مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: 1. قرآن مقدّس دو نزول دارد: یکی نزول جمعیِ جُمَلی که مجموع قرآن، این شش هزار و ششصد و چند آیه‏ای که هست، دفعة واحدة نزول یافته، نزولی که از لوح محفوظ پیدا کرده است؛ و یک نزول دیگر هم دارد که منجّماً و متفرّقتاً نزول یافته است. 2. نزول قرآن در ماه رمضان: قرآن به‌صورت یکباره و جمعی از لوح محفوظ در ماه رمضان نازل شده است. لوح محفوظ، موجودی ملکوتی و فرشته‌ای است که واجد حقایق قرآن است، نه لوحی مادی. 3. ماهیت لوح و قلم: قلم، لوح محفوظ و سایر مفاهیم ملکوتی از جنس فرشتگان هستند. آن‌ها به حقایق قرآنی وجود یافته‌اند، نه به شکل نوشتاری. 4. تفاوت قرآن با کتب دیگر: قرآن تماماً کلام خداست، اما تورات فعلی و انجیل کلام‌الله نیستند. تورات حقیقی شامل ده حکم خدا بر لوح سنگی بود که اکنون در دست نیست. 5. وجوب روزه در مدینه: روزه در سال 16 یا 17 بعثت در مدینه واجب شد. در دوران مکه، روزه واجب نبود و نماز و زکات مهم‌ترین واجبات اسلامی بودند. 6. ملائکه موجود در آسمان دنیا با ملائکه موکّل بر انسان‌ها متفاوت هستند. سَفَرة ملائکه‌ای هستند که وظیفه حفظ و پاسداری قرآن را دارند. آن‌ها موجوداتی بسیار روشن، پاک، و صاحب مقام‌های بزرگ هستند. این گروه با ملائکه کرام‌الکاتبین که اعمال انسان‌ها را ثبت می‌کنند، تمایز دارند. 7. آیات الهی، از نظر جنبه جمعی‌اش، قرآن، و از جنبه تفرّقش، فرقان گفته می‌شود. 8. قرآن اشارات دارد، عبارات دارد، لطایف دارد. قرآن عباراتش مال عوام است، اشاراتش مال خواصّ است، لطایفش مال اوّلیاءالله است، و حقایقش مال پیغمبر9 و ائمه: است.

أَعُوذُ باللهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

الْحَمْدُ لِلهِ ‏رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ. صاحِبِ الهَيْبَةِ العَسْکَريَّةِ وَ الغَيْبَةِ الإلهِيَّةِ، مَوْلانَا وَ سَيِّدِنا و أمامِنا وَ هادِينا بِالْحقِّ القائِمِ بِأَمْرِكَ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلى أعْدائِهِمْ أَبَدَ الآبِدينَ وَ دَهْرَالدّاهِرينَ.

(تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً)[1]

خداوند به حقّ قرآن عزیز توفیقات شما را در بندگی و عبودیّت و اطاعت خودش در این ماه بیش‌تر بفرماید و عبادت‌های شما را خالص و قبول درگاه خود گرداند، دو صلوات به امام زمان7 تقدیم کنید.

مدّتی است مبحثی را در نظر گرفته‏ام که اگر خدا توفیق بدهد شروع کنم. امسال تصمیم گرفتیم به مناسبت ماه رمضان قدری در اطراف قرآن از جهات عدیده‏ای که دارد، مطالبی را به عرض مبارکتان برسانم. فقها می‏گویند تناسب حکم با موضوع لازم است. موضوع ماه رمضان هم با این مبحث متناسب است. خیلی هم مناسب است، زیرا نزول قرآن در ماه مبارک رمضان واقع شده است.

قرآن مقدّس دو نزول دارد: یکی نزول جمعیِ جُمَلی که مجموع قرآن، این شش هزار و ششصد و چند آیه‏ای که هست، دفعة واحدة نزول یافته، نزولی که از لوح محفوظ پیدا کرده است؛ و یک نزول دیگر هم دارد که منجّماً و متفرّقتاً نزول یافته است.[2]

نزول اوّلیه‏ای که دفعة واحدة بوده است در ماه رمضان بوده است. در سوره مبارکه بقره می‌فرماید: (یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ أیّاماً مَعْدُوداتٍ)[3] بعد «ایّاماً معدودات» را معیّن می‏کند و می‌فرماید: (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ)[4] آن وقت شرحی هم راجع به قرآن می‏گوید که تمام مطالبی که إلی‏الأبد درباره قرآن گفته شود از این دو جمله خارج نیست: (هُدیً لِلنّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ)[5] در دعای بعد از نماز ماه رمضان هم می‏خوانید: «یا علیُّ یا عَظیمُ» تا می‏رسید به این جمله: (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ).

قرآن یک‏مرتبه به‏صورت جمعی جملی‌اش از لوح محفوظ پائین آمده است. لوح محفوظ مثل یک تکه سنگی که روی آن نوشته باشند نیست. لوح محفوظ، یک مَلَکی است. عالم ملکوت غیر از عالم مُلک است. در عالم ملکوت غیر از فرشته چیز دیگری نیست. جبرائیل، مَلک است. ببخشید حضرت عزرائیل سلام‌الله‌علیه، جانم به قربانش، باید قدری تحویلش گرفت، به او رشوه داد. همانطور که جبرائیل ملک است، اسرافیل ملک است، عزرائیل ملک است، لوح هم ملکی است، قلم هم ملکی است. خدا می‏فرماید (ن @ وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ)[6] شما خیال می‏کنید قلمی که خداوند در این آیه می‏فرماید، دفترچه‏ایست و یک قلم نی؟ امّا قلم، خودش ملک است، لوح، ملک است؛ لوح محفوظ، ملک است؛ کتاب مسطور، ملک است؛ لوح محو و اثبات، ملک است. آن‌وقت قرآن، در لوح محفوظ بود.[7] این فَیَویّت[8] مثلِ بودن قرآن در کاغذها که با مرکّب نوشته‏اند نیست؛ بلکه، تحقّق آن ملک به حقایق آیات است. این، معنای لوح بودن آن ملک است. آن ملک برای آیات، لوح محفوظ است. به عنوان نمونه‏ که همه شما بفهمید، می‏گویند قرآن همه‏اش در سینه فلانی است. یعنی حقایق قرآنیّه، آیات قرآن و معانی قرآن همه در قوّه عقلیّه او موجود به وجود عقلی است، یعنی او عالم به آیات و معانی آیات است. گاهی در مرتبه‌ای بالاتر می‏گویند: خودش اصلاً یک قرآنی است؛ یعنی وجود این آدم، به موجودیّت قرآن متحقّق شده است. آن ملکی هم که لوح محفوظ است و قرآن در او مندرج است، مثل تکّه سنگی نیست که برداشته باشند و روی آن نوشته باشند: (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم @ الم @ ذلِكَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ)[9] این‌گونه نیست! بلکه واجدیّت او این آیات مبارکات را و حافظیّت او این آیات مبارکات را، وی را مثل سایر حفظه قرآن، لوح محفوظ کرده است. وقتی می‏گویند فلانی حافظ قرآن است، در سینه و پیشانی‏اش که قرآن را ننوشته‏اند، بلکه بدین معناست که قوّه عالمه و مدرکه او به الفاظ و معانی سور و آیات قرآن احاطه پیدا کرده است و در سینه‌اش دارد. آن ملک هم همین‏طور است. آن وقت تمام قرآن از بای (بِسْمِ اللهِ) تا تای تَمَّتْ و تا سین (وَ النّاس)، علی ما اُنزِل ُعلی الرّسول، همه در لوح محفوظ که یک ملکی است موجودیّت پیدا کرده است، یعنی او واجد شده است، و لذا از او به لوح محفوظ تعبیر می‏شود.[10]

فرقی بین قرآن و سایر کتب سماوی است که بعد ان‌شاء‌الله می‏گوییم. تمام آیات قرآن مال خداست، ولی تورات این‏طور نیست، غیر از احکام عشره. یک تکّه لوح سنگی بر حضرت موسی7 در کوه طور افتاد که روی آن ده حکم به لسان عبری نوشته شده بود و تورات واقعی هم که فیها حکم‌الله است، توراتی است که خدا بر موسی کلیم نازل کرد و همین است. باقی دیگر، معانی‏اش یا کلمات آن از دهان حضرت موسی7 به اختراع و ابتکار و ابداع خودش درآمده و یا اصلاً از دهان موسی7 در نیامده و بعداً توسط عزراء نبی، یعنی همان عزیر، نوشته شده است. آخوندهای یهود خیلی خرابکاری کرده‏اند. آنچه که ما مسلمین اعتقاد داریم این است که تورات فعلی (از سِفر اوّلش تا سِفر آخرش) هیچ اعتباری ندارد. از اوّل تا آنجایی که می‏نویسد حضرت موسی7 را در کوه دفنش کردند و قبرش مخفی شد، هیچ چیزش مورد اعتبار نیست. یک وقتی هم اگر ما به آیات تورات استدلال می‏کنیم، از این باب است که طرف مقابل، آن را قبول دارد. یعنی این تورات را ما اخذِ به عقیده می‏کنیم. انجیل هم همین‏طور است. هیچکدام از اینها کلام‏الله نیست. معلوم نیست مال کیست! یهودی‌ها می‏گویند این تورات مال عزراء نبی یعنی عزیر است؛ در حالی که همان هم معلوم نیست.

آن ده حکمی که خدا بر یک تکّه لوح سنگی نوشت و در کوه طور افکند، در دست نیست. نکته‌ای هم که باید گفت اینست که حضرت موسی7 از قوم خودش برای مدت 30 روز خارج شد و به کوه طور رفت تا از جانب خدا حکم بیاورد و امّتش را به برادرش هارون سپرد. ولی به جای 30 روز، 40 روز طول کشید. وقتی حضرت موسی7 از کوه طور برگشت لوح‌ها دستش بود. وقتی آمد، دید امّتش به هم ریخته‌اند. چهل روز صاحب این‌ها رفت و وقتی آمد دید قومش یکپارچه گوساله‏پرست شده‏اند. باز اقلاً اگر ستاره‏پرست، ماه‏پرست و شاه‏پرست می‏شدند یک چیزی، ولی همه گوساله‌پرست شده بودند. دلیلش چه بود؟ از جهت بی‏صاحبی؛ بی‏صاحبی بددردی است. آن وقت بزرگواری و عظمت شیعه را نگاه کنید. 1126 سال است صاحبشان از چشم‌هایشان دور است، ولی هنوز بحمدالله باقی و برقرار است و دستگاه روحانی‌شان، بهتر از روحانیّت سنی‏ها و یهود و نصاری است.

حضرت موسی7 دید همه گوساله‏پرست شده‏اند. خُلقش تنگ شد. الواح را به زمین زد و شکست. چون حضرت موسی7 هم با خدا هم با خلق خدا قدری تُند بود. مثلاَ به خدا گفت: (إنْ هِيَ إلاّ فِتْنَتُكَ)[11] لذا وقتی که می‏خواهد پیش فرعون برود، خدا می‏گوید: (فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً)[12] امّا بدانید این چُدَنْ‌ها را، آن‌چنان الماس تیزی لازم است. شما ببینید از آن زمان سه هزار و خورده‏ای سال است که می‏گذرد، همه یهودیان روی حرفشان ایستاده‏اند. لذا یک‌چنین تندی و خشونتی لازم است. تطهیرشان این بود که بیفتند به جان هم و خودشان را بکشند، پدر بچّه را و بچّه پدر را. شب هم باشد که همدیگر را نشناسند: (فَتُوبُوا إلی بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أنْفُسَکُمْ)[13]. آن‌قدر از همدیگر کشتند که حساب نداشت. این، توبه و تطهیرشان بود.

به هرحال قرآن کلام خود خداست. ترکیب‌بندی آن مال خود خداست. همین آیاتی که خدا ترکیب‌بندی کرده، اوّلین مَلَکی که گرفته است «لوح» است. البته اوّل از قلم ظهور کرد و بعد بر ملک لوح نوشته شد. لوح تمام این سی جزء را در شب قدرِ ماه مبارک رمضان، واجد شده است. حالا کدام شب، شب قدر است؟ نمی‏دانم. در کدام ماه رمضان است؟ نمی‏دانم.

در ماه رمضان سال شانزده یا هفده بعثت پیغمبر بود که روزه جعل شد. روزه در مدینه جعل شد نه در مکّه. پیغمبر سیزده سال در مکّه بود و روزه واجب نشده بود. قبل از سال شانزده بعثت، روزه چندان نسبت به سایر اعمال واجب اهمیتی نداشت. آن چیزی که در اسلام عمود دین است، نماز است و زکات. اوّلین حکم اسلام و واجب مهم اسلام، نماز است که «قُرْبَانُ‏ كُلِ‏ تَقِيٍّ»[14] است، «خَيْرُ مَوْضُوعٍ»[15] است و در هیچ‌یک از احوال ترک نمی‏شود. نماز بهترین مَظْهَر و مُظْهِر عبودیّت ماست و لذا هر کس یک رکعت از آن را متعمّداً و از روی انکار ترک کند، کافر بالله است. اوّل نماز است و دوم زکات. عمودَین اسلام این دو هستند. لهذا در قرآن نوعاً هرجا که نماز ذکر شده، زکات هم بعد از آن ذکر شده است:

(وَ أقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ)[16]

(ذلِكَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ)[17]

پشت سر اقامه صلاة انفاق است؛ یعنی زکات. روزه اهمیّت نماز و زکات را نداشته، بلکه شاید اهمیّت حج را هم نداشته باشد. سال 16 یا 17 بعثت پیغمبر9، روزه ماه رمضان واجب شد. اهمیّت ماه رمضان از سال 16 یا 17 بعثت پیغمبر بوده است.

شب قدر در ماه رمضان است. این دو آیه را که ترکیب کنید معلوم می‏شود که شب قدر در ماه رمضان است: (إنّا أنْزَلْناهُ فِي لَیْلَةِ الْقَدْرِ)[18] و (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ)[19] در آن شب قدر در ماه رمضان، تمام قرآن به بيت‌العزّة در سماء دنیا یا بیت‏المعمور در آسمان چهارم، دفعةً نازل شد. هر دو در روایات نقل شده است. حالا دفعةً نازل شد یعنی چه؟ یعنی قرآن را روی پوست آهویی نوشتند و گذاشتند روی این آسمان؟ خیر؛ بلکه از لوح محفوظ متنزّل شد و نزد سَفَره کرامٍ بَرَرَة آمد که در آسمان اوّل در‌ بیت‌العزّة هستند.[20]

آسمان‌ها داریم. آسمان چیست؟ آیا مراد همان کهکشان است؟ یا مراد این منظومه است؟ آیا مراد مطلق جانب علوّ است؟ هفت آسمان کدام است؟ این‌ها پیشکشتان. اجمالاً این عالم، عالم اجسام است و جاهای خیلی دوردست داریم که بسیار لطیف‌تر و رقیق‌تر از این عالم اجسام است. کثیف‏ترین جاها زمین است، خیلی هم کوچک است. اتفاقاً کثیف و تاریک هم هست. به موجب روایات، اجسام نورانی شفّاف لطیفی هستند به لطافت برق و نور، و با این شفافی، میلیارد میلیارد میلیارد فرسخ از ما دور هستند. خیلی این عالم وسیع است. فلاسفه یونان تصوّر کرده بودند که زمین مرکز عالم است که یک ربعش خاک و سه ربعش آب است و آسمان‌ها مانند پوست پیاز هستند و... این چرت و پرت‌های بطلمیوس و ابرخس که به درد ما نمی‏خورد. عالم به قدری بزرگ و پهناور است که به اندازه عقل ما در نمی‏آید. در نظر عقل ما غیرمحدود است، امّا در مصنوعیّتش نسبت به خدا و نسبت به قبضه خدا محدود است.

(وَ الْأرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمِینِهِ)[21]

عالم به نسبت عقل و ادراک ما، نامحدود است. همین عالم اجسام، نامحدود است و به قدری دراز است که عقل ما و فکر ما نمی‏تواند آن را حساب کند. تازه جاهای لطیف و شفّاف و ظریف و نظیف وجود دارد که ما خبر نداریم. جنّ جسم است، جسم حیّز و جا می‏خواهد، جا دارد. «کلُّ جسمٍ لَهُ شکلٌ معیّن» و «کلٌّ جسمٍ لَهُ حیّزٌ معیّنٌ». فرشتگان هم جسم هستند مثل بشر و جن، جا دارند. سماوات جای فرشته‏هاست.

یکی از شعب علوم قرآن، علوم راجع به فرشتگان و مراکز آن‌ها و اعمال آن‌ها و مبدأ خلقت آن‌ها و منتهای امر آن‌هاست. ملائکه همان فرشته‏ها هستند و در آسمان‌ها یعنی در مراکز شفّاف خیلی نورانی بسیار عالی و پاک، مسکن و مأوی دارند. ملائکه رفت و آمد جسمانی دارند: (ثُمَّ یَعْرُجُ إلَیْهِ فِي یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ ألْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ)[22] پانصد سال راه را که ما با جت راه برویم یا با موشک‌ها که سریع‌ترند، پانصد سال راه ما را، جناب فرشته در یک روز می‏آید و می‏رود. در نصف روز پانصد سال راه ما را می‏آید و در نصف روز می‏رود. این‏قدر سریع‏السّیر است. موشک‌ها خیلی تند حرکت می‏کنند. پانصد سال راه را، انسان با این سرعت برود چقدر می‏شود؟ خدا می‏داند! از حساب ما خارج است. باید انسان حساب کند که در یک دقیقه با این موشک‌ها چقدر راه می‏رود؟ 60 دقیقه چقدر راه می‏رود؟ یک ساعت چقدر راه می‏رود؟ 24 ساعت چقدر راه می‏رود؟ یک ماه چقدر راه می‏رود؟ تا برسد به پانصد سال. این‏قدر راه را، ملائکه در نصف روز می‏آیند و در نصف روز برمی‏گردند. این سرعت سیر آن‌هاست. جای آن‌ها کجاست؟ خدا می‏داند؛ ما نمی‏توانیم برویم. این کره ماه که کنار بینی‏مان است، هنوز نتوانسته‏اند بروند تا چه برسد به کره شمس، مرّیخ و بالاترش! از این منظومه رد شو برو منظومه‏های دیگر؛ آن‌ها آن طرف‌ها هستند.

دنوّ و نزدیکی آسمان دنیا به ما از همه به ما بیش‌تر است. در آن‌جا یک عدّه سَفَرَة‌اند. ملائکه‏ای هستند به نام «سَفرَة». آن‌ها غیر از این‌هایی هستند که موکَّل بر مایند. ملائکه موکّل بر ما، کرام‏الکاتبین‏اند، رقیب و عتیدند، امّا اینها غیر از کرامٌ بَرَرة و سَفَرِه‌ای هستند که در آسمان اوّلند و قرآن را نگاه داشته‏اند. آن‌ها یک دسته فرشته‏هایی هستند خیلی روشن و آشکارا و موجودیّت‌های بزرگی هم هستند.

(کَلاّ إنَّها تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ فِي صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ، بِأیْدِي سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ)[23]

آن سَفَرة، ملائکه‏ای هستند خیلی روشن، با موجودیّت‌های خیلی بزرگ و خیراندیش.[24] اصلاً اندیشه بد در آن‌ها نیست، خیال بد در آن‌ها نیست. [25]

قرآن در شب قدر ماه مبارک رمضان به صورت جمعی از لوح محفوظ نازل شد و به آسمان دنیا در بیت‏العزّة آمد که یک محلّی است و جای این سَفَرة است. سربست و دربست قرآن را آوردند و به این‌ها دادند. صحف مطهّرة مکرّمة کاغذ نیست. کاغذهای بخارایی نیست، کاغذهای فرنگی نیست، پوست آهو هم نیست. صحیفه‏شان فرشته است. این قرآن دفعةً واحدةً آمد آنجا. چه کسی آورد؟ جبرئیل آورد. امین وحی جبرئیل است. خازن، جبرئیل است. از لوح محفوظ گرفت و آورد. حالا آیا بلاواسطه گرفت، یا به واسطه اسرافیل؛ در آن مقام نیستم. گذاشتند در بیت‏العزّة نزد سَفَرَة کِرام بَرَرَة؛ یعنی این دسته از ملائکه، قرآن را واجد شدند.

وقتی پیغمبر مبعوث به رسالت شد، قرآن به تدریج در ظرف 23 سال، آیات مبارکاتش بعضی اوقات 15 آیه، بعضی اوقات 10 آیه و بعضی اوقات 30 آیه بر پیغمبر9 نازل شد. در نزول قرآن بر پیغمبر9، خود این الفاظ در قلب پیغمبر9 عیناً حاضر می‏شد، عیناً ثبت می‏شد. (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأمِینُ عَلی قَلْبِكَ)[26] جبرئیل در قلب مقدس پیغمبر الفاظ را می‏آورد، پیغمبر هم آیات را بیان می‏فرمودند. مثلاً (الٓم)[27] یک آیه است، (ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ)یک آیه است، و (المر)[28] یک آیه است.

آیات الهی، از نظر جنبه جمعی‌اش، قرآن، و از جنبه تفرّقش، فرقان گفته می‌شود.

قرآن دو جهت و دو جنبه دارد. جنبه جمعی که به قول علماء: مجموع ما بین‏الدّفتین است؛ و از باء بسم‏الله اوّلش اختلاف است؛ آیا اوّلین سوره «الحمد» بوده یا «اقرء» یا «یاایهاالمدّثر»؟ اوّلین سوره و اوّلین آیه‏ای که نازل شده مورد اختلاف است. باید امام زمان7 بیاید اختلاف را برطرف کند. چون عالم به قرآن، خاندان پیغمبرند. آن کسی که به تمام آیات و معانی قرآن آشناست، علی7 است که از کودکی در دامان پیغمبر9 تربیت یافته است. اصلاً از همان روز اوّل که امیرالمؤمنین7 به دنیا آمد، پیغمبر9 هم پدری و هم عطوفت‌های مادری به او می‌کرد، به او شیر می‌داد، او را بغل می‌گرفت و روی دوشش سوار می‌کرد. همان اعمالی را که با امام حسن7 و امام حسین7 انجام می‌داد، قبلاً با پدر ایشان کرده بود. پیغمبر9، علی7 را در دامن خودش بزرگ کرد، علی7 همیشه با پیغمبر بود. او را در کوه‌های مکه و حرا به سیر آفاق و انفس می‌برد تا وقتی که بزرگش کرد. علی وجب به وجب و گام به گام هر جا که پیامبر می‌رفت، می‌رفت. پیغمبر ابواب و مفاتیح غیب را به رویش باز کرد و کلید گنجینه را به دستش داد. استاد علی7، پیغمبر9 بود و آن کس که بدون استاد به آن مقامات رسیده و «ادَّبَنی رَبِّی» گفته، خود پیغمبر است.

اوّلْ آیه‏ای که بر حضرت پیغمبر9 نازل شد، علی7 می‏دانست.[29] عمر چه می‏داند؟ او که مشغول بت‏پرستی بود، ابابکر در مقابل بت سجده می‌کرد، عثمان هم که یک بچه حاجی ژیگول بود. فقط علی7 است که همیشه همراه پیغمبر9 بوده است. علی7 تنها کسی است که: «لَمْ یُشْرِك بِاللهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أبَداً».

گفت پیغمبـر علی را کای علـی
لیک بر شیری مکن هم اُعتُمید
اندرآ در سایه آن عاقلی
ظلّ او اندر زمین چون کوه قاف

 

شیر حقّـی پهلوانـی پُردلـی
اندرآ در سایه نخل امید
کـش نداند بُـرد از ره ناقلـی
روح او سیمرغ بس عالی مطاف

روح پیغمبر، سیمرغِ بس عالی مطاف بود و محلّش کوه قاف. علیّ‌‏بن ابی‌طالب7 آن صیدی است که این سیمرغ با منقارش کشیده، به عالم لاهوت می‏برد. از بچّگی علی7 را با خود می‏برد، همه راه‌های آسمان و زمین را به او یاد می‏داد.[30] پیغمبر9 کسی است که جسمش در رحم مادر به تمام کائنات احاطه دارد؛ جسم نورانی پیغمبر9 نه روحش، روحش اجلّ شأناً است. جسمش، کوه قافِ اجسام این عالم است و خُضرت اجسام از خُضرت جسم اوست نه روحش. آن وقت این احمق‌ها و سنّی‌های الاغ می‏گویند پیغمبر9 قبل از (إقرء) چیزی نمی‏فهمید، و بعد ابواب غیب به رویش باز شد و پیغمبر9 شد.

علی7 همیشه با پیغمبر9 بود. امیرالمؤمنین7 پیش از بعثت به پیامبر9 ایمان آورده بود. حتّی حضرت خدیجه3 هم پیش از بعثت به پیامبر9 ایمان آورده بود. لذا تمام آیات را امیرالمؤمنین7 خوب می‏دانست، چطور آمد؟ برای چه آمد؟ به چه قرائت آمد؟ کدام اوّل بوده؟ کدام دوم؟ کدام سوم؟[31] به غیر از علی7 هم احدی بدون استثنا نمی‏دانست.[32] لهذا امام زمان7 که بیاید از ارثی که پشت به پشت به او رسیده، همه را می‏داند. آن علم، نزد این بزرگوار: موعود امم، معهود ملل، حکم‌فرمای آسمان، مولای ما شیعیان، امام زمان ارواحنافداه است و ان‌شاء‌الله امیدوارم در دوران ما طلوع و تجلّی کند، پشت کوفه خیمه‏ها نصب کند، قرآن را بیاورد و به شیعه تعلیم کند: به ترتیب نزول قرآن[33]، به ظاهر و باطن قرآن و به قرائت اوّلین قاری قرآن یعنی اعلی‌حضرت خاتم‌النبیین و سیّدالمرسلین ابوالقاسم محمد9.

ابن‏مسعود می‏گفت: «أَنَّ عَلِيّاً جَمَعَهُ وَ قَرَأَ بِهِ فَإِذَا قَرَأَهُ‏ فَاتَّبِعُوا قِرَاءَتَهُ»[34] سنّی‌ها هم الآن این قرائت ابن‏مسعود را دارند، منتهی قرائت مشهور نیست. همان قرائت علی7، هم‌اکنون به دست پسر علی7 است. عمر چه خبر دارد کدام آیه اوّل نازل شده است؟ عمر کدام گور بود آن وقتی که آیه اوّل نازل شد؟ عمر مشغول بت‏پرستی‌اش بود، مشغول شراب خواری‌اش بود، خود سنّی‌ها این‌ها را نوشته‏اند. ابوبکر کجا بود آن وقتی که اوّل آیه نازل گردید؟ ابوبکر دنبال بت‏پرستی بود. او در سایه دیوار کعبه می‌نشست و قمار می‌زد. پدر ابوبکر پولدار بود به عکس عمر که پدرش لات بود. لذا بِلال را ابوبکر خرید و آزاد کرد. نسبتاً نجیب‏تر از عمر هم بود، جا افتاده‏تر و استخوان‏دارتر بود. عمروبن عاص روی منبر گفت: تف به تو ای روزگار! بچّه عاص‏بن وائل همیشه لباس‌های ابریشمین می‏پوشید، هفت تا هشت تا اسب همیشه در اختیار ما بود، وقتی در می‏آمدیم با بابایمان، همین عمر و بابایش خطّاب یک دانه عبا داشتند، شلوار و پیراهن و کت و نیم‏کت و پالتوشان همین یک عبا بود و بس. اگر خم می‏شد، ساتر عورت نداشت. با یک دانه تیشه و تبر، صبح تا شب به کوه‌های مکه می‏رفتند و هیزم می‏کندند، ظهر می‏آمدند دم میدان، می‌گفتند: آی هیزم داریم! هیزم را که به فروش می‏رساندند، قدری نان می‏خریدند و قدری شراب. وقتی قرآن نازل شد ایشان مشغول بت‏پرستی بودند. عثمان هم بچّه فکلی ژیگولی بود. بنی‏امیّه حاجی‏زاده‏های بی‏بند و بار آن وقت بودند. تنها کسی که با پیغمبر بود علی7 بود و علی7 بود و علی7 بود. آن کسی که از پیغمبر جدا نبود، علی7 بود که در کوه حرا تجلیّاتی که بر پیغمبر9 می‏شد، می‏دید. نهایت، ملِک بر او تجلّی نمی‏کرد. پیغمبر9 قریب به این مضامین به علی7 فرمود: تو می‏دانی آنچه می‏دانم و تو می‏شنوی آنچه می‏شنوم.[35] او می‏دانست که جبرئیل، قرآن را به چه قرائتی آورد و بر پیغمبر خواند. به عنوان مثال: «یَطْهُرْنَ» است یا «یَطَّهَّرْنَ»[36]؟ بی‏خبر ماندند آن‌ها که اشتر می‏چراندند.

علی7 می‌دانست که کدام آیه اوّل نازل شده است و کدام آیه آخر. کیفیّت و ترتیب و شأن نزول آیات چگونه است و چگونه باید قرائت شود. و همین‌طور هم به پسرش حسن‌بن علی7 یاد داد. سپس او به برادرش حسین‌بن علی7 یاد داد و او به فرزندش علیّ‌بن الحسین زین‏العابدین7 تا به امام حسن عسکری7 و بالاخره به حجّة‌بن الحسن7 و هم‌اکنون علم به تنزیل و تأویل قرآن نزد اوست. این را بدانید که اگر کسی شأن نزول‌های آیات و موارد و مواقف آیات قرآن را بداند، حقایقی را می‏فهمد که الآن آن حقایق بر او مبهم و مجهول است. ان‌شاء‌الله به وجود مسعود امام زمان7 از همین ظاهر قرآن یک چیزهایی پیدا می‌شود که حالا روشن نیست.

قرآن علی7، حاوی تنزیل و تأویل و بیان و تفصیل است. پیغمبر فرمود: «وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ‏ وَ بَيَانٌ‏ وَ تَحْصِيلٌ ... ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ»[37]. قرآن اشارات دارد، عبارات دارد، لطایف دارد. قرآن عباراتش مال عوام است، اشاراتش مال خواصّ است، لطایفش مال اوّلیاءالله است، و حقایقش مال پیغمبر9 و ائمه: است.[38] امیدواریم زنده باشیم، شریک‏القرآن بیاید و به ما تعلیم کند و ما آن قرآن را از زبان صاحب قرآن بشنویم و بخوانیم. خدایا به حقّ این قرآن عزیز، به زودی زود شریک قرآن را ظاهر و آشکار بفرما.

خلاصه عرض امروز این شد: قرآن در ماه رمضان، دفعةً واحدةً از لوح محفوظ بر سَفَرة کرامِ برره‏ای که در بیت‏العزّه آسمانِ اوّل هستند نازل شده است. قرآن می‏فرماید:

(شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ)[39]

ماه رمضان آن‌چنان ماهی است که قرآن در آن نازل شده است. بسیاری از بزرگان گفته‏اند که مراد از انزال در این آیه، نزول دفعی قرآن از لوح محفوظ به بیت‏المعمور یا به بیت‏العزّة در سماء دنیا نزد سَفَرة کِرام بَررة است. آن وقت آیه (إنّا أنْزَلْناهُ فِي لَیْلَةِ الْقَدْرِ)[40] و (إنّا أنْزَلْناهُ فِي لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ)[41] در سوره «حم» هم مؤیّد و مقوّی همین مطلب است که قرآن جملةً در شب قدر به بیت‌العزّة نازل شده یا معانی‌اش به دل پیغمبر9، که این بعید است. این یک نزول بود.

نزول دوم، نزول نجومی و منجّمی است که در ظرف 23 سال در این نشئه نازل شده است. حالا اوّلش چه بوده؟ آخرش چه بوده؟ معیّن نیست. در بین علماء، اختلاف است. ترتیب آیات، مسجّل و مسلّم نیست. اینست که بعضی از قبیل مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» زحمت کشیده‌اند که اتصال و ارتباط آیات را به هم درست کنند. بی‌خود زحمت کشیده‌اند! همین‏طور آقای نهاوندی مفسّر بزرگ. قرآن را به این طرزی که نوشته شده، نمی‏شود به هم متّصل کرد. مکّی و مدنی چه طور به هم متّصل می‏شود؟ اتّصال آیات قرآن علی ما اُنزل در قرآن امام زمان7 است. آیات مکّی کنار هم آیات مدنی کنار هم، آن وقت، لذّت دارد.

خنک آن زمانی که ساقی توباشی
ز سر گیرد این دل عروج منازل
خنک آن زمـانی که هر پاره ما

 

بریزی تو بر ما قدح‌های جانی
ز سر گیرد این تن مزاج جوانی
به رقص اندر آید که ربّی سقانی[42]

قرآن خواندنِ امام زمان7 جاذبه عجیبی دارد. سیّد بحرالعلوم مردی بود خیلی با وقار و متین، آقامنش بود. مرحوم آية‏الله العظمی بروجردی هم که ایشان را دیده‌اید و خدا به حقّ امام زمان7 از مجلس کوچک ما طبق‏های انوار را به روح این بزرگوار نثار فرماید، متین بود، آقامنش بود. نوعاً بروجردی‏ها این‏طورند. سیّد بحرالعلوم ده درجه بالاتر بود. او نوکر، کلفت، استر و دستگاهی داشت. همه آخوندها که نباید گرسنه باشند، کرباس‏پوش باشند، چه کسی این مطلب را گفته است؟! باید تقوی داشته باشند. حضرت رضا7 در دوران حیاتشان شاهانه زندگی می‌کردند و الآن هم که شما به مشهد مشرّف می‌شوید می‌بینید که واقعاً دستگاه امام رضا7 دستگاه سلطنتی است.

سیّد بحرالعلوم خیلی موقّر بوده، نوکر و کلفت و خادم، همه‌چیز داشته است. طلبه‏های شاگردش دنبال سرش بودند. به حرم مطهّر امیرالمؤمنین7 وارد شد. مشغول زیارت شد. به طرف بالاسر رفت. یک‌مرتبه دیدند حال سیّد تغییر کرد. دیدند سیّد بحرالعلوم زده زیر خواندن و گریه کردن:

چه خوش‌است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن

 

به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

مدام این شعر را می‏خواند و گریه می‏کرد. مردم، طلبه‏ها تعجب کردند. آخر سیّد بحرالعلوم با آن وقار، با آن متانت، حالا بنا کند شعر خواندن، آن هم عاشقانه و گریه‏کنان. هیچ‌کس جرأت نمی‏کند جلو برود. چند دقیقه‏ای این شعر را می‏خواند و گریه می‏کرد. بعد دیدند دو مرتبه منظّم شد، زیارت کرد و بیرون آمد. عرض کردند: آقا! امروز شما تغییر حالت دادید، متوجه بودید؟ گفت: بله. گفتند: آقا! چطور شعر خواندید؟ فرمود: وقتی که بالای سر حضرت امیر7 رفتم، دیدم امام زمان7 نشسته‌اند و قرآن می‏خوانند. نتوانستم طاقت بیاورم.

این را شاهد آوردم برای این مطلبم. خدایا به حق قرآن عزیز، تمام این جمع را به استماع تلاوت قرآن امام زمانشان7 موفّق فرما.

ای دلبر طنّاز بیا رسم نو آمـوز
بی‏صبح رخت هیچ ندانیم شب و روز

 

گه گه به دل سوختگان چهره برافروز
بازآی که بی‏روی تو ای ماه دل‏افروز

در بزم حریفان اثر نور و ضیاء نیست

قرآن خواندن امام زمان را گفتم یادم آمد از آن قرآنی که امام حسین7 بالای نیزه خواند. از آن قرآنی که امام حسین7 بالای نیزه میان بازار کوفه تلاوت کرد. آقایان! در ماه رمضان که سفره خدا گسترده شد، نمکش گریه بر امام حسین7 است، هر که اشکش می‏آید دریغ نکند، عصر جمعه است.

از روز 12 به بعد هر روز سر مطهّر امام حسین7 را بر می‏داشتند، به یک محلّه از محلات کوفه می‏بردند. آنجا بالای نیزه نصب می‏کردند. حارث‌بن وُکَیْده گفت: در یکی از کوچه‌های کوفه رد می‏شدم و به حال خودم بودم. کوچه خلوت بود. دیدم صدای قرآن به گوش می‏رسد، امّا قرآن با آهنگ عراق نیست، با آهنگ حجاز است. فرق است بین آهنگ حجاز و مدنی و بغدادی و بصری و عراقی. آن قرآن خیلی دلرباست. خیلی جذاب است. این قرآن گویا از دلِ سوخته خوانده می‏شود. آیه هم این است:

(إنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً)[43]

صحبت اصحاب کهف است، آیه مربوط به اصحاب کهف است. به قدری خوب می‏خواند این قاری که دل مرا با خودش برد. برگشتم ببینم قاری کجاست؟ نگاه کردم ولی در کوچه قاری ندیدم. دو مرتبه صدا بلند شد. دیدم صدا از طرف بالا می‏آید. همین که نگاه کردم دیدم قاری، سر بریده پسر زهرا3 است.

يَتْلُو الكِتابَ وَ ما سَمِعْتُ بَواعِظٍ

 

اتَّخَذَ القَـنا بَدَلاً عَـنِ الأَعْـوادِ[44]

هر که اشکش می‏آید، دستش را مرخص کند برای خدمت. این قاری، از کجا قرائت می‏کرده، از کلمه بعد معلوم می‏شده، این قاری بالای نیزه نشسته با محاسن پرخون و پرخاکستر. ابن وُکَیْده گفت: من خیلی دلم سوخت، اف بر تو ای روزگار! سر پسر فاطمه3... قربانت بروم حسین جان! قربان لب‌های قرآن‌خوانت یا اباعبدالله! گفت: با خودم گفتم امشب می‌آیم این سر را می‏برم و با گلاب شستشو می‏دهم و دفن می‏کنم. هرچه بادا باد. یک‌مرتبه غنچه گل باز شد و صدا بلند شد: «یابن وکیده! لَیسَ لَكَ إلی ذلِكَ سَبیلٌ.»

من آن جوری که خودم می‏فهمم این جمله را معنا می‏کنم. یعنی: پسر وکیده! تو می‌خواهی مرا از زینب3 جدا کنی؟! تو می‌خواهی مرا از بچّه‏های یتیمم جدا کنی؟! باید سایه من بر سر سکینه‏ام باشد. این‌ها معانی‌ایست که من از این عبارت می‏فهمم. باید من پهلوی خواهرم زینب3 باشم.

یک کلمه دیگر هم من از این جمله می‏فهمم. فرمود: پسر وُکَیده! تو را به این، راهی نیست. یعنی حسین7 در سفر است. حسین7 در سیر منازل است. سیر صعودی و تکاملی حسین7 تمام نشده، هنوز وسط راه است. هنوز من باید در این سیر به منزل برسم. من باید به کاخ سلطنتی بروم. من باید در طشت زر بنشینم. پسر وُکَیده! این لب‌هایی که الآن دارد قرائت قرآن می‏کند، همین لب‌ها باید چوب خیزران بخورد.

 

[1]. سوره فرقان، آیه 1

[2]. عَنْ أَبِي عَبْدِاللهِ7 قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزوَجَلَّ (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ)‏ وَ إِنَّمَا أُنْزِلَ‏ فِي‏ عِشْرِينَ‏ سَنَةً بَيْنَ اوّلهِ وَ آخِرِهِ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِاللهِ7: نَزَلَ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ، ثُمَّ نَزَلَ فِي طُولِ عِشْرِينَ سَنَةً. (الکافی (اسلامیه)، ج2، ص629 / البرهان، ج1، ص390)

[3]. سوره بقره، آیه 183 و 184.

[4]. سوره بقره، آیه 185.

[5]. سوره بقره، آیه 185.

[6]. سوره قلم، آیه 1

[7]. (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجيدٌ في‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ) (البروج: 21-22)

[8]. مصدر جعلی از «فی» به معنی در.

[9]. سوره بقره، آیه 1 تا 3

[10]. در این مطلب که حقیقت «لوح محفوظ» چیست نظرات متفاوت است. نظریه‏ای که استاد در سخنرانی مطرح نموده است، اعتقاد به ملائکه بودن لوح و قلم را بیان می‏کند که از احادیث ائمه اطهار: استخراج شده است. در ذیل دو حدیث شریف از کتاب بحارالأنوار که به این مطلب اشاره دارد آورده شده است.

الف) عَنْ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ7 عَنْ‏ (ن)‏ فَقَالَ: هُوَ نَهَرٌ فِي الْجَنَّةِ. قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ اجْمُدْ فَجَمَدَ فَصَارَ مِدَاداً. ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْقَلَمِ اكْتُبْ فَسَطَرَ الْقَلَمُ فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَالْمِدَادُ مِدَادٌ مِنْ نُورٍ وَ الْقَلَمُ قَلَمٌ مِنْ نُورٍ وَ اللَّوْحُ لَوْحٌ مِنْ نُورٍ. قَالَ سُفْيَانُ: فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ! بَيِّنْ لِي أَمْرَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ وَ الْمِدَادِ فَضْلَ بَيَانٍ وَ عَلِّمْنِي مِمَّا عَلَّمَكَ اللهُ. فَقَالَ: يَا ابْنَ سَعِيدٍ! لَوْ لَا أَنَّكَ أَهْلٌ لِلْجَوَابِ مَا أَجَبْتُكَ فَنُونٌ مَلَكٌ يُؤَدِّي إِلَى الْقَلَمِ وَ هُوَ مَلَكٌ وَ الْقَلَمُ يُؤَدِّي إِلَى اللَّوْحِ وَ هُوَ مَلَكٌ وَ اللَّوْحُ يُؤَدِّي إِلَى إِسْرَافِيلَ وَ إِسْرَافِيلُ يُؤَدِّي إِلَى مِيكَائِيلَ وَ مِيكَائِيلُ يُؤَدِّي إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ جَبْرَئِيلُ يُؤَدِّي إِلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ. قَالَ ثُمَّ قَالَ لِي: قُمْ يَا سُفْيَانُ فَلَا آمَنُ عَلَيْكَ‏. (بحارالأنوار، ج54، ص368 به نقل از معانی الأخبار)

ب) عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ الْمِنْقَرِي‏ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ7 عَنِ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ. فَقَالَ: هُمَا مَلَكَانِ‏. (بحارالأنوار، ج54، ص368)

در کتاب شریف بحارالأنوار، ج54، ص370، بعد از ذکر احادیث فوق به نقل از کتاب «عقاید الصدوق» ذکر کرده:

«إعتِقادُنا فِی اللوحِ والقلمِ أنَّهُما مَلَکانِ.»

اما از آنجا که اعتقاد به ملائکه بودن لوح و قلم تنها نظریه موجود بین علماء اسلام نیست و مرحوم علامه مجلسی پس از ذکر این جمله نظریه مخالف را که به شیخ مفید منسوب است ذکر کرده و راهی جهت جمع بین این دو نظریه ارائه کرده است. ایشان می‏نویسد:

أقول: قال الشیخ المفید; اللوح کتاب الله کتب فیه ما یکون إلی یوم القیامة و هو قوله تعالی: (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أنَّ الْأرْضَ یَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ) فاللوح هو الذکر و القلم هو الشيء الذي أحدث الله به الکتاب في اللوح و جعل اللوح أصلا لتعرف الملائکة منه ما یکون فإذا أراد الله تعالی أن یطلع الملائکة علی غیب له أو یرسلهم إلی الأنبیاء بذلك أمرهم بالاطلاع في اللوح فحفظوا منه ما یؤدونه إلی من أرسلوا إلیه و عرفوا منه ما یعملون و لقد جاءت بذلك آثار عن النبي9 و عن الأئمة: فأمّا من ذهب إلی أن اللوح و القلم ملکان فقد أبعد بذلك و نأی عن الحق إذ الملائکة لا تسمی ألواحا و لا أقلاما و لا یعرف في اللغة اسم ملك و لا بشر لوح و لا قلم.

بیان الصدوق; تبع فیما ذکره الروایة فلا اعتراض علیه مع أنه لا تنافي بین ما ذکر المفید و بین ذلك إذ یمکن کونهما ملکین و مع ذلك یکون أحدهما آلة النقش و الآخر منقوشا فیه و یحتمل أیضا أن یکون المراد بکونهما ملکین کون حاملیهما ملکین مجازا و لعل الإیمان بمثل ذلك علی الإجمال أسلم من الخطإ و الضلال.

[11]. سوره اعراف، آیه 155

[12]. سوره طه، آیه 44

[13]. سوره بقره، آیه 54

[14]. قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ7: الصَّلَاةُ قُرْبَانُ‏ كُلِ‏ تَقِيٍّ. (بحارالأنوار، ج79، ص310 به نقل از نهج‏البلاغه)

[15]. عَنْ أَبِي‌ذَرٍّ; قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللهِ9‏ قلتُ: فَمَا الصَّلَاةُ؟ قَالَ9: خَيْرُ مَوْضُوعٍ‏. (الخصال، ج2، ص523)

[16]. سوره بقره، آیه 43 و 83 و 110 این عبارت 6 بار در قرآن آمده است.

[17]. سوره بقره، آیات 1 تا 4

[18]. سوره قدر، آیه 1

[19]. سوره بقره، آیه 185

[20]. در این‏باره به زودی به صورت مفصل بحث خواهد شد.

[21]. سوره زمر، آیه 67

[22]. سوره سجده، آیه 5

[23]. سوره عبس، آیات 16-11

[24]. بر طبق برخی از احادیث وارده از ائمه طاهرین: قرآن در ماه مبارک رمضان به صورت جمعی به «بیت‏المعمور» نازل شده است. اما این مطلب که در سخنرانی به آن اشاره شده و ادعا می‏شود که مفاهیم و حقایق قرآن در ماه مبارک رمضان و در بیت‏المعمور به گروهی از ملائکه به نام «سَفَرَة» که صفتشان «کرامٍ بررة» (بزرگوار و نیکوکار) است، نازل شده، در روایات مورد بررسی یافت نشد. بلکه حتی احادیث فراوانی که معنا و مفهومی غیر از این را می‏رسانند وجود دارد که در ذیل به بعضی از آن‌ها اشاره می‏شود.

از احادیثی که در ذیل آیات 15 و 16 سوره عبس وارده شده این مطلب دریافت می‏شود که مصداق «سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ» ائمه طاهرین: می‏باشند.

الف) عَنْ أَبِي عَبْدِاللهِ7 فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‏ (بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ) قَالَ: هُمُ الْأَئِمَّةُ :. (بحارالأنوار، ج24، ص90؛ به نقل از کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة)

ب) (كَلَّا آن‌ها تَذْكِرَةٌ) قَالَ: الْقُرْآنُ؛‏ (فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ) قَالَ: عِنْدَ اللهِ‏؛ (مُطَهَّرَةٍ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ) قَالَ: بِأَيْدِي الْأَئِمَّةِ (كِرامٍ بَرَرَةٍ). (بحارالأنوار، ج24، ص90؛ به نقل از تفسیر قمي)

ج) منها قوله تعالی (کَلّا آن‌ها تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ فِي صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأیْدِي سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ) تأویله ذکره عليبن إبراهیم; في تفسیره قال: نزلت في الأئمة:. (تأویل الآیات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص739)

د) عَنْ أَبِي عَبْدِاللهِ7 فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‏ (بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ) قَالَ: هُمُ الْأَئِمَّةُ:.

و معنی هذا التأویل فقوله سبحانه (فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ) أي القرآن (فِي صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ) و هي الصحف المنزلة علی الأنبیاء مثل صحف إبراهیم و موسی و (مُکَرَّمَةٍ) أي عند الله سبحانه (مَرْفُوعَةٍ) عنده في اللوح المحفوظ (مُطَهَّرَةٍ) من دنس الأنجاس لایمسها إلا المطهرون من الناس (بِأیْدِي سَفَرَةٍ) و هم الأئمة: لأنهم السفراء بین الله و بین خلقه؛ ثم وصفهم بأنهم (کِرامٍ) علیه (بَرَرَةٍ) مطیعون لأمره (لا یَعْصُونَ اللهَ ما أمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤمَرُونَ). (تأویل الآیات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص739)

اما این نظر که سفرة کرام بررة، ائمه: هستند تنها نظریه‏ای نیست که علمای اسلام به آن اعتقاد دارند؛ در بحارالأنوار، ج88، ص301، به نقل از بیضاوی آمده است: «قال البيضاوي: سفرة كتبه من الملائكة أو الأنبياء ينتسخون الكتب من اللوح أو الوحي أو سفراء يسفرون‏ بالوحي‏ بين الله و رسله أو الأمة...»

مرحوم علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان سفرة را گروهی از ملائکه که در مورد نزول قرآن یا وحی مسئولیتی دارند و احتمالاً از اعوان و انصار جبرئیل هستند معرفی می‏کند.

[25]. در قسمتی از خطبه 90 نهج‏البلاغه فیض‏الاسلام امیرالمؤمنین7 در وصف ملائکه می‏فرمایند:

وَ مَا سَكَنَ‏ مِنْ‏ عَظَمَتِهِ‏ وَ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ فِي أَثْنَاءِ صُدُورِهِمْ، وَ لَمْ تَطْمَعْ فِيهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَيْنِهَا عَلَى فِكْرِهِمْ.

(عظمت و هیبت حق‏تعالی در سینه‏هاشان جای گرفته و وسوسه‏ها در ایشان طمع نکرده تا بر اندیشه‏هاشان مسلط شود.)

[26]. سوره شعراء، آیات 194-193

[27]. سوره بقره، آیه 1

[28]. سوره رعد، آیه 1

[29]. قال امیرالمؤمنین7: أَنَا وَضَعْتُ‏ فِي‏ الصِّغَرِ بِكَلَاكِلِ‏ الْعَرَبِ‏ وَ كَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللهِ 9 بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي [حَجْرِهِ‏] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِيدٌ] يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ، وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ‏ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ، وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ 9 مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللهِ9 وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ 9، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْر. (نهج‏البلاغه صبحی صالح، ص300)

[30]. رُوِيَ‏ أَنَّهُ 7 كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى مِنْبَرِ الْبَصْرَةِ إِذْ قَالَ:‏ أَيُّهَا النَّاسُ!‏ سَلُونِي‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِي،‏ سَلُونِي عَنْ طُرُقِ السَّمَاوَاتِ فَإِنِّي أَعْرَفُ بِهَا مِنْ طُرُقِ الْأَرْض. (بحارالأنوار، ج39، ص108)

[31]. عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللهِ  قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ7: مَا نَزَلَتْ‏ فِي‏ الْقُرْآنِ‏ آيَةٌ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمْتُ‏ أَيْنَ‏ نَزَلَتْ،‏ وَ فِيمَنْ نَزَلَتْ، وَ فِي أَيِّ شَيْ‏ءٍ نَزَلَتْ، وَ فِي سَهْلٍ نَزَلَتْ، أَمْ فِي جَبَلٍ نَزَلَتْ.‏ (بحارالأنوار، ج89، ص79 به نقل از امالی صدوق)

[32]. عَنِ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ7  قَالَ: مَا أَحَدٌ مِنْ‏ هَذِهِ‏ الْأُمَّةِ جَمَعَ‏ الْقُرْآنَ‏ إِلَّا وَصِيُ‏ مُحَمَّدٍ 9.‏ (بحارالأنوار، ج89، ص48 به نقل از تفسیرقمی)

[33]. بحارالأنوار، ج52، ص339، ح 85

[34]. عَنِ الصَّادِقِ7‏ أَنَّهُ (أمیرالمؤمنین7) حَمَلَهُ وَ وَلَّى رَاجِعاً نَحْوَ حُجْرَتِهِ وَ هُوَ يَقُولُ: (فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ)‏ وَ لِهَذَا قَرَأَ ابْنُ مَسْعُودٍ أَنَّ عَلِيّاً جَمَعَهُ وَ قَرَأَ بِهِ، فَإِذَا قَرَأَهُ‏ فَاتَّبِعُوا قِرَاءَتَهُ. (مناقب آل أبي‌طالب:، ج‏2، ص41)

[35]. قالَ امیرُالمؤمنین7: قالَ رَسُولُ اللهِ9 إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْر. (نهج‏البلاغه صبحی صالح، ص300)

[36]. (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ‏ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللهُ) (البقره: 222)

[37]. الکافی، ج1، ص2 / تفسیر العیاشی، ج1، ص2

[38]. قال صادق7: كِتَابُ‏ اللهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ عَلَى‏ أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ: عَلَى‏ الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ‏ وَ الْحَقَائِقِ، فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ، وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ، وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ، وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاء. (بحارالأنوار، ج75، ص278)

[39]. سوره بقره، آیه 185

[40]. سوره قدر، آیه 1

[41]. سوره دخان، آیه 3

[42]. مولوی، دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره 3119

[43]. سوره کهف، آیه 13.

[44]. نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة:، ص246 / مدينة المعاجز الأئمة الإثنی‌عشر، ج3، ص462