مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: 1. شبهه طول عمر امام عصر 2. رعایت بهداشت و طول عمر 3. نقش والدین در سلامتی فرزند 4. بهداشت پس از تولد 5. عوامل روحی و روانی 6. رعایت اصول بهداشت در گذشته

أَعُوذُ بِاللهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلهِ ‏رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ. صاحِبِ الهَيْبَةِ العَسْکَريَّةِ وَ الغَيْبَةِ الإلهِيَّةِ، مَوْلانَا وَ سَيِّدِنا و أمامِنا وَ هادِينا بِالْحقِّ القائِمِ المُنْتَظَرِ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلى أعْدائِهِمْ أَبَدَ الابِدينَ وَ دَهْرَالدّاهِرينَ.

(بَقِيَّةُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‏)[1]

گفتگو در شبهه عاميانه و كودكانه‏اى بود كه راجع به طول عمر و بقای صحت و سلامتى امام عصر ارواحنافداه در دل ضعفاءالعقول ممكن است وارد شود كه در نظر بعضي‌ها خيلى سنگين مي‌آيد. يك بدن گوشت و پوست و استخوانى 1127 سال عمر كند و استخوان‌هايش پوده نشود، پوست بدنش هم چروك نشود و عجيب‌تر وقتى ظاهر مي‌شود به صورت يك جوان معتدل الأندام و متوافق الأعضا باشد، چه طور مي‌شود؟! اين مطلب يا از نظر اينست كه مي‌گويند عقلاً محال است که كسى به مدّت هزار سال عمر كند يا مي‌گويند عادتاً محال است يا مي‌گويند كم است. اگر آن كسى كه شبهه مي‌كند مي‌خواهد بگويد محال است كه كسى هزار سال عمر كند؛ اين حرف غلط است. ديروز گفتم زيرا هيچ برهان عقلى بر امتناع طول عمر تا دوهزار و پنج‌هزار و ده‌هزار سال نداريم. به جهت اينكه طبيعت تركيب مشكّك، مختلفة المراتب است. وقتى مراتبش مختلف شد، عقل مي‌گويد معيّن ساختن او در حدّ معيّن غلط است. ما مى‌بينيم عمرها در تمام مركّبات، مختلف است از قبيل مركّبات معدنى طلا و نقره و مس و آهن و فيروزه و هم چنين مركّبات نباتى. يك مركّب، «معدنى» است و لو متجدّدين بسيط مي‌دانند امّا بسيط دانستن آن‌ها با مركّب دانستن قدما، منافات ندارد. طلا در مقابل عوامل كون و فساد پنج هزار سال مقاومت مي‌كند. در مركّبات نباتى هم گياهى داريم يك روزه؛ گياهى داريم يك ماهه؛ گياهى داريم شش ماهه؛ گياه و رویيدنى هم داريم چهار هزار ساله. سَروى در كاشمر بوده كه قريب به دو هزار سال عمر کرده است. چنارهاى هزار ساله و دو هزار ساله فراوان است.

در مركّبات حيوانى، حيوانى داريم يك ماه عمر مي‌كند مثل مورچه. اين‌قدر اين مورچه پدرسوخته است كه آذوقه پنج هزار سال را جمع مي‌كند. حيوان داريم هزار سال عمر مي‌كند مثل كلاغ كوچك كه عرض كردم. آن وقت انسان هم يك مركّب حيوانى است. مركّب حيوانى وقتى تشكيك پيدا كرد، نمي‌توانيم آن را متوقّف در حدّى كنيم. ممكن است بشری يك‌روز عمر كند، بشرى 50 سال عمر كند، بشرى 500 سال عمر كند. ممكن است بشرى باشد پنج‌هزار سال عمر كند. برهانى بر امتناع آن نيست و بلكه برهان بر امكانش داريم. اين حرف‌هایى بود كه ديروز گفتم.

حالا مي‌خواهم يك مقدّمات ديگرى براي شما عرض كنم. از جمله مسلّميّات دانشمندان قديم و جديد از الهى و طبيعى و هر كه در روى زمين است، اتّفاق بر این مطلب است كه رعايت بهداشت و مراعات حفظ الصّحه در سلامتى و بالنّتيجه در طول عمر مدخليّت دارد. اگر آدم مراعات نكند و هر غذایى را بخورد و هر مادّه مضرّه جامد و مايعى را استعمال كند، و به سلّ و سرطان مبتلا شود، زود مي‌ميرد. امّا اگر كسى خودش را از سلّ حفظ كرد، از سرطان حفظ كرد، مسلّم عمرش زيادتر مي‌شود. درست است كه خدا آجال را تعيين كرده، همان خدا كمى و زيادى آجال را روى عوامل مادّى و طبيعى قرار داده است. «أبى‏ الله أن يجرى‏ الأمور إلا بأسبابها» يك قسمت «اسباب روحانى» است و یک سری را هم خدا در اين باب مؤثّر قرار داده است. آن‌چنان‌كه گرسنگى مفرط عمر آدم را كوتاه مي‌كند، قطع رحم هم عمر آدم را كوتاه مي‌كند. زنا عمر آدم را كوتاه مي‌كند. خونريزى به ناحق عمر آدم را كم مي‌كند. اين چنين عواملى براى زيادى و قِصَر عمر است كه خدا اين‌ها را در تقدير آجال دخيل قرار داده است. پس مسلّم است اگر بنده مراعات بهداشت كردم سالم هستم. سالم كه بودم عمرم زياد مي‌شود. به جهت اينكه تمام شدن عمر انسان به اينست كه يكى از جهاز اصلى و اركان جوهرى بدن از كار مي‌افتد؛ مثلاً قلب از كار مي‌افتد، معده از كار مي‌افتد، مغز و دماغ از كار مي‌افتد، حالا اگر ما تأمين سلامتى همه اين‌ها را كرديم، مادامى كه اين‌ها سالمند، زنده مي‌مانند. چه موقع از کار مي‌افتد؟ وقتى جزئى از اجزائش خراب شود. اگر ما تأمين سلامتى كرديم، و رطوبت غريزيّه حفظ شد، و اجزاء اصلى سالم ماندند، انسان زنده مي‌ماند. پس رعايت بهداشت، در سلامتى مؤثّر است و سلامتى هم موجب زيادتى عمر است.

حالا باز درجه تأثير متفاوت است. سه چيز اگر در «حفظ الصّحه» رعايت شود مسلّماً طول عمر به قدرى زياد مي‌شود كه قابل مقايسه با اعمار فعلى ما نيست و جهت اينكه عمرها شصت و هفتاد و نود شده، رعايت نكردن يكى از اين سه چيز است. اين را اجمالاً مي‌خواهم بگويم. يكى از چيزهاى عمده‌اى كه بايد در سلامتى انسان رعايت شود كه بالنّتيجه موجب طول عمر مي‌شود، مراعات كردن والدين است نسبت به تهيّه بذر و افشاندن بذر و نگهدارى بذر تا وقتى كه به دنيا بيايد. من بعد از انقلاب محور در دوره شاه گذشته، -آن موقعى كه عمامه‌ها را برداشتند و واقعه مسجد گوهرشاه راه افتاد و چندين هزار جمعيّت كشته شد و حتّى جلو اذان را به غير از مسجد گوهرشاد گرفتند و جاى ديگر كسى اذان نمي‌گفت- وارد كشاورزى شدم. هفت هشت سال مشغول زراعت بودم. آن زمان وقتى اطّلاعات زراعتى پيدا كردم، خيلى براى من در امور علمى مفيد شد. يكى همين است كه دارم مي‌گويم. در استفاده از زراعت دو چيز عمده است. زيادى مِلك، بهره زياد ندارد. اين دو مطلب اگر رعايت شد آدم از زراعتش بهره زياد مي‌برد.

اوّل بايد رعايت بذر را كرد که بذر، بذر چاق، فربه، سالم و بى‌عيب باشد. كرم زده نباشد. تفتيده و خشكيده نباشد. بذر، بذر چاق فربه جوان باشد. كهنه مانده نباشد. اينچنين بذرى تا بذر فاسد تومانى، ده تومان فرقش است. اين بذر، 20 -30 تخم مي‌دهد اما بذر فاسد 2-3 تخم مي‌دهد.

ديگر زمين، با زمين شوره‌زار، زمين سنگلاخ، زمين قرص و محكم، زمينى كه آب به خودش نمي‌گيرد و زمين گچى نباشد. اين زمين‌ها زراعت را از بين مي‌برد. امّا زمين سياه و خاك ملايم، تخم و بذر را حسابى پرورش مي‌دهد. بذر و زمين و رعايت كردن مقرّرات زراعتى مهم است. دیگر اینکه اين بذر را چه زمانى بيفشاند؟ بذر گندمى كه در شهريور به زمين رفته تا آن بذر گندمى كه در آبان يا آذر به زمين رفته باشد از جهت تخم فرق دارد. اينكه دنبال آمده سه تخم كمتر دارد. آن كه زمينش يَخاب‌دار باشد و كرم‌هايش كشته شده باشد با آنكه يَخاب نداشته باشد هر دو نصف در ثمره فرق دارد.

عيناً من و شما يك تخم گندميم كه روى زمين افتاده باشيم. پدری كه سفليسى است، پدری كه سوزاكى است، پدری كه مبتلا به امراض ديگر است، نطفه او هم مريض است. بذر ما چيست؟! همان نطفه. بذرافشان پدر است؛ زمين كجا است؟ رحم مادرمان. گياهى كه مي‌رويد كيست؟ اين شخصِ «شيخٌ رجلٌ بزرگوارٌ؛ عجلٌ جسدٌ له خوارٌ» يا آن شخص فوکولی کلاهی. حالا اگر اين بذر معيوب شد مثلاً پدر سفليس شد، بذرش سفليسى است. پدر مسلول شد، نطفه‌اش هم سل خواهد داشت. اينها امراضى است كه به توارث مي‌رسد. پدر عصبانى است، فرزند هم عصبانى است. نوع اخلاق و روحيّات پدر در بذر به ارث مي‌رسد. نوع بيماري‌هاى اساسى ركنى جوهرى پدر در بذر و نطفه به ارث مي‌آيد. كم مرضى است که این گونه نباشد، حتّى امراض جلدى. پدر سودائى است، بچّه‌اش كه به دنيا مي‌آيد سودائى است. كم مرضى است در بذر باشد و در نطفه نيايد. خوب پس اين بذر از اوّل معيوب است. بذر معيوب رشد و نمو ندارد.

امّا اگر بذر سالم است ولى اين بذر سالم را در زمين باتلاقِ خراب بیاندازند، در زمين شوره‌زار بیاندازند، در ارض جُرُزه بیاندازند، فایده ندارد. اگر اين رحم عيب و علّت داشت، سوزاك رحم یا سفليس پيدا كرده بود، بذر هم خوب باشد، داخل آن زمين كه رفت خفه می‌شود و خفه به دنيا مي‌آيد. آن وقت 40 سال تا 50 سال عمر مي‌كند. اگر رحم، رحم سالم شد، رحم پاك و بى‌عيب و بى‌مرض شد و بذر هم بذر پاك شد و در وقت هم افشانده شد، نطفه پيرى تا نطفه جوانى صدى نود و نه فرق دارد. اينكه مي‌گويند تا بچّه‌ات بالغ شد دامادش كن، صدهزار حكمت دارد. يكى اينست که از تعرّض به ناموس مردم مصون مي‌ماند. مصلحت دوم اينست که نطفه‌اى كه در جوانى بذرافشانى مي‌كنند (چه اين طرف و چه آن طرف؛ چه بذرافشان كه دهقان است و چه زمين كه زن است.) با نطفه‌ای كه در پيرى باشد صد فرق دارد. مسئوليّت عجيبى به گردن پدر و مادر است. صدى نود و نه بچّه‌ها در قيامت ريش پدر و گيس مادر را خواهند گرفت را كه شما ما را كم عمر كرديد. شما ما را بيمار كرديد. توی پدر سرطانى بودى، من سرطانى شدم. تو مسلول بودى، من هم مسلول شدم. اينها همه هست! در مادر هم همينطور است. خوراكى که مادر مي‌خورد بايد سالم باشد. اسلام مي‌گويد در جوانى عيال بگير. اسلام مي‌گويد عيال نجيب بگير. اسلام مي‌گويد همه وقت بذرافشانى نكن. در ساعات معيّن بذرافشانى بكن. طرز بذرافشانى را معيّن كرده. بعد هم مي‌گويد مواظب باش اين رحم كه به اين نطفه حامل شد، زن چه چیزى بخورد؟ اگر بذر افشاندى بعد آب آهك و آب تنباكو بريزید از بين مي‌رود. بِه بخورد تا اگر نطفه دختر است، سُرينش فربه مي‌شود. صد در صد محبوب شوهرش است. اگر مرد باشد، قوىّ‌القلب مي‌شود. مي‌گويد انار بخورند. اسلام دستور خوراكى مي‌دهد، براى اينكه پرورش نطفه در زمين رحم مطابق اصول كشاورزى الهى باشد. (أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ)[2] يك دستگاه كشاورزى اينجاست. ارباب خداست. بعد كه به دنيا مي‌آيد در شيردادنش شير سالم باشد. «لبوه» را بدهد، «لبوه» را بدهد كه اصول حيات انسان به لبوه است. لذا در دادن لبوه حقّ اجرت ندارد امّا در طلب شير ممكن است طلب اجرت كند. اينها چيزهایى است كه در سلامتى مؤثّر است.

پس يك جهت بهداشت پيش از آمدن به دنياست. يكى بعد از آمدن به دنياست كه بايد در پنج چيز رعايت كند: خوراك و نوشيدنى و پوشيدنى و مسكن و مأواى و هوایى كه او تنفّس مي‌كند. پنج چيز است كه اگر مراعات كنيم عمر ما مسلّماً و قطعاً دو برابر مي‌شود. يكى هواست. آدم در هواى آزاد زندگى كند يا در هواى كثيف متعفّن پرميكرب؟! دو نفر برادر را فرض كنید که هر دو از يك پدر و از يك مادر به دنيا آمده‌اند. هر دو را در يك منزل وسيعى ببرند. اسلام هم مي‌گويد خانه‌هاتان را وسيع كنيد امّا از پول حلال نه از پول دزدى. اگر دنيا به تو رو كرد و خدا از مجراى حلال به تو داد، خانه‌ات را وسيع كن كه از سعادت مرد سعه خانه اوست. تحقيقاً در يك ثلث عمر آدم دخالت دارد. دو برادر كه توأم به دنيا آمده‌اند، يكى را در يك خانه آفتابگير وسيع خوبى مي‌برند و يكى را در خانه تاريك آفتاب‌نديده مي‌برند و آنجا نگهداري‌اش مي‌كنند. يكى را در تابستان لباس‌هاى عالى فرد اعلا به تنش مي‌كنند و مواظب هستند گرما نخورد و يكى را يك پالان خر تنش مي‌كند. در زمستان به تن يكى پيراهن عالى مي‌كنند و به دیگرى يك پيراهن كرباسى كه از سرما مي‌لرزد. به يكى خوراك‌هاى متناسب يعنى مناسب معده و مزاجش مثل جوجه و بوقلمون مي‌دهند. علمش با من است و عملش با شماست. صبح كه مي‌شود عسل و كره و شير و كاكائو می‌دهند. بعد از دوساعت سيب و گلابى و بعد نهار برايش مي‌آورند. يك مرغ را سوپ كرده‌اند. دو سه تا ران او را با يك قدرى برنج و دو سه سيخ كباب. امّا آن يكى ديگر نان پنير هم بدبخت نمى‌بيند. به او نان جو خشك مي‌دهند و گاهى آب كلّه پاچه. او آب تصفيه شده را مي‌خورد و اين آب در منجلاب مانده. او را آن طورى پرورش بدهند و اين را اينطورى. آيا در سلامتى اينها تفاوتى نيست؟! قطعاً هست. بلاشك اين دائماً مريض و رنجور و لاغر و رنگ زرد و عليل است. ممكن است سال دوم و سوم بميرد. امّا اين يكى سرخ و سفيد و چاق است. اين دو جهت.

جهت سوم خارج از پنج قسمتى كه گفتم يك عوامل ديگرى هم هست. همّ و غمّ زياد، كشنده آدم است. فكر زياد، كشنده آدم است. مصيبت‌ها كمر انسان را خم مي‌كند. يك استادى داشتم پيش او فلسفه مي‌خواندم. در مقابل حوادث دنيا خيلى استقامت به خرج مي‌داد. 20 سال مشهد بود. در شبانه روز يك نوبت غذا مي‌خورد. در نشاط دائم بود. ما می‌گفتيم او 50 سال ديگر زنده است. يك جوان داشت بسيار طلبه فاضلى بود. اين جوان مُرد. داغ اين پسر چنان پدر را خُرد كرد كه بعد از هفت هشت ماه پدر هم مُرد. داغ جوان، كشنده است. مرد تاجر آبرومندی بوده، حالا ورشكست شده. خود اين غصّه او را مي‌كشد. هموم و مصائب و آلام و سرما و گرماى شديد، اينها همه در سلامتى و طول عمر مدخليّت دارد.

حالا فرض كنيد شخصی را كه ده پشت، جهات بهداشتى اوّليّه را رعايت كرده‌اند. از بذر و زمين و رعايت كرده‌اند. جهات بهداشتى دوم را از حيث ملبس و مسكن و هواى تنفّسى تا آن جایي كه ميسور و مقدور بوده رعايت كرده‌اند كه حوادث ناگهانى كشنده به آنها متوجّه نشود. مادّه‌اى را که ده پشت اينطور تربيت كرده‌اند، اگر روى قواعد عادى پانصد سال عمر كند هيچ مانع ندارد. ديروز عرض كردم قبيله هُونْزْ بين سرحدّ افغانستان و پاكستان و تبّت، عمر نوع آن‌ها 180 و 200 سال است كه اگر كسى در صدسالگى بميرد مي‌گويند جوانمرگ شده. اوّلاً نوع مردمان دهاتى مادّه‌هاشان قوي‌تر و بذرهاشان سالم‌تر است. زمين‌هاشان هم سالم‌تر است. آفتاب زياد مي‌خورند. موادّ اوّليّه را مي‌خورند. يكى از دكترها مي‌گويد غذاى اوّليّه را اگر كسى بخورد عمرش زياد مي‌شود. او مي‌گويد دستورهایى كه من مي‌دهم اگر كسى عمل كند ممكن است هفت هزار سال عمر كند. اين را یک دكتر فرانسوى گفته است. «فريد وجدى» در كتاب دائرة المعارف در مادّه «هَرَم» گفته: اگر كسى غذاهاى مقوّى بخورد ممكن است هزار سال عمر كند. به هر حالت دهاتي‌ها آنقدر امراضى كه ما داريم ندارند. ما غذا مي‌خوريم و به زور مُسهِل و حَبّ، بايد معده را به كار بيندازيم. حضرت على7 مي‌فرمايد:

«أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً.»

اين درخت‌هاى كوهستانى كه بادهاى شديد به آنها مي‌رسد و آفتاب‌هاى قوى به آن‌ها مي‌تابد، آن سرماها و گرماهاى شديد را به خود مي‌گيرد آنها چوبشان قرص‌تر است. «وَ الرَّوَاتِعَ الْـخَضِرَةَ أَرَقُّ جُـلُوداً» اين درخت‌هاى مامانى، اين درخت‌هایى را كه مثل عروس هر روز صابون مي‌زنند، اتو مي‌كشند، دو تا باغبان آب را با آب‌پاش مي‌دهند و برگ‌هايش را مي‌شويند، چوب‌هايش به قدرى سست است که با یک اشاره مي‌شكند. چون اين از اصول طبيعى خارج شده. اين برايش ويلاها درست كرده‌اند، مبل‌هاى فنرى آورده‌اند. آقايان! يك قدرى تشريفات زندگى را كم كنيد. به خدا عمرتان زياد مي‌شود. اين همّ و غم‌ها و انديشه‌ها عمر را كم مي‌كند. انديشه‌ها از كجا آمده؟! يكى حرص زياد، يكى اينكه تشريفات براى خودمان قائل شديم.

يك شخصی كه يازده پشت او تمام اين جهات را رعايت كرده‌اند، آن وقت تفاوت اين عنصر با ما يك بر صد است. اگر ما ده سال عمر كنيم او بايد هزار سال عمر كند. چون در فاميل او اين رعايت‌ها شده ولی در ما نشده است. آن وقت مزاج امام عصر7 اين چنین مزاجی است. مزاجى است که نه پدرش سرطانى بوده، نه مسلول، نه سوزاكى، نه سفليسى، همين‌طور برو تا جدّش تا برسد به حضرت ابوطالب سلام‌الله‌عليه و حضرت عبدالله سلام‌الله‌عليه. همه اينها صحيح و سالم و قوى و مراعات كننده تمام جهات بهداشتى بوده‌اند. اين عنصر آن‌چنان عنصرى است.

من خيلى جواب دارم امّا اين را مي‌گويم براى اينكه ذهن شما را به مطلب نزديك كنم. خيال نكنيد بدن امام زمان7 مثل بدن ماست. بنابراين او يازده برابر ما بايد بيشتر عمر كند! ما اگر ده سال عمر مي‌كنيم، او بايد صد و ده سال عمر كند. ما اگر صد سال عمر مي‌كنيم او بايد هزار و صد سال عمر كند.

خدايا به ذات مقدّست قسمت مي‌دهيم به زودى چشم ما را به جمالش روشن كن. پس اين مزاج را اگر گفتيد هزار سال عمر كرده استبعاد ندارد.

اى قمر تابناك برج امامت
اى به قد و قامت تو شور قيامت

 

اى گهر آبدار درج كرامت
خيز و بر افراز يك سر آن ‌قد و قامت

خيز و بر افروز يك‌ ره ‌آن ‌رخ ‌رخشا

آن قامت رعنا را ببينم. آن صورت زيبا را ببينم. آن ابروهاى پيوسته، آن شمايلى كه در هزار و صد و اندى قبل به ما هم خبر داده‌اند را ببینیم. آن‌ها هم كه ديده‌اند مطابق يافته‌اند. خدایا! به روح پيغمبر خاتمت9 چشم همه اين جميع را به جمال دل‌آراي او روشن فرما.

آمد جلوی عموى بزرگوارش در حالتى كه قاسم‌بن الحسن7 یك پيراهن به تن كرده و يك شمشيرى به كمرش بسته. به قدرى خوش‌سيماست كه ارباب مقاتل نوشته‌اند «كَفِلْقَةِ قَمَرٍ» مثل يك تكّه ماه بود. «و لَمْ يَبْلُغِ الْـحُلُم» هنوز بالغ نشده و 15 سال دارد. تا چشم امام حسين7 به قاسم افتاد يادش از برادرش امام حسن7 آمد. اين گل، يادگار آن گلستان است. اين غنچه نمونه آن چمنستان است. آمد جلو و عرض كرد: «عمو جان! اجازه بده بروم ميدان. جانم را قربانت كنم. پسر عمويم على اكبر رفت. دنيا بدون او ارزش ندارد. دنيا بدون جوانان و ياران ارزش ندارد.»

جوق مرغان از برون گرد قفس
جان در سوراخ سر بيرون كند

 

خوش همى خوانند جانم را قصص
تا شود كاين بند از پا بر كند

***

اقتلوني‏ يا ثقاتي إنّ في قتلي‏ حياتي

 

و حياتي في ‌مماتي و مماتي في‌ حياتي‏

در عبارت اين طور دارد: هم چه كه امام حسين7 ديد قاسم مهيّاى جان دادن و مهيّاى ميدان شده، يك وقت جلو آمد بغل باز كرد و پسر برادر را به بغل گرفت. جلو چشم زن‌ها اين‌قدر امام حسين7 گريه كرد. اين‌قدر ناله كرد. «و جعلا يبكيان حتى غُشِيَ عليهما» اين دو آنقدر گريه كردند تا حسين7 غش كرد. از شدّت گريه قاسم هم غش كرد.

زينب3 نگاه مي‌كند. يادش از امام حسين7 مي‌آيد. زنان ديگر نگاه مي‌كنند. بر اين حال گريه مي‌كنند. يك وقت قاسم به هوش آمد. هم‌چه كه به حال آمد ديدند از جا بلند شد هى روى پاى عمو مي‌افتد و پاى عمو را مي‌بوسد. دست عمو را مي‌بوسد. سيّدالشّهدا7 زينب3 را صدا زد. «خواهرم! برو عمامه برادرم امام حسن7 را بياور.» آورد. با دست خور عمامه را بر سر قاسم پيچيد. دو حَنَك برايش قرار داد. يك حنك از جلو يك حنك از عقب. «خواهرم! برو پيراهن امام حسن7 را بياور.» پيراهن را مانند كفن كرد و به بدن قاسم پوشاند. شمشير را بالاى پيراهن به كمر قاسم بست. آقازاده روانه ميدان شد. حسين7 هم دنبال سر نگاه مي‌كند...

 

[1]. هود (11): 86

[2]. الواقعه (56): 64