مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: 1. فراموشی امام زمان (ع) 2. توسل به امام زمان(ع) 3. شیطان و تفرقه‌افکنی 4. برکات زیارت سامرا

أَعُوذُ بِاللهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلهِ ‏رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ. صاحِبِ الهَيْبَةِ العَسْکَريَّةِ وَ الغَيْبَةِ الإلهِيَّةِ، مَوْلانَا وَ سَيِّدِنا و أمامِنا وَ هادِينا بِالْحقِّ القائِمِ المُنْتَظَرِ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلى أعْدائِهِمْ أَبَدَ الابِدينَ وَ دَهْرَالدّاهِرينَ.

(فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ‏ الْمُنْتَظِرينَ‏‏)[1]

بنده از سعادت خود مي‌دانم كه بحمدالله و المنّة زنده ماندم و در اين معبد محترم، به ذكر بعضى از جريانات امام زمان7 موفّق شدم و اين را يكى از ذخائر عمر خود مي‌دانم و براى کسانى هم كه به منظور استماع مطالب مربوط به حضرت بقيّةالله7 تشريف مي‌آوردند، براى آنها هم سعادت فوق‌العاده‌اى قائلم. اين سعادت را به آنها تبريك مي‌گويم. هر نَفْسى از شيعيان آن قدر كه به امام زمان7 توجّه داشت، همان قدر از عمر خودش بهره‌بردارى كرده و بحمدالله يك ماه مبارك رمضان گذشت. علما مي‌گويند ريا بعد از عمل، مبطل عمل نيست. على التّحقيق بدون ريا، اين جمعيّت مورد لطف حضرت شده‌اند. هيچ شك در اين ندارم و نداشته باشيد و روزى خواهد شد كه عرایض بنده مشهود شما می‌شود. براى چه اين را مي‌گويم؟ براى اينكه بدانيد هر چقدر تذكّراتتان نسبت به حضرت بيشتر باشد و ذكر مناقب و فضائل پيش شما شود و در تذكّراتتان حول و حوش حضرت بچرخيد، اگر موفّقيّت به اين كار پيدا كرديد مطمئن باشيد مورد نظر حضرت هستيد. به والله العلىّ العظيم القاهر الغالب بيشتر گرفتاري‌هاى شيعه براى اينست كه امام زمان7 را فراموش كرده‌اند. او اعلي حضرت واقعى است. اين اعلي حضرت‌هاى ديگر «ما همه شيران ولى شير علم؛ حمله‌مان از باد باشد دم به دم» است! اعلي حضرت واقعى اوست. ما رعيّت او هستيم. ما بايد دور او بچرخيم. او را فراموش نكنيم. بايد زليخاصفت، دائماً نام يوسف را بُرد. بايد يعقوب‌صفت دائماً به ياد يوسف بود.

آن زليخا از سپندان تا به عود

 

نام جمله ‌چيز يوسف كرده بود

به صاحب اين محراب و منبر امتحان كرده‌ام. مشكلات اجتماعى غير قابل انحلال كه با هيچ فكر راهى براى انحلال آن مشكل به نظر نمي‌رسيد با توجّه به امام عصر7 مثل آب حل شد. شيطان پدرسوخته اين پيرمرد سى چهل هزار ساله، او همه چيز هست: ملا هست، منبرى هست، فيلسوف هست، حكيم هست، فقط ادارى نيست! چون اداري‌ها بالادست او هستند. اين بى‌پدر و مادر (چون پدر و مادر ندارد!) مي‌فهمد چه كار كند، مي‌داند رگ وتين كدام است تا او را قطع كند. شاهرگ را مي‌داند چيست كه نيشتر بزند. فهميده شاهرگ جمعيّت شيعه، امام زمان7 است. تا جایى كه مي‌تواند بين آنها و امام زمان7 فاصله مي‌اندازد. من واجب مي‌دانم اين حرف‌ها را بگويم. شايد تيرى به نشان بخورد. شيطان آن رگ وتين را مي‌زند. شما را به دعاى ابوحمزه خواندن، به دعاى افتتاح خواندن، به زيارت امام حسين7 دلالت مي‌كند، امّا نسبت به شاهرگ اصلی كه توسل به امام عصر7 و چسبيدن به امام عصر7 است، منصرفت مي‌كند. حالا شاهد بگويم.

يك شاهد زنده: نوع شما مردم كربلا رفته‌ايد. هركس نرفته خدايا او را امسال به كربلا و مكّه مشرّف كن. اغلب كربلا رفته‌ايد. نجف ده روز مي‌مانيد، كربلا يك ماه مي‌مانيد، كاظمين ده روز مي‌مانيد، ولی به سامّرا كه مي‌رسيد چنان آتش زير پايتان مي‌سوزد كه سرخ مي‌شويد. اگر خجالت نكشيد عصر برمي‌گرديد. براى اينكه شرمندگى دارد صبح برود عصر برگردد، يك شب مي‌ماند. خلاصه يك بيست و چهار ساعت و بعد پا به گريز و فرار مي‌كند. چرا؟! مگر تو شيعه نيستى؟! چرا! مگر دو امام آنجا نيستند؟! چرا! مگر آنجا خانه مِلكى شخص امام زمان7 نيست؟! امروز امام زمان مالك است به ملكيّت ظاهره فقهيّه. مسجد و حرم و صحن سامّرا، خانه و مِلك حضرت است. آن وقت مگر دو امامى كه در سامّرا هستند نسبت به دو امامى كه در كاظمين هستند كمبود دارند؟! «كلّهم نورٌ واحد» اينها همه يك نورند. اينها با موسى‌بن جعفر8 و امام جواد7 چه فرق دارند؟ «أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّد.» خيلى خودش را بكشد دو شب در سامّرا مي‌ماند، خيلى بخواهد فوق‌العاده رياضت به خرج بدهد سه شبانه روز می‌ماند. با اينكه آب و هواى سامّرا هيچ قابل مقايسه با آب و هواى كربلا نيست.

نقل كرده‌اند از حضرت امام على النّقى7 كه فرمود: «من اينجا آمدم به اكراه، حالا اگر بخواهم بروم به اکراه می‌روم.» چون حضرت را به دستور خليفه آنجا آوردند. حبس نظر كردند. فرمود آن‌قدر خوش آب و هواست كه از اينجا نمي‌خواهم بروم. خوراك‌هاى خوب، لبنيّات بسيار عالى، نان‌هاى عالى دارد. آخر چرا؟ اين به خاطر آب و هوايش است. زوّاركش‌هاى آنجا از باب اينكه به تسنّن متّهم هستند، زوّار را خيلى احترام مي‌كنند. خوب چه مرگ داريم که ده روز در سامّرا نمى‌مانيم؟! مي‌دانيد نكته‌اش چيست؟ آن لمّه شيطان كه در چند روز قبل مي‌گفتم اينجاست. آن پدرسوخته مي‌داند اگر ده روز آنجا ماندى نتيجه مي‌گيرى. به امام عصر7 آن‌ها كه گوش به حرفم داده‌اند نتيجه گرفته‌اند. به فكر شما نمي‌رسد. آن‌جا دربار است. البتّه نمي‌خواهم بگويم حرم اميرالمؤمنين7 پيش خدا كوچك است. نه! اين حرف‌ها نيست. آنجا مقام مقدّس سيّدالموحّدين على7 است. يك دربار عظيمى است ولى به من و تو مستقيماً جواب نمي‌دهند. ما نمي‌توانيم مستقيماً از على7 بگيريم. اگر هم زاری و تضرّعى كرديم و بنا شد حضرت على7 به ما لطف كند از مجراى امام زمان7 لطف مي‌كند. يعنى به فرزندشان حضرت بقيّةالله7 اشاره مي‌كنند که نور چشم من، مهدى! به فلانى اين عنايت را بكن. اينها را منكر نيستم. امّا دربار سوم الآن سامّراست. نمي‌دانم يادتان هست يا نه. سابقاً اين درويش ملنگ‌ها مي‌آمدند. چادرى هم داشتند. خيمه‌اى به پا مي‌كردند و براى كلاشى مي‌آمدند. خيمه‌شان را پشت دربار سلطنتى می‌زدند. لنگر مي‌انداختند. به قول خودشان هر صبح نفیر اثبات را مي‌كشيدند. براى اينكه اينها آنجا نباشند مي‌گفتند يک قدرى پول به اينها بدهيد تا بروند!

بايد رفت سامّرا لنگر انداخت. ما رعيّت اويیم. اگر از نكيرين من بپرسند «مَن امامك؟» از حضرت على7 شروع مي‌كنم به او ختم مي‌كنم. شناسنامه من كه صادر شده است از كشور ولايت امام عصر7 صادر شده. خدا اينطور خواسته. حالا رعيّت فاسق، فاجر دزد و همه اينها؛ امّا رعيّت اويم. رعيّت را كه از كشور بيرون نمي‌اندازند. خودشان همين جا او را شلاق مي‌زنند و گوش‌مالى مي‌دهند، امّا او را پهلوى عمر و ابابكر نمي‌اندازند. من رعيّت ايران هستم. هر چه به من صدمه مي‌زنند بزنند امّا مرا پهلوى روس و انگليس نمي‌اندازند. محال است شمای شيعه را پهلوى شيعه عمر ببرند؛ از دم مردن إلى الأبد! خيلى قرص گفتم. محال عقلى است که شما شيعه دوازده امامى را پهلوى شيعه عمر و ابابكر ببرند. ما رعيّت امام زمان7 هستيم. وقتى رعيّت به دربار رفت، متحصّن شد، خيمه انداخت، يك چيزى پيش او مي‌اندازند.

سرداب مطهّر معبد امام زمان7 است. حضرت آنجا به زيارت والدينشان تشريف مي‌آورد. حضرت را آنجا زیاد ديده‌اند. من و تو مي‌رويم به زيارت والدين‌مان يك چيزى همراه مي‌گيريم كه به فقراى آنجا بدهيم. امام زمان7 مي‌آيد به زيارت والدينش به آن لات و لوط‌هایى كه آنجا هستند يك چيزى مي‌دهد. جاىِ گرفتن، آنجا است. برو آنجا نفير بكش، سرت را بگذار روى سرداب مطهّر و بگو: «يابن‏الحسن! اگر سگم، خائنم، جاني‌ام، فاسقم، فاجرم، امّا رعيّت شما هستم. آمدم اينجا صورتم را بالاى معبد تو گذاشته‌ام. المستجار بك يا صاحب الزّمان. من سگ در خانه توام. اگر سرم را ببرند سر جز به خانه تو به جاى ديگر نمي‌زنم. اى كريم! اى جواد! من سگم.» به خدا اين را براى راهنمایى شما مي‌گويم. اين صورت را گذاشتم روى پلاس. گفتم: «سگى آمده در خانه‌ات. حاشا بر تو اگر حاجت مرا روا نكنى.» خودت را درِ خانه شاه برسان و راحت بخواب. دربار، دربار امام عصر7 است. شاه، امام زمان7 است. چقدر به او متوجّه هستى؟ چقدر در خانه‌اش رفته‌اى؟ چقدر به او تكّيه كرده‌اى؟ اگر اجتماع توجّه كند، اجتماع را نگاه مي‌دارد. اگر انفراد باشد انفراد را. لذا اين پدرسوخته آدم را وسوسه مي‌كند سامّرا نرود. اين يك نشانه بود.

نشانه دوم: شما به همه چيز متوسّل مي‌شويد؛ به هر امام‌زاده‌اى توسّل مي‌جویيد، براى هر امام‌زاده‌اى نذر و نياز مي‌كنيد، حاجت را از او مي‌خواهيد، امّا امام زمان7 را فراموش كرده‌ايد! چرا به او متوسّل نمي‌شويد؟! چرا از او حاجت خود را طلب نمي‌كنيد؟ آيا امام زمان7 به قدر يك امام‌زاده پيش خدا عزّت و حرمت ندارد؟! چرا به او توسّل پيدا نمي‌كنيد تا رفع گرفتارى كند.

رعيّت امام زمان7! برويد سامّرا يك دهه بمانيد. صبح به سرداب برويد. عصر برويد. روضه‌خوانى امام حسين7 را آنجا بكنيد كه نام امام حسين7 امام زمان7 را مي‌كشاند و مي‌آورد. به هر حالت سرداب بروید. بعد از ظهر آنجا بروید. يك وقت ديدید برقى از جایى جهيد. يك وقت ديدید بویى از جایى رسيد.

يك چشم ‌زدن غافل از آن شاه نباشى

 

شايد كه نگاهى كند آگاه نباشى

سرداب مطهّر برويد. نمازتان را بخوانيد. صورت خود را به پلاس بمالید. بگویید: «يابن العسکرى! من آمده‌ام روى فرش تو. اى آقازاده! به اين قرآن مرا ببخش.» اگر چيزى گيرتان نيامد بر من لعنت كنید.

مولاى مستعان يا صاحب الزّمان

دارنده جهان يا صاحب الزّمان

 

الغوث و الأمان يا صاحب الزّمان
الغوث و الأمان يا صاحب الزّمان

قافله جمع شد. من همه را منقلب مى‌بينم. رفتيم سامّرا؛ از آنجا برويم كربلا.

هر كه دارد هوس كرب و بلا بسم الله

 

هر كه دارد سر همراهى ما بسم الله

اين قافله مي‌دانيد راهش چيست؟ راهش اشك است، ناله است. امام زمان7 را برداريم برويم كربلا كنار گودال قتلگاه. براى چه آقا را ببريم؟ براى اينكه آقا بيايد دست عمّه‌اش زينب3 را بگيرد به خيمه‌ها ببرد. ما اين حق را نداريم كه نزديك بى‌بى عمّه سادات برويم. بى‌بى زينب هم به حرف ما برنمي‌گردد. چطور زينب3 بيايد و حال اينكه برادرش را زير خنجر ديده؟! بى‏بى دور شمع برادر مثل پروانه مي‌گردد. دستش را گذاشته بالاى سر، صدا مي‌زند «وا محمّداه! وا عليّاه!»

 

[1]. یونس (10): 20 و 102