوهردار، آن‌هم جوهر زلف عروس كه بهترين جوهرها است. شمشير هم سه كيلو، چهار كيلو وزن آن است. الان هم هست، اما يك جائي است كه هيچ‌كس نمي‏تواند از من بگيرد، اسلحه سردي است كه من قاچاق آن را نگه داشته‏ام. در خراسان يك جايي آن را مخفی كرده‏ام، زیرا پدرم گفته بود: اين را به محمود بدهيد. يك پسر خاله‏اي هم پدر من داشت، لنگ بود، مي‏شليد، او هم يك شمشير تهيه كرده بود، از آن شمشيرهاي جوهردار تركمني فنري، آن هم خيلي عالي بود. آن وقت او هم گفته بود آن را به محمود بدهيد. آن هم به من دادند، من به يكي از برادران خود دادم، كاري به اين‌ها ندارم.

آقا، آن‌ها روزهاي جمعه كه مي‏شد دوتائي مي‏آمدند، او شل بود، عصا هم دست می‌گرفت، مي‏شليد.

اين شمشيرها را اول مي‏آوردند و جوهر زاج سبزواري، آب مي‏كردند، جلاء مي‏داد جوهرها بيرون مي‏آمد، شمشير خيلي عالي مي‏شد. بعد شروع به شعر خواندن مي‏كردند: عجل علي ظهورك يا صاحب الزمان، شعرها مي‏خواندند. يك روزي پدر به من گفت: بابا محمود، برو شمشير را بياور. ما رفتيم       ؟؟؟ 45:45

از آن بالا شمشير را در حياط آوردم.

گفت: از غلاف بيرون بكش.

شمشير را از غلاف بيرون كشيدم.

گفت: پدر، اول شمشير را آن‌طور بالا سر خود ببر، با ضرب پائين بیاور.

گفتم: چشم.

ما شمشير را بالاي سر برديم يك پيچ و تابي داديم و با ضرب پائين آورديم.

گفت: ها پسر، يكي ديگر.

ديدم يكي ديگر را بنده نمي‏توانم اين‌طور با ضرب پايين بياورم.

خلاصه، سست بالا برديم و پائين آورديم.

گفت: يا الله پسرم،

گفتم: نمي‏توانم،

گفت: خاك بر سرت كره خر!

نام فاميلي‏اي است كه اغلب شما به بچه‏ها مي‏دهيد.

گفت: تو با همين وضعیت مي‏خواهي ياري امام ‏زمان بكني؟

شاهد عرض من اين‌جا است،

گفت: به من بده.

شمشير را از من گرفت، بيش از بيست مرتبه همان‌طور دور سر خود چرخاند و با ضرب پایين آورد، كه به راستي اگر به درخت مي‏خورد، درخت را از بين مي‏برد. چاك چاك مي‏‌کرد، تا چه به آدمي برسد.

و بعد گفت: پدر جان، بايد خود را مهيا كني، برو ورزش كن و در ورزش شنا زياد كن تا اين بازوهاي تو قوت بگيرد. حداقل پدر جان بتواني شمشير را پنجاه مرتبه بالا ببري.

خود پدر من هزار و هفتصد شنا مي‏كرد. يك برادري داشتم كه بزرگ‌تر از من بود، آن زمان مادر من نقل مي‏كرد، پنج ساله، پدر او را به پشت خود مي‏بسته و با او هزار و هفتصد شنا مي‏كرده است. ماهيچه‌هاي پدر بنده مثل فولاد بود، پيچ خورده بود. با پنجاه تا، شصت تا شمشير را با ضرب پائين آوردن طوري نمي‏شد.

گفت: بابا جان، كسي كه انتظار امام ‏زمان را مي‏كشد، بايد خود را مهيا كند، برو ورزش کن.

ما هم چند صباحي مشهد رفتيم و ورزش كرديم و چون طلبه بوديم، ملایی کردم، تدریس هم کرده‌ام، مشهدی‌ها می‌شناختند خجالت می‌کشیدم. به تهران آمدم، در تهران، زير دست مرحوم حاج محمد صادق، خدا او را رحمت كند، بر اثر امر پدر خود يك دو سه ماهي ورزش كرديم، در ورزش‌خانه نوروز خان، تا هشتصد، نهصد شنا رفتيم، بازوهای من قوی شد.

غرض من اين نکته است،

آن کس‌كه انتظار دارد بايد خود را مجهز كند.

او خود را مجهز كرده بود تا فردا امام ‏زمان كه آمد، او بايد جلو بيافتد، شمشير بردارد.

بايد متدين شد، بايد پاك شد، بايد متناسب با امام ‏زمان شد.

رو مجرد شو مجرد را ببين            ديدن هر شي‏ء را شرط است اين

بين رئيس و مرئوس بايستي تناسب باشد، آب و آتش نمي‏شود با همديگر قرين شوند. آن كسي‌كه انتظار امام ‏زمان را دارد كه امام زمان بيايد، او بايد تناسبي پيدا كند، و لو تناسب ذره به خروار، قطره به بحار. بايد به احكام عمل كند. كسي‌كه نماز نمي‏خواند، كسي‌كه در نمازش لاابالي است، كسي‌كه چشم‌هاي او بر پس و پاي زن‌هاي ميني ژوپ پوش است، كسي‌كه زبان او دائما مشغول غيبت و دروغ است، كسي‌كه گوش او به آوازه‌هاي نره خر، نفس شيطان، موسيقي‌هاي راديو و تلويزيون، كسي‌كه گوش او به اين صداها نجس شده ‏است، چشم او به پاهای زن‌هاي عريان نجس شده است، دهان او به دروغ و غيبت و افتراء و تهمت نجس شده است، شكم او به خوردن غذاهاي حرام و مشتبه نجس شده است، و دست و پاي او و روح او به اخلاق فاسده نجس شده است.

اين انتظار امام زمان مي شود؟ انتظار دارد كه حضرت تشريف بياورند با يك ضربه شمشیر گردن او را بزنند؟ اگر اين انتظار را دارد؟

هيچ‌كس اين انتظار را ندارد.

انتظار حضرت ملازم با تناسب پيدا كردن و مناسب شدن با حضرت است. اين معناي انتظار است. طبق اين معنا از انتظار، مي‏توانم ادعا كنم كه در صد تا يكي هم انتظار نداريم، تعارف نكنم، برای شما چاخان هم نمي‏كنم، خوب هستيد، خيلي هم خوب هستيد. مخصوصا جوانان از متدينين هستيد. امشب شب شنبه است، دم سينماها غوغايی است، غوغای جهنم اطراف سينماها است. فعلا تمام مسجدها مثل بهشت خالي است. چهار تا جوان برخاسته‏اند و آمده‏اند، خوب، آن‌ها جوانان خوبي هستند، خوب هستيد وليكن برای شما چاخان نمي‏كنم.

آیا پاك هستيد؟ با حضرت تناسب پيدا كرده‏ايد؟ در مقام اين هستيد كه خود را با حضرت متناسب كنيد؟ اگر در اين مقام هستيد، شما منتظر هستيد و الا منتظر نيستيد.

يكي از وظائف ما در عصر غيبت اين است كه منتظر ظهور حضرت باشيم. معناي انتظار و حقیقت انتظار اين بود كه عرض كردم. كه بايد با آن بزرگوار تهيا جسمي و روحي و تناسب وجودي و روحي پيدا كنيم. اگر در شما اين هست، خوشا بر احوال‏ شما، به قول ترك‌ها، نتظر التماس دعا مي‌زوار، ؟؟؟ 52 بنده هم از شما التماس دعا دارم. دعا كنيد خدا اين سگ رو سياه را هم به راه بياورد. اگر نه، برويد فكري بكنيد.

خدايا به محمد و آل محمد: حال انتظار واقعي به همه ما عطا بفرما.

ما را متناسب با حضور زمان ظهور آن بزرگوار بفرما.

كه ظهور آن حضرت نقمت بر ما نباشد.

وجود او نعمت است بر ابرار و بر فجار، نقمت است. ما از آن دسته نباشيم كه وجود امام زمان بلایي براي ما باشد. آفتاب براي قازوره، بلا است، براي گُل، وِلای است. آفتاب مي‏تابد، گل، عطرش زياد مي‏شود. گند و بوي كثافات و قازوره زياد مي‏شود. آن را مي‏چينند و مي‏آورند دم بيني‌هايشان و به دستشان نگاه مي‏دارند، آن را فوري مي‏گويند: كَناس بيايد و بردارد، ببرد بيرون بريزد. خدايا،

من كه قابل نيستم، تعارف هم نمي‏كنم، جانماز هم آب نمي‏كشم، شكسته نفسي و استحماق عوام هم نمي‏كنم، خدا را شاهد مي‏گيرم راست مي‏گويم. بنده آن انتظاري را كه گفته‏ام ندارم،

البته، چون واقع را بايد بگويم، من امام ‏زمان را دوست مي‏دارم، از كسي هم پلو نمي‏خواهم، اعتنائي به احدي هم ندارم، اين روح خودم را بيان مي‏كنم.

من حضرت را دوست مي‏دارم، دوست، خيلي دوست مي‏دارم. دل من مي‏خواهد دائما اسم او برده بشود، دل من مي‏خواهد قلوب به او متوجه شوند، دل من مي‏خواهد آقائي‏ او پخش شود، دل من مي‏خواهد رعيت‏ او زياد بشود، دل من مي‏خواهد دشمن‏هاي او كوبيده بشوند، اين‌ها چيزهائي است كه قلبا مي‏خواهم، محبت، همين. بيشتر از اين ديگر ادعا نمي كنم. يك سگي‏ در خانه‏ او هستم، اما يك سگ محب او هستم. دل من مي‏خواهد دور اصطبل او چرخ بزنم، پارس كنم، پاس بدهم. عين حقيقت را گفتم.

شما را نمي‏توانم بي‌ادبي كنم، دروغ هم نمي‏توانم بگويم. اگر اين حالت‌هایی كه گفتم در شما هست: (الانسان علي نفسه بصيره)[8]، اي علي بصير نفسه، اگر هست، دعا بفرماييد خداوند من نالايق را هم مثل شما بكند، اگر نيست، برويد فكري به احوال خود بكنيد.

خوب بس است.

شايد اگر باز مقتضي دانستم، از نظر احترام طلبه‏ها، فردا شب، پس فردا شب، باز چند كلمه‏اي راجع به حضرت بگويم.

خدايا به امام ‏زمان، من نااهل را اهل بفرما.

هر كس مثل من است، خدايا او را هم اهل و مومن و صالح و منتظر ظهور امام ‏زمان قرار بده.

«مات التصور في انتظارك ايها المحي الشريعه»[9]

امام زمان، صبرها تمام شد، حوصله‏ها به سر آمد. تا چه زمان بنشينيم و بگوييم جد تو امام حسين7 را با لب تشنه كنار شريعه كشتند؟ تا چه زمان وقايع عاشورا بخوانيم؟ تا چه زمان بسوزيم و بناليم؟

اي وارث خون انبياء، اي طالب خون سيدالشهداء7،

بيا بيا.

اين عبارات را به شما نسبت مي‏دهند يا بقيه‌الله7،

من همان عبارت منسوب به حضرت را مي‏خوانم، يك كلمه بعدا مي خوانم، شما هم اشك بريزيد،

مي‏گويند شما گفته‏ايد:

«سبي اهلك كالعبيد و سددوا بالحديد فوق اقطاب المطيات تلفح وجوههم ؟؟؟ 58:40 »[10]

سوز دارد، گريه دارد، اين كلمه هر كه معني‏اش را مي‏فهمد، گريه كند.

تلفح وجوههم ؟؟؟ 58:40 »[11]

مي‏گويد: يا جدا، آن زن و بچه‏ تو را مثل غلام و كنيز اسير كردند، بالاي چوب جهاز شتر سوار كردند،

یک عبارت دارد که از این عبارت خیلی چیزها می‌شود فهمید، ولی من همان ظاهر آن را می‌گویم و رد می‌شوم. دل من می‌خواهد همه شما بنالید و هرکس اشک ریخت، بلند ناله کند.

مي‏گويد: يا جدا، آن آفتاب تابان صورت بچه‏ها را سياه كرده بود. صورت زن‌ها پوست‏ انداخته بود.

بحق مولانا الحسين المظلوم7 و اهل بيته: و اصحاب السعداء الشهداء

يا الله

خدايا به مظلوميت امام حسين7 و اهل بيت او، همين ساعت امر ظهور امام زمان را اصلاح فرما.

ما را به ديدار و به نصرت آن بزرگوار موفق بفرما.

ما را در ظل لواي وِلای او از هر خطا و اشتباه و هر خطر و صدمه‌اي حفظ بفرما.

قلب ما را به نور محبت و ولايت او، مملو و متجلي بفرما.

قلب مطهر آن بزرگوار را از ما راضي و خشنود بدار.

سايه بلندپايه و عز و عظمت او، بر سر همه مسلمين جهان مستدام بدار.

مسلمانان را در سايه امام ‏زمان بر كفار غالب و پيروز بفرما.

شر یهود عنود و نصارای جهود را به خود آن‌ها برگردان.

مشكلات همه مسلمين، خاصه شيعيان، بالاخص حاضرین مجلس را، حل و سهل و آسان بفرما.

گرفتاري‌های مادی و معنوی متنوع ما را برطرف بفرما.

خیرات و برکات آسمانی و زمینی خود را بر ما نازل فرما.

بيماران ما، سيّما منظورين، عاجلا لباس عافیت کامل بپوشان.

مرض نافهمي را از ما دور بگردان.

رفتگان و ذوی‌الحقوق ما، مخصوصا کسانی‌که حق آب و گل بر این مسجد داشته‌اند، کسانی‌که در این مسجد عبادت تو را کرده‌اند یا تحصیل علم و دین کرده‌اند و از دنیا رفته‌اند، همه آن‌ها را بیامرز.

از مجلس ما، روح و ريحان و ثواب‌های بی‌پایان به ارواح آنان برسان.

آن‌ها كه اين مجلس را به علم و به عمل معمور و آباد می‌کنند، قلب آنان را به نور معرفت خود منور بفرما.

جایگاه آنان را در بهشت انور سرشت، در جوار حضرت خاتم النبیین9 و ائمه طاهرین: قرار بده.

سلسله جلیله روحانیت، در هر نقطه زمین هستند، بر تاییدات آن‌ها بیافزا.

آقایان محصلین علوم دینیه، از آن دسته که کتاب امثله می‌خوانند تا آنان که به خارج رسیده‌اند، خدایا بر تاییدات همه آن‌ها بیافزا.

به پدر و مادر و اولیای آن‌ها که به آقازاده‌ها در تحصیل علم کمک می‌کنند، توفیق بیشتری عطا فرما.

آقایان محترمین و بانوان مخدرات، غیر از آن‌چه گفتم هر حاجتی دارند، دنیوی، اخروی، جزیی، کلی، مادی، معنوی، حوائج مشروعه همه را برآور.

خدمات و عرض ارادات از موسسین و خدام این مجلس قبول بفرما.

اجر جزیل و پاداش جمیل در دنیا و عقبی به همه آنان کرم بفرما.

بالنبی و آله.

 

[1]
[2]
[3]
[4]
[5]
[6]
[7]
[8]
[9]
[10]
[11]