مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: سخنرانی شب هشتم: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏) 1 – علوم قرآن نزد «من عنده علم الکتاب». 2 – حروف مقطعه قرآن. 3 – معرفی اوصیای دوازده گانه بعد از پیامبر، در باطن قرآن. 4 – صلح امام حسن ع.

أَعُوذُ باللهِ ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

الْحَمْدُ لِلهِ ‏ رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْـبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَـيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَـمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ صاحب الهیبه العسکریه والغیبه الالهیه مولانا و سید نا وامامنا وهادینا بالحق القائم بامره و لعنه الله علی اعدائهم ابدالابدین و دهر الداهرین

(يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يوًتكم كفلين من رحمته و ينصر لكم نورا تمشون به و يغفر ذنوبكم و الله غفور رحيم)[1]

ديشب در مقدمات معطل شديم و كتاب و كلمات ما را به نتيجه نرسانيد.

قرآن مي‏گويد: من همه چيز را گفته‏ام، (ما فرطنا في الكتاب من شي‏)[2]، ظاهر قرآن هيچ چيز را به ما نگفته است، همين نماز را قرآن به ما نگفته است. صبح دو ركعت بخوانيد، مغرب سه ركعت بخوانيد، عشاء چهار ركعت بخوانيد، در نماز خود حمد را بخوانيد. هر نمازي چند تا ركوع دارد، چند تا سجود دارد، اين را هيچ قرآن نگفته است.

ديگر از نماز مهم‌تر حكمي‏ در اسلام داريم؟

خير،

اهم تمام احكام در اسلام نماز است، «الصلاه عمود الدين»[3] «الصلاه معراج الموًمن»[4] «المصلي مناج ربه»[5] «الصلاه خیرالامور»[6]، با اين‌كه نماز مهمترين حكم اسلام است، قرآن نگفته است. زكات را هم همين‌طور، حج همين‌طور، جهاد هم همين‌طور، معاملات را هم همين‌طور، دیات را همین‌طور، اطعمه و اشربه را هم همين‌طور، هيچ هيچ. از اول طهارات تا آخر ديات؛ ظاهر قرآن هيچ به ما نگفته است، معطل نشويد.

قرآن دروغ كه نمي‏گويد، مي‌گويد: (ما فرطنا في الكتاب من شي‏)[7] ما در قرآن هيچ چيز را فروگذر نكرده‌ايم، همه را گفته‌ايم. در صورتي‌كه در ظاهر قرآن حتی نماز را هم نگفته است. پس مطلب چيست؟

مطلب هماني است كه «من عنده علم الكتاب» مي‏گويد. قرآن مي‏گويد: ما هيچ چيز را فروگذر نكرده‌ايم همه را گفته‏ايم، اما چه كسي اين همه را مي‏تواند درآورد؟

«من عنده علم الكتاب»، آن کسانی‌كه علم قرآن نزد آن‌ها است.

معلوم مي‏شود غير از ظاهر قرآن، يك باطني هست كه جمعی حامل باطن علم قرآن هستند. آن‌ها مي‏توانند تمام جزئيات و كليات عالم را از قرآن استنباط كنند، بر اساس كليدهایي كه قرآن براي استنباط باطن خود دارد.

باز يك كلمه به طلبه‏ها بگويم، من به عشق شما حرف مي‏زنم.

قرآن مي‏گويد: (الم‏)[8]

حروف تهجي، ابجد و ابتث، بيست و هشت حرف است یکی الف است، يكي باء است، يكي جيم است، يكي دال است، همه آن‌ها حروف تهجی هستند،

چرا نمي‏گويد: (ابج‏)؟ شما در هيچ يك از سوره هاي قرآن داريد که گفته باشد (ابج‏)؟ یا، (اجه‏)، نگفته است. يا (الم‏)، (الر‏)، (المر)، (المص‏).

قرآن می‌گوید: ق،

چرا کاف نگفته است؟

هیچ سوره‌ای از سوره‌ای از قرآن نیست که در اول آن گفته باشد: لام. هیچ سوره‌ای نیست که در ابتدای آن جیم گفته باشد. گفته است: (ن‏) (ق‏) (حم‏) و نه (دب‏).

به یقین این حروف همین‌طوری نیستند. آیا پیامبر هرچه بر دهانشان رسیده است گفته‌ است؟

اولا، این مربوط به پیغمبر نیست، قرآن برای او نیست، قرآن برای خداوند است. قرآن کلام خدا است. (ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله‏)[9].

قرآن کلام خدا است.

گرچه قرآن گفته پیغمبر است                 هر که گوید حق نگفته کافر است

پیغمبر قاری است. همان ابتدا هم به پیامبر گفتند: (اقرا).

گفت: من خوانا نیستم، چه بخوانم؟

گفتند: (اقرا باسم ربک الذی خلق خلق الانسان من العلق)[10]

پیامبر هم همانند یک قاری شروع به خواندن کردند.

آیا قاری می‌تواند یک حرف از قرآن را کم یا زیاد کند؟

خیر.

قاری که امشب قرآن خواند آیا می‌تواند یک اعراب را کم و زیاد کند؟

خیر، حق ندارد.

پیغمبر حق ندارد یک اعراب آن را کم یا زیاد کند، یک حرف را کم و زیاد کند. لذا او هم می‌خواند: (بسم الله الرحمن الرحیم اقرا بسم ربک الذی خلق).

او می‌خواند: (بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد)[11]

او باید عین کلمات الهی را بخواند. آن پیغمبر که قاری است می‌گوید: (الم)، زیرا این سه حرف را خدا انتخاب کرده است. او گفته است: (الم) و نگفته است: (اجل). و نگفته است: (اسط). بی‌خود نیست، اسراری در آن است. حکمت‌هایی در آن است.

«ان فی الحروف المقطعه لعلما جما»[12].

اِن،

و نحن عندی درهم ولی                منتظر فیه تقدم الخبر

حضرت آقای مجتهدی طلبه‌ها را وادار کنید آن‌ها که سیوطی می‌خوانند شعرهایش را حفظ کنند و ترکیب کنند.

خبر که جار و مجرور شد و ظرف شد، بر اسم مقدم می‌شود.

«ان فی الحروف المقطعه لعلما جما»[13].

در این حروف مقطعه، یعنی حرف‌های تکه تکه شده، امام باقر7 می‌فرمایند: علم‌های فراوانی است.

آن‌ها کلید کشف باطن قرآن هستند. آن‌ها کلید رمز هستند. قشون، هم ژاندارم و هم قزاق آن، کلید رمز دارند. خود تلگراف‌خانه کلید رمز دارد. کسی‌که رمز را بلد است، می‌فهمد که چه چیزی تلگراف کرده است. کسی‌که کلید رمز را ندارد چیزی متوجه نمی‌شود.

در قرآن نیز این حروف کلید رمز هستند. کسی‌که کلیدهای رمز را در دست دارد، می‌داند باطن قرآن چه می‌گوید. او می‌فهمد وقتی می‌فرماید: (یاتکم کفلین بالرحمه)[14] چه می‌گوید و یا (یجعل لکم نورا تمشون به)[15]. از همین حروف مقطعه می‌فهمد که چه می‌گوید. ولی بنده و شما، اشتر چرانيم.

میان عاشق و معشوق رمزی است                چه داند آن‌که اشتر می‌چراند

ما اشتر چران هستیم، سر از اين حرف‌ها در نمي‏آوريم، ما كه علماي امت هستيم اين‌طور هستيم، شيخين كه به قدر يك بچه‌اي هم نمي‏فهميدند، آن‌ها را كه ديگر ولشان كن.

به همين مطلب، وصي پيغمبر را اقامه مي‏كند تا الان، و وصي پيغمبر بيان مي‏كند.

خوب برگردم،

قرآن مي‏گويد: همه چيز در من است. (ما فرطنا في الكتاب من شي‏ء)[16] به حسب ظاهر آن هم هيچ چيز ندارد، معطل نشويد. از احكام تعبدي، يك دانه حکم را ما نمي‌توانيم از ظاهر قرآن استنباط و استخراج كنيم. قرآن دروغ هم كه نمي‏گويد، پس معلوم مي‏شود در ظاهر و باطن آن، همه چيز هست، باطن آن را چه كسي مي‏داند؟ «من عنده علم الكتاب»،

اين يك نکته است.

نکته دوم،

مقدمه ثانيه: قرآني كه از حيض اسم برده ‏است، (يسئلونك عن المحيض قل هو اذي فاعتزلوا النساء في المحيض)[17]، قرآني كه از هلال آسمان اسم برده ‏است: (يسئلونك عن الاهله قل هي مواقيت للناس)[18]، قرآني كه از همه چيز اسم برده ‏است، تذکر به این موضوعات می‌دهد، آیا می‌شود تذكر به اوصياء پيغمبر مي‏شود نداده باشد؟

قرآني كه از ذره تا كره، همه را گفته است، امر خلافت و ولايت و وصایت و امامت مومنين را، قرآن هيچ نگفته است؟

محال عقل است، محال است.

شما سفره پهن مي‏كنيد،

من هر شب از خوراكي‌ها بايد صحبت كنم، اين طلبه‏ها مرغ و پلو گير نمي‏آورند حداقل وصف آن را بشنوند.

شما جناب آقاي مجتهدي را دعوت مي‏كنيد، براي ايشان سفره پهن مي‏كنيد، بوقلمون، ماهي آزاد.

شما، نان و نمك را مي‏آوريد، ولي آیا بوقلمون را نمي‏آوريد؟ با اين‌كه مي‏خواهيد احترام كنيد و تعظيم كنيد و خوراک‌هاي خوب به آقاي مجتهدي بدهيد.

نان آورده‌ايد، یک خورده‌ای تره و سبزي هم آورده‌اي، آن‌وقت ماهي آزاد هم مي‏تواني تهيه كني، بوقلمون هم مي تواني تهيه كني، دُراج را هم مي‏تواني تهيه كني.

بهترين پرنده‌ها از حيث لذت و قوه و مزه گوشت دُراج است، صد كبك برابر با يك دراج، نه لذت دارد و نه قوت، جاي آن هم شهرهاي تركمنستان در ايران و بين كربلا و نجف هم در عرب است.

مي‏تواني بياوري، احترام هم مي‏خواهي بكني از آقاي مجتهدي، نان و نمك را مي‏آوري اما بوقلمون را نمي‏آوري؟

خداي متعال در اين قرآن كه سفره‌اي است كه براي بشر، بلكه براي خاتم الانبياء پهن كرده ‏است، قرآن اول براي خود پيغمبر است، خود پيغمبر بايد با قرآن تربيت بشود، «ادبني ربي فاحسن تاًديبي»[19]،

فرمود: خداي من، من را تربيت كرد، نيكو هم تربيت كرد من را،

چطور؟

فرمود: گفته است: (خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين)[20] پس قرآن در درجه اول تربيت پيغمبر را مي‏كند. برای پيغمبر این سفره را پهن كرده است، بحث از حيض كرده است، بحث از هلال کرده است، بحث از همه چيز كرده است، از وصايت و خلافت كه ركن اسلام و مسلمين است، هيچ نگفته است؟ هیچ هیچ؟

محال است.

پس مسلما راجع به امر وصايت و ولايت بر مسلمين، كه ولي امر مسلمين چه كسي است؟ آن اولي الامري كه مي‏گويد: (انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوًتون الزكاه و هم راكعون)[21] مي‏خواهد ولي امر را معين كند. لابد راجع به اولي الامر، آن کسی‌که ولی امر است، يعني صاحب فرمان، بعد از پيغمبر صاحب فرمان، اول خدا، دوم پیغمبر، سوم صاحب فرمان، هر سه آن‌ها روي يك ملاك در آيه ذكر شده است، باید این را مبین کند، بايد بگويد،

قرآن نگفته است؟

قرآني كه امر ولايت مسلمين را بعد از پيغمبر تذكر نداده‏ باشد، آن قرآن به درد نمي‏خورد. چون در ظاهر آن، عوام فهم نگفته است، لابد در باطن آن گفته است. كشف آن باطن هم به رموزي است كه در قرآن است. اين رموز و كليدهای رمز در سينه پيغمبر و در سينه وصي پيغمبر و ولي مسلمين است. آن‌وقت ما ناچار هستيم براي بدست آوردن علوم باطني قرآن در خانه پيغمبر و اوصياء پيغمبر برويم. وقتي‌كه مي‏رويم مي‏گويند: بابا، قرآن گفته است: دوازده نفر بعد از پيغمبر است: (ان عده الشهور عند الله اثني عشر شهرا)[22]، قرآن علي7 را ياد كرده‏ است، مگر مي‏شود ياد نكند. بنا به قرائت اهل البيت: (هذا صراط علیٍ مستقيم)[23] قرائت غير اهل البيت (هذا صراط علیَ مستقيم)[24]، (انه في ‏ام الكتاب لدينا لعلي حكيم)[25]

براي اين كه نگوئيد اين لفظ علي7 مراد خود خداست كه (هو العلي العظيم)[26]، صفات علي7 را ذكر كرده ‏است، مي‏گويد: (والشمس و ضحها و القمر اذا تلاها)[27]،

پيغمبر مي‏گويد: شمس من هستم، خود پیغمبر می‌گوید، حديث نبوي است. ثعلبی ذکر کرده است.

پيغمبر صبحی بعد از نماز منبر رفتند. پيغمبر تنها به پيش نمازي قناعت نمي‏كرد، پيش نمازي و محراب خيلي مقامي ‏نيست، عمده منبر است. كارها همه از منبر است، خرابي‏ها هم از منبر درمی‌آید، اصلاح نیز از منبر بر می‌آید.

پيغمبر بعد از نماز خود منبر می‌رفتند.

آقاي مجتهدي هم تشريف منبر مي‌برند، ولي ایشان تربيت‏هاي علمي و اساسي مي‌كنند. من خيلي خوشحال هستم. اگر هر پيش نمازي يك مشت بچه را جمع كند و آن‌ها را با سواد كند، آن‌ها را حديث‌دان كند، اعتقادات آن‌ها را استدلالی و منطقي كند. این خوب است، بلکه لازم است.

كار پيغمبر همين بود، بعد از نماز بالاي منبر مي‏رفت و در اصول اعتقادات، در فروع و احكام، در اخلاقيات، مستقلات عقليه حرف مي‏زد.

پیامبر منبر رفت، فرمود: «من افتقد الشمس فليتمسك بالقمر و من افتقد القمر فليتمسك بالفرقدان»[28]،

اين‌جا بايد فرقدين بگويد، در حال جر است،

چرا نگفته است؟

نه،

مي‏خواهد به عمليت خود محفوظ بماند، لهذا حرف جر باء که بر سر آن آورده است می‌خواهد تاکیید علمیت را به هم نزند.

«و من افتقد القمر فليتمسك بالفرقدان و من افتقد فرقدان فليتمسك بالنجوم الظاهره»،

هركس آفتاب را فاقد شد و از دستش رفت، به ماه بچسبد، هركس ماه از دست او رفت، به دو ستاره فرقدان بچسبد،

آن دو ستاره بسیار نورانی و روشن هستند.

هركس آن دو ستاره را گم كرد و از دست داد به ساير ستاره‌های درخشان دیگر متمسك شود.

از منبر پائين آمد،

اين را علماي سنت نوشته‏اند.

پرسيدند يا رسول الله! اين چه بود فرمودید: آفتاب، ماه، ستاره‌های فرقدان؟

فرمود: آفتاب من هستم، تا من هستم بايد پيرو من باشيد و از اشعه انوار من استضائه كنيد. هنگامی‌که من از دست شما رفتم قمر، پسر عموی من علي7 است.

يك كلمه بگويم طلبه‌ها، آقا زاده‌ها، آن‌قدر براي اين پدر سوخته‏ها، گفتار پيغمبر راجع به علي ابن ابيطالب7 سنگين بود، مثل این‌که قاتل پدر آنان است. ؟؟؟ 24:40 صد، نود و نه درصد اصحاب پيغمبر مي‏مردند كه حضرت پيغمبر اسم علي7 را با فضيلتي ببرد، مخصوص ريش سفيدهاي ته عرقچين ريش حنائي، يعني، شيخين، اين‌ها كارد به دلشان مي‏خورد كه پيغمبر اسم علي7 را ببرد، مثل این‌که خنجر به قلب اين‌ها مي‏خورد. پدر نامردها.

فرمود: مراد از ماه علي7 است، بعد از من به او متمسك شويد. علي7 كه از بین رفت، فرقدان حسنين8 هستند، امام حسن7 و امام حسين7، كه عايشه مي‌مرد اسم آن‌ها را بشنود. اين ديگر آدم عجيبي بود.

وقتي جنازه امام حسن7 را بردند گفت: «نحوا ابنکم عن بیتی» بچه خود را از خانه من دور كنيد.

خانه ملك مادر تو بوده‏ است؟

پيغمبر هشت زن داشت. يك هشت يك، آن هم از آب و گل به زن مي‏رسد، هشت نفر بودند، يك هشتم، هشت يك، هشت هشت تا شصت و چهار می‌شود، يك شصت و چهارم آن خانه، آن هم آب و گل، نه زمين آن، به اين زن مي‏رسد. او یکباره سند را به اسم خود صادر كرده است،

گفت: خانه من.

بعد هم مرد که بگوید: ابن رسول الله. گفت: «ضحوا ابنکم» فرزند خود را از خانه‏ من دور كنيد.

چشم او که به امام حسن7 و امام حسين7 كه مي‏افتاد، آتش مي‏گرفت، مي‏خواست بميرد.

فرمود: فرقدان حسنين8 هستند، هركس ماه را از دست داد به حسنين8 متمسك شود.

روايات زيادي داريم كه ابن شهرآشوب در مناقب مدعي شده‏ است. او مرد مفرجی است، خریط اخبار است.

او مي‏گويد: دو حديث داریم كه اهل قبله بر اين دو حديث اتفاق كرده‏اند، يعني حتي يك سني پوسيده هم نیست که منكر اين حديث شود. شيعه و سني اتفاق كرده‏اند، اهل قبله بر اين دو حديث اتفاق كرده‏اند، اين دو حديث چيست؟

يكي اين‌كه: «الحسن7 و الحسين7 سيدا شباب اهل الجنه»، حسن7 و حسين7 دو آقاي جوانان بهشت هستند.

آن‌وقت سني‌ها، زیرا آن‌ها در دوره معاويه ملعون، این‌طور بنا داشتند که هر حديثي که در وصف علی7 یا حسن7 و حسين7، از پيغمبر صادر مي‏شد آن‌ها مي‏رفتند درباره عمر و ابوبكر و عبدالرحمن ملجم و معاويه هم نقل مي‏كردند.

در مقابل اين حديث ما رفتند يك حديث جعل كردند. كه آن حديث چه بود؟

«ابوبکر الصدیق، رضی الله عنا، و عمرالفاروق، رضی الله عنا»، آن‌ها دو سيد پيرمردان اهل بهشت هستند.

بهشتی که جای پیرمردها باشد، بنده به آن فاتحه می‌خوانم. خود من هم پیرمرد هستم متوجه باشید، بهشت جای آخ کمرم نیست. بهشت جاي نکبت نیست. یک نفر پیرمرد را به بهشت راه نمی‌دهند. مطمئن باشید.

نزدیک درب بهشت یك آرايشگاهي است، به اصطلاح ما آخوندهاي قديمي، ‏سلماني، به اصطلاح متجددين آرايشگاه، يك آرايشگاهي است برای امام رضا ما7 مشهدي‌ها است. پيرمردها را داخل آن آرايشگاه مي‏تپانند، موهاي سفيد را همه مي‏كنند، موي مشكين عنبرين بسيار عالي در مي‏آورد، آدم حظ مي‏كند. مویي كه مثل شب يلدا مي‏ماند. موهاي مشكي با آن پارافين‌هاي بهشتي مي‌آورند مثل هلوي پوست كنده می‌شود. قدها مثل شمشاد، «اهل الجنه جُرد مُرد مُكحلون»، موها مشكي و چشم سياه مثل چشم آهو، قد مستقيم مانند سرو، صورت مثل نسترن، مو مانند مشك، دندان‌ها مانند مرواريد تر، لب‌ها مانند ياقوت می‌ماند. اين كارها را مي‏كنند اين آرايش‏ها را مي‏دهند مي‏گويند: حالا به بهشت برو. پيرمردهاي نود ساله را جوان بيست و چهار ساله مي‏كنند، مي‏گويند: حالا به بهشت برو.

بهشت كه پيرمرد ندارد كه ابوبكر و عمر سيد پيرمردهاي بهشت باشند؟ اصلا حرف دروغ، خود شاهد است، دم خروس از لاي آستين آن‌ها در آمده‏ است. مگر بهشت جاي پيرمردها است كه آن‌ها آقای پيرمردهاي بهشت باشند؟ جاي جوان‌ها است، سيد جوان‌ها هم حضرت ابا محمد الحسن7 و ابا عبدالله الحسين7 است.

اين يك حديث است.

حديث دوم كه اهل قبله اتفاق كرده‏اند اين است كه پيغمبر فرمود:

«الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا» امام حسن7 و امام حسين7 دو پيشواي امت هستند. خواه قائم به امر باشند، مثل سه چهار ماه اول امام حسن7 بعد از شهادت اميرالمومنين7 باشند، خواه قاعد باشند، خانه نشين، مثل بعد از آن تا آخر عمر ایشان، باشند.

امام حسین7 قاعد باشد، مثل بعد از شهادت پدرش تا بیعت يزيد، قائم باشد، مثل آن چند صباحي كه از اول بيعت يزيد تا واقعه عاشورا باشد. امام حسن7 و امام حسين7، امام و پيشواي امت هستند، خواه در حال خانه نشيني و يا در حال قيام به امر باشند.

اين دو حديث را ابن شهرآشوب مي‏نويسد، متفق عليه اهل قبله است.

آن‌وقت مي‏شود در قرآن متذكر اين‌ها نشده باشد؟

بله متذکر شده است،

كجا؟

يكي از جاهائي كه متذكر شده است اين آيه اي است كه دیشب و امشب خواندم: در اين‌جا امام حسن7 و امام حسين7 را به عنوان دو كفل رحمت، دو كفه رحمت ذكر كرده‏ است.

آهاي كساني كه مسلمان هستيد، از خدا بپرهيزيد، يعني گوش به حرف اين پدر سوخته‏ها، بني‏اميه اين لاط و لوط‌ها و الواط‌ها ندهيد. از خدا بپرهيزيد، به پيغمبر هرچه گفته است ايمان بياوريد. اگر ايمان آورديد، خداوند به شما دو كفل از رحمت خود مي‏دهد. یعنی اگر دنبال پيغمبر رفتيد، به دو تکه رحمت خدا مي‏رسيد.

آن وقت امام7 مي‏فرمايد: به حسب باطن، مراد از دو كفل رحمت حضرت ابا محمد الحسن7 و حضرت ابا عبدالله الحسين7 است. واقعا اين دو بزرگوار رحمت الهيه بودند. تنها اسم امام حسين7 معروف شده است، «يا رحمه الله الواسعه»، امام حسن7 هم «رحمه الله الواسعه» بوده ‏است.

شما خيال مي‏كنيد خانه نشستن امام حسن7 چه خاصيتي داشته است؟ همان خاصيتي را كه جنبش سيدالشهداء7 داشته است. همان‌قدري كه كوشش و جنبش امام حسين7 در بقاء اسلام و قرآن و در حفظ دين و آئين موثر بود، به همان‏ اندازه آرامش امام حسن7 و صلح كردن مُهادنه او با معاويه، موثر بود.

كمي شرح بدهم طلبه‏ها نفهميدند صلح مُهادنه چيست؟

يكي از دستورات اسلام اين است كه بعضي اوقات مصلحت و حكمت اجتماعي اقتضاء مي‏كند كه جنگ نكنند، انقلاب راه نياندازند، مسلمان را به كشتن ندهند، مال و جان مسلمين را در خطر نياندازند. در اين‌جا فرموده‏اند: با كفار مهادنه كنيد تا چه برسد به افراد بغاه و طغاه داخلي،

مهادنه چيست؟

مهادنه آن است كه قرارداد کنید چند ماه، نه شما به ما كاري داشته باشيد، نه ما به شما كاري داشته باشيم. سه ماه، چهار ماه در مقابل آرامش طرفين، شما از آرامش‏ خود اين بهره‌برداري كنيد، ما هم اين بهره برداري را مي‏كنيم. جنگ و نزاع و انقلاب و هاي و هوي و جوان‌ها را به كشتن دادن و پيرمردها را ناراحت كردن، دور همه اين‌ها يك قلم قرمز مي‏كشيم، اين را صلح مهادنه مي‏گويند.

خود پيغمبر هم همين كار را كردند، در صلح حديبيه، مهادنه با كفار شد. ما با شما كاري نداريم، شما هم با ما كاري نداشته باشيد. ما طرف مكه نمي‏آئيم، شما هم به ما حمله نكنيد. ما يورش سر شما نمي‌آوريم، شما هم نياوريد. بيعت و چيزي در بين نبود، امام حسن7 هم با معاويه مهادنه كردند. امام حسن7 با معاويه بيعت نكرد، كجا بيعت كرد؟ كجا دست داد؟ كجا او را به عنوان اميرالمومنين شناخت؟

ابدا،

مهادنه شد.

گفتند: معاويه تو به ما كاري نداشته باش، ما هم جنگ راه نمي‏اندازيم. ما وقت تو را به جنگ کردن داخلي مشغول نمي‏كنيم، در خانه مي‏نشينم. تجهيز لشكر و ؟؟؟ 40 كه تو را به زحمت جنگ بياندازد نخواهيم كرد. آن انبار، آن هم تو، ما هم عده‌اي اگر مجهز داريم دستور مي‏دهيم بروند بنشينند. ديگر، بسيج و قشوني عليه تو نخواهم كرد.

به چندين شرط:

شرط اول اين بود كه بعد از مرگ خود، موقعيت خود را به احدي ندهي، همين موقعيت هم در قبضه ما بيايد. حق قشون كشي، ماليات جمع كردن، شهربانی را رسيدگي كردن شهردار معين كردن، فرهنگ را نظر داشتن، پست و تلگراف را از زير نظر آوردن، همين كارها را به خود ما واگذار كني، تو را در اين كارها مزاحم نمي‏شويم.

دوم بايد تمام شيعيان پدرم علي7 كه مسلمانان واقعي هم همين افراد بودند، همه اين‌ها در امن و امان باشند. كوچك‌ترين ضربتي، صدمه‌اي، جاني، مالي، عرضي، ناموسي به آن‌ها زده نشود.

سوم، حقوق آن‌ها بايستي مانند مسلمين داده بشود.

فئي بود، مال مسلمين بود بايستي عوايد آن بين مسلمين تقسيم شود. فرمود آن‌هائي كه در جنگ جمل و در جنگ صفين در ركاب پدرم كشته شده‏اند، به ورثه آن‌ها بايستي حقوق كافي و مكفي بدهي،

از كجا؟

از داراب گرد ايران كه مفتوح العنوه بوده ‏است و عوايد آن فیي همه مسلمین بوده است. نه از باب صدقات، نه از باب كفارات، از باب حقوقي كه ملك مطلق خود آن‌ها است و به آن‌ها حلال هم هست و چه و چه و چه، هزار و يك شرط كرد.

بعد گفت: با تو مهادنه مي‏كنيم، مهادنه، هدنه، يعني صلح به آرامش مي‏كنيم،

همين.

نه بيعتي بود، نه واگذاري خلافتي بود، نه منصب اميرالمومنين بود.

و اين كار امام حسن7 بود و اثر اين كار در اسلام و براي قرآن و مسلمانان همان اثري را پيدا كرد كه قيام امام حسين7 و واقعه عاشورا آن اثر را بخشید. اگر امام حسن7 مهادنه نمي‏كرد، تمام مسلمانان واقعي كه شيعيان اميرالمومنين7 بودند، همه را مي‏كشتند. هيج معطلي نداشت، همه بني هاشم را، علويين را، بلكه قدري برو بالاتر، ممكن بود بني‌العباس را، همه اين‌ها را يك پارچه از بين ببرند. با اين صلح مهادنه امام حسن7، آن‌ها زنده ماندند. با مهادنه امام حسن7، باز امام حسن7 و ياران او توانستند چهار کلمه حقايق معارفي و مبدئي و معادي قرآن را به گوش خلق برسانند، احكام اسلام را به خلق برسانند. اگر اين صلح نمي‏بود، امام حسن7 را كت بسته، دست بسته، همان پدر سوخته‌هاي منافق بي‌دين که اطراف او را گرفته بودند و خود را از اخصاء ياران قلمداد مي‏كردند و مي‏گفتند: سر و جان ما فداي تو امام حسن7.

پدر سوخته‏ها. در ظاهر این‌طور می‌گفتند تا امام حسن7 را خام نگه‌دارند، در باطن با معاويه مشغول چند و چون بودند. معاويه مي‏گفت: چقدر به تو مي‏دهم، آهاي سرهنگ، تو را سرتيپ مي‏كنم،

او مي‏گفت: اين قدر كم است زياد كن.

دو سه نفر از افسرها را طلبيد، حضرت امام حسن7 كندي را با چهار هزار نفر به انبار فرستاده بودند، پيش قراول حضرت بودند. معاويه پانصد هزار درهم يعني پنجاه هزار تومان، داد، گفت: بيا به طرف ما، اگر سرهنگ هستي، تو را سرتيپ مي‏كنم، اگر سرتيپ هستي تو را سرلشكر مي‏كنم، اگر سرلشكر هستي، تو را سپهبد مي‏كنم، اگر سپهبد هستی تو را ارتشبد می‌کنم. ملک و خانه هم به تو می‌دهم.

امام حسن7 دیگری را فرستادند. او قسم خورد، تعهد کرد تا فریب نخورد. آن پدر نامرد پست، خريده شد.

اولی با پانصد هزار، این با پنج هزار درهم فریب خورد، معاویه یک صدم را به او داد.

يك عده هم در چند و چون بودند، چانه مي‏زدند، معاويه صد هزار درهم مي‏دهد، آن‌ها مي‏گويند: نه كم است صد و پنجاه هزار درهم،

با اين پدر سوخته‏ها، امام حسن7 اگر مي‏خواست در مقابل معاويه ايستادگي بكند، اين لامذهب‏ها، امام حسن7 را مي‏گرفتند و مي‏بردند تسلیم معاويه می‌کردند و معاويه سر امام حسن7 را مي‏بريد. نه تنها امام حسن7، اصلا هرچه سيد بود همه را قتل عام مي‌کرد.

در ساباط مدينه، خنجر به ران او خورده بود. به خانه عموي مختار آمد. همين مختار بن ابی عبيده ثقفي، همين كه مختار نامه را درباره‏ او نوشته‏اند، همين كه بعد از سيد الشهداء7 به اسم خون‌خواهي امام حسين7 قيام كرد ولي باطن مطلب، اين نبود. نزد عموي خود آمد،

عمو، لقمه چرب و نرمي ‏پيش ما آمده است، خدا به حلق ما انداخته است، بيا حسن بن علي7 را بگيريم، صاف تسليم معاويه كنيم. هرچه بخواهيم معاويه مي‏دهد، ملك، املاك، مستغلات، منصب، مقام، پول.

عموي او گفت: اين نامردي است.

آن پدر سوخته‌هاي منافق كه دور امام حسن7 بودند، وقتي كه فهميدند امام حسن7 با معاويه گفتگو دارند، عما قريب است كه اين‌ها ساقط شوند، همين پدر سوخته‏ها كه هم از توبره و هم از آخور مي‏خواستند بخورند و ديوار را دو رويه كاهگل مي‏كردند، يك مرتبه لهجه را عوض كردند. پدر سوخته‏ها تا ديروز به امام حسن7 مي‏گفتند: يا الله برويم، يا الله برويم، باطنا هم با او چند و چون مي‏كردند، همچنان كه ديدند نان آن‌طرف بریده شد، گفتگوي سازش است، يك مرتبه عوام كالانعام مخصوصا اين جوان‌ها كه با يك پف مي‏شود آن‌ها را به راه‏ انداخت، هاي و هوي. آه حسن بن علي7 از دين بيرون رفت. حسن بن علي7 قرآن را فروخت. حسن بن علي7 اسلام را فروخت، با معاويه سازش كرده است، با ظالم سازش كرده‏ است.

پدرسوخته‏ها خودتان داريد با ظالم، چند و چون مي‏كنید. از اين منافقين پناه به خدا مي‏بريم. پناه به خدا.

اگر امام حسن7 صورتا تجهيز قوا مي‏كرد، رفت در انبار، ده شبانه روز ماند، دو هزار نفر بيشتر نرفتند، همان‌ها هم نوعا منافق بودند. اگر امام حسن7 مهادنه نمي كرد، هم خود او، هم امام حسين7 و تمام بني هاشم، تمام شيعه، همه از بين رفته بودند. پشت سر او قرآن هم مي‏رفت، قرآن و اسلام مي‌رفت.

معاويه لا مذهب به پیامبر عقیده نداشت. مصري‌ها آمدند به دربار معاويه رفتند، يكي از آن‌ها از آن سياست مدارها بود.

همه اين سياست مدارها مي‏دانند دروغ مي‏گويند، خودشان هم مي‌دانند دروغ مي‏گويند، ولی در عين حال تحت تاثير دروغ هم واقع مي شوند.

دو نفر سياست‌مدار به هم می‌رسند، یکی از آن‌ها می‌گوید: كجا بودي؟ دو هفته است شما را نديده‏ام دلم الو گرفته است. مي‏بايستي شما كمك فكري به بنده بدهید، ما فلان مقام را براي شما معين كرده‌ايم.

او هم مي‏داند که این دروغ مي‏گويد، چون مي‏داند از اين‌جا كه رد شد، شروع به ناسزا دادن به او می‌کند، اما تحت تاثير همين دروغ‏ها واقع مي‏شود. مطلق سياسيون همين‌طور هستند، دروغ به همديگر مي‏گويند و همين دروغ‌هائي كه به همديگر مي‏گويند عجیب هم بر آن‌ها موثر می‌شود. همين پدر سوخته‌ها، كه به امام حسن7 اين حرف‌ها را مي‏گفتند، باطنا با معاويه ساختند. همان‌ها بعد كه ديدند نانشان بريده شد، ريختند امام حسن7 را هو كردند،

آي دين را از دست داد. آي اين چنين كرده است، چنان كرده است. عوام كالانعام هم كه حساب نمي‏كنند، هركجا آن‌ها را تحریک كنند همان جا مي‏روند. خيال مي‏كنند، هر جنبشي درست است.

به سر امام حسن7 ريختند، فرش ايشان را به غارت بردند، عباي ايشان را به غارت بردند، عمامه ايشان را به غارت بردند. زير لباس، زره پوشيده بود كه اگر تير بزنند به بدنش نخورد، مانع شود، نيزه بزنند، نيزه به بدن او نخورد.

اگر امام حسن7 با اين منافقين و با معاويه مهادنه نمي‏كرد، اصل اسلام را از بين برده بودند.

از مصر آمده بودند، در مجمع عموم به معاویه گفتند: السلام عليك يا رسول الله

و او هم گفت: و عليكم السلام و رحمه الله.

اصلا رسالت در نظر معاويه مسخره بود. او اعتقاد داشت عوام و احمقي كه به او پيغمبر گفتند، بر اين خرها سوار شود و چهار نعله برود.

تصميم گرفت اشهد ان محمدا رسول الله9 را از اذان و اقامه بياندازد.

گفت: ابوبكر به اسلام خدمت كرده‏است، چرا اسم او را نمی‌برید؟ عمر جان خود را در راه اسلام گذاشته است، چرا اسم او را نمي‏برید؟ خون پسر عموي ما عثمان را در اين راه ريخته شده است، چرا اسم او را نمي برند؟

ولي ابوهاشم، اين بچه هاشم، پیغمبر را به ابوهاشم تعبیر کرد، هر شبانه روزي پنج نوبت بر بالاي ماذنه‌ها اشهد ان محمدا رسول الله9 مي‏گويند. يا بايد آن اسم‌هاي ديگر هم بيايد يا آن اسم هم برداشته شود. آن اسم‏ها كه نمي‏آيد، چون شلغم را كه داخل ميوه‌جات نمي‌كنند، در کنار گلابی نطنز و انار ساوه و هلوي خراسان، شلغم گنديده قم را كه نمي‏آورند،

شلغم اتفاقا براي سينه خوب است اما در عين حال شلغم است، آن را کنار گلابي نمي‌گذارند. «حب الوطن من الايمان»! ما مشهدي‌ها برادر شما قمی‌ها هستيم، شما هم خواهر ما هستيد، مثل امام رضا7 و حضرت معصومه3، ما هم در مشهد شلغم داريم.

گفت: اسم ابوبكر را که نمي‏آورند در اذان بگویند، عمر را که نمي‏آورند کنار پيغمبر نام ببرند، مردم اين کار را که نمی‌كنند، پس اسم محمد9 را هم می‌اندازیم. تصميم اين لامذهب اين بود كه اسم پيغمبر را اصلا از بین ببرد، قرآن را از بين ببرد. بقاء امام حسن7، حيات و زندگي امام حسن7 كه مقرون به هزار و يك رقم مشقت و الم و زحمت بود، اين اثر را بخشيد كه اسم پيغمبر باقي ماند، قرآن باقي ماند، چهار تا شيعه، گوشه کنار حقایق اسلام و معارف قرآن را گفتند. شهادت سيدالشهداء7 و جنبش آن حضرت عين مهادنه امام حسن7 همان اثر را كرد، اين هم رحمت بر امت بود آن هم رحمت بر امت بود. (يوًتكم كفلين من رحمته).

خدايا به حق محمد و آل محمد: مولود از اين دو رحمت كه امام‏ زمان است،

چون از حضرت زين العابدين7 به اين‌طرف همه ائمه مولود امام حسن7 و امام حسين7 هستند. زيرا حضرت زين‌العابدين7 فاطمه بنت الحسن را گرفته بودند، دختر عموي خودشان را گرفته بودند. امام باقر7 هاشمي ‏بين دو هاشمي ‏است، يعني مادر او امام‌زاده ‏است، پدر او هم امام و امام‌زاده ‏است، لذا اين نه امام همه خون ایشان ممزوج از خون امام حسن7 و از خون امام حسين7 هر دو است. اين نه امام بعد، عصاره دو رحمت، رحمت حسني7 و رحمت حسيني7، هستند.

خدايا به حق امام حسن7 و امام حسین7 آن نقاوه رحمتين را كه وجود مسعود اعلی حضرت حضرت بقيه الله ارواحنا فداه مي‏باشد، به زودي آشكار بفرما.

و معاويه صفتان، يزيد صفتان، منافقين دو رو و دو رنگ كه

ظاهرش چون گور كافر پر خلل           باطنش قهر خداي عزوجل

به دست يدالهي آن بزرگوار قلع و قمع بفرما.

اين بچه طلبه‏ها را پاي منبر امام زمانشان بنشان.

آن بزرگاني هم كه بچه‏ها را زير بال خود گرفته‏اند،

آمدن شما بزرگان در اين مسجد و سايه ‏انداختن بر سر اين آقازاده نعمت بزرگي است، راست می‌گویم، چاخان نمي‏كنم. بودن شما و آمدن شما اين‌جا مايه قوت قلب اين طلبه‌ها است، مايه شوق طلبه‌ها است،

خدا به حق پيغمبر بزرگاني كه نظر لطف به اين طلبه‌ها دارند، از آن‌چه كه هستند هزار درجه عز آنان را بيشتر فرما.

سعادت آنان را افزون‌تر فرما.

پدر و مادر و اولياي اين اطفال را كه بچه‌هاي خود را به تحصيل علم دين وا داشته‏اند مطابق اصول مذهب و اخلاق مذهبی فرزندان خود را تربيت علمي‏ مي‌كنند، خدايا به آن پدر مادرها طول عمر، عز كامل و توفيق شامل عطا بفرما.

خدا اين بچه‏ها را زير سايه امام ‏زمان مویدتر و موفق‌تر بفرما.

هركس هم اين‌جا درس خوانده و مرده است، مخصوصا جوان اين آقاي يزداني، خدا او را با علي اكبر امام حسین7 محشور بگرداند.

هرکس برای این مسجد قدم خیری برداشته و مرده است، مخصوصا حاج محمد حسین سعید، خداوند همه آنان را رحمت بفرماید.

دیگر بس است.

شام غریبان امام حسن7 است، دیشب شما طلبه‌ها عزاداری خوبی کردید، می‌خواهم امشب هم دنباله همان عزاداری را بگیرید.

«ابکی علی الحسن المسموم7 مقتهدا الحسین7 لقد سید ؟؟؟ 1:01:01 بینی

اهل علم برای شما نیازی به ترجمه ندارد، دلم می‌خواهد اشک‌های شما جاری شود.

؟؟؟

به حضرتش گفت: قربانت بروم چرا خود را معالجه نمی‌کنی؟

تشتی گذاشته بودند،

آقا سر خود را بر آن می‌گذاشتند

واویلا واسیدا.

جناده گفت: چرا خود را معالجه نمی‌کنی؟

؟؟؟

فرمود: چرا خود را معالجه کنم؟ مگر ندیدی این‌ها پاره های جگر من است.

از دو تشت آمد صدای شور و شین              گاه از تشت حسن7 گاه از حسین7

بمولانا الحسن المجتبی7 و بمولانا السیدالشهداء7 وجدهما و ابیهما و ابناءالمعصومین:

با حال تضرع به درگاه حضرتش

پانزده نوبت

یا الله

خدایا به مظلومیت امام حسن7 و امام حسین7 همین ساعت امر فرج و ظهور امام زمان را اصلاح بفرما.

ما را به دیدار و به نصرت آن بزرگوار سعادتمند فرما.

ما را در ظل لوای ولای او، از هر خطا و اشتباه و هر خطر و صدمه‌ای حفظ بفرما.

به حق محمد و آل او: قلوب ما را به خصوص این آقازاده‌های محصل، به نور ولایت امام زمان7 منور فرما.

قلب مطهر حضرت بقیه الله7 را از ما راضی و خشنود بدار.

در پناه آن بزرگوار ما و همه شیعیان و همه مسلمانان را از شر کفار و ضر اشرار حفظ بفرما.

شر یهود و نصاری را به خود آنان برگردان.

مسلمانان در هر جای کره زمین بر کفار غالب و پیروز و منصور بدار.

مشکلات همه مسلمانان را حل و آسان گردان.

گرفتاری‌ها را برطرف فرما.

گرفتاران بی‌گناه را خلاص گردان.

همه بیماران به خصوص منظورین، شفای کامل و عاجل عطا فرما.

بیماری نافهمی از ما دور گردان.

رفتگان ما، ذوی الحقوق ما، پیشینیان ما که عرض اخلاص به ساحت ائمه: کرده‌اند، همه را قرین رحمت فرما.

موجودین عز کامل و توفیق شامل عطا بفرما.

سلسله جلیله روحانیین، طول عمر، عز عظیم، به همه آنان عطا بفرما.

محصلین علوم دینیه که در این موسسه مشغول خدمت هستند، مورد نظر خاص امام زمان قرار بده.

؟؟؟ 1:07:15

حاضرین مجمع ما، مرد و زن، غیر آن‌چه گفتم هر حاجت شرعی دیگردارند برآور.

عرض ارادات از موسسین و خدام مجلس قبول بفرما.

بالنبی و آله و عجل فرج مولانا صاحب الزمان.

 
[1]
[2]
[3]
[4]
[5]
[6]
[7]
[8]
[9]
[10]
[11]
[12]
[13]
[14]
[15]
[16]
[17]
[18]
[19]
[20]
[21]
[22]
[23]
[24]
[25]
[26]
[27]
[28]