مجموعه سخنرانی های مرحوم خادم الحجه

  • خلاصه: 1. ضرورت عقل در دین: هر دینی که با عقل مطابقت نداشته باشد، شایسته پذیرش نیست. روش شیعه اثناعشری، برخلاف سایر ادیان و مذاهب، کاملاً با عقل سازگار است. 2. لزوم وجود حجت خدا: عقل حکم می‌کند که زمین بدون حجت الهی قابل بقا نیست. حجت الهی باید زنده، دارای علم، قدرت، و عصمت باشد. 3. برتری مذهب شیعه: شیعه اثناعشری تنها مذهبی است که به وجود حجت زنده الهی قائل است. سایر ادیان و مذاهب (یهود، نصاری، اهل سنت) حجت زنده‌ای ندارند. 4. انتقاد از سایر مذاهب: مذاهب چهارگانه اهل سنت و سایر ادیان از داشتن حجتی الهی محروم‌اند و علمای آنان، مباحثه با شیعه را منع کرده‌اند. 5. امام زمان و حجیت الهی: شیعه معتقد است امام عصر (عج) حجت زنده الهی است و بدون وجود ایشان، دین و دنیا دچار نقصان می‌شود. 6. تاریخ و استدلال عقلی: تاریخ واقفیه و مرگ امام کاظم (ع) نشان می‌دهد که اعتقادات غیرعقلی دروغین است. در مقابل، شیعه بر اساس عقل و نقل، به وجود حجت زنده پایبند است.

أَعُوذُ بِاللهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏

بِسْمِ‏ اللهِ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلهِ ‏رَبِ‏ الْعالَمِينَ‏؛ بارِئِ الخَلائِقِ أجْمَعينَ؛ وَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِ الأنْبِياءِ وَ المُرْسَلينَ، حَبيبِ إلهِ العالَمينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ، أبِي القاسِمِ مُحَمَّد، وَ عَلي أهْلِ بَيْتِهِ الأطْيَبينَ الأنْجَبينَ، الهُداةِ المَهديّينَ، سِيَّما مَوْلانا وَ سَيِّدِنا الإمامِ الْمُبينِ وَ الكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ وَ خاتَمِ الأئِمَّةِ المَعْصوُمينَ. صاحِبِ الهَيْبَةِ العَسْکَريَّةِ وَ الغَيْبَةِ الإلهِيَّةِ، مَوْلانَا وَ سَيِّدِنا و أمامِنا وَ هادِينا بِالْحقِّ القائِمِالمُنْتَظَرِ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلى أعْدائِهِمْ أَبَدَ الابِدينَ وَ دَهْرَالدّاهِرينَ.

(أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ)[1]

ديروز عرض كردم چون فرستنده پيغمبرِ داخل و خارج، خداست، به ناچار بايد آنچه انبياء و رسل الهيّه مي‌گويند از اصول و اركان و فروع، همه مطابق با عقل باشد و عقل با آن‌ها مخالفتى نكند. هر آئينى كه انطباق با عقل داشت آن آئين قابل پذيرش است و هر كدام انطباق با عقل نداشت و لو در يك جهتى از جهالتش عقل بر او معترض بود، آن آئين، خدایى و شايسته تعبّد و پذيرش نيست. اين كبراى كلى بود.

در مقام صغرى و مصداق مطلب گفتيم آن دين و روشى كه امروز در دنيا صد در صد مطابق با عقل است، روش شيعه اثناعشرى جعفرى است كه شاه‌شعبه بلكه تنه درخت اسلام است. اين مذهب صد در صد مطابق با منطق عقل است و آن طور كه اين مذهب، با عقل مطابقت دارد، غیر از آن ندارد.

این مقدمه‌ای برای ورود در بحث امام زمان7 بود. يكى از چيزهایى كه عقل به برهان عقلى و منطق جزمى بر ما ثابت و مسلّم مي‌كند، اينست كه دنيا بدون حجّت خدا برقرار نيست. ادلّه‏اى به يارى خود صاحب الزّمان7 مفصّل و مبسوط بيان خواهم كرد، به گونه‌ای كه از چراغ هم روشن‌تر باشد و قابل هيچ‌گونه اعتراض و كوچكترين خدشه علمى نباشد. بنا بر حكم قطعى عقل که آن را با ادلّه ثابت خواهيم كرد، در دنيا بايد حجّت الهى زنده در قالب جسم وجود داشته باشد. امروز در دنيا دين و مذهبى كه اين مطلب عقلى را عقيده دارد منحصر در شيعه است.

اگر از يهودي‌ها بپرسيد که امروز حجّت خدا در روى زمين بر شما كيست؟ آیا حجّتى براى خلق از طرف خدا در روى زمين و لو پنهان از چشم‌ها هست، كه او ملجأ و مرجع و مأوا براى بشر باشد؟ لال هستند، حجّت ندارند. اگر از نصارى بپرسيد حجّت خدا بر شما كيست؟ آيا خدا در روى اين زمين حجّتى دارد؟ مي‌گويند خير. انجيل‌هاى حضرت مسيح هست كه به يك پول ارزش ندارد.

در همین تورات پوسيده‏اى كه ديروز مختصرى درباره‏اش عرض كردم در سِفر تكوين، باب سى و دوم، از آيه بيست و پنج تا آيه سى و سه تمام حرف‌هایى كه ديروز اينجا گفتم آنجا هست؛ هر كس تورات دارد مراجعت كند. تورات، پنج سِفر است؛ سِفر اولش سِفر «تكوين» یا «پیدایش» است كه به عبری آن را « بِريشِتْ» مي‌گويند و به عربي «بالرّأس.» غرض اینکه، اين تورات مرجع يهود است. البته كتاب‌هاى ديگری هم دارند كه نمي‌گويم، آن‌ها بدتر از اينهاست.

به خدا شما شيعه بايد آخوندهای خود را سجده كنيد. اينها كه استعمار و استحمار ندارند. آخوندهاى يهود چنان يهود را افسار كرده‌اند كه حد ندارد. خرسوارى مي‌كنند! يك كتاب هم برای آن‌ها درست كرده‏اند همه‏اش شرُّ و وِرّ است.

زردشتي‌ها، برهمن‌ها، بودائي‌ها، همه همين طور است. اگر از تمام اصحاب ملل، بپرسيد آيا شما حجّت الهى موجود به وجود جسمانى در روى اين كره و لو نهان و پنهان داريد؟ مي‌گويند خير! و حال آنكه عقل مي‌گويد زمين بايد حجّت خدا داشته باشد. عقل مي‌گويد زمين بايد روح داشته باشد. از فردا انشاء الله، ادلّه عقليه را مي‌گويم.

خنفساء و مگس و حمار قبان

 

همه با جان و مهر و مه بی جان

عقل مي‌گويد، روح كلّى بايد در قالب جسم و در همين دنيا باشد. الآن هيچ يك از اديان روى زمين، به وجود حجّت الهيّه‌ای كه معتَمَد و مستَند و ملجأ امّت باشد، قائل نيستند جز شيعه اثناعشري در میان مسلمانان. اما چهار مذهب ديگر، یعنی حنفى و حنبلى و مالكى و شافعى معتقدند احتياجى به حجّت خدا نداريم. رؤسای اين چهار مذهب به ترتیب ابوحنيفه نعمان‌بن ثابت (80-149 ق) و مالک با انس (93-179 ق) و محمدبن ادريس شافعى (150-204 ق) و احمدبن محمدبن حنبل (164-224 ق) هستند، که کلامشان در اسلام مُطاع و متّبع است اینچنین می‌گویند.

تا پيش از مشروطه، كه دولت تركيه دولت عثمانى و امپراطورى بزرگ اسلام بود. امپراطوریى بود كه مايه افتخار مسلمين دنيا بود و پشت نصارى مي‌لرزيد. خدا لعنت كند انگليسي‌ها را، اين بوزينه‏ها براى اينكه اين امپراطورى را به هم بزنند جنگ بين‌المللى راه انداختند، زدند و تكه تكه كردند به عراق و فلسطين و مصر و سوريه. پيش از جنگ بين المللى آنجا را هم مقنّنه و مشروطه كردند. آن مقدمه براى به هم زدنش بود. پيش از آن كه دولت عثمانى مقنّنه و مشروطه بشود، سنّي‌ها يك خليفة المسلمين داشتند كه قبل از نماز جمعه و بعد از آن، خطبه جمعه را به نام او مي‌خواندند. او پادشاه عثمانى بود. او هم كه از بين رفت ديگر خليفة المسلمين هم ندارند. هيچ چيز ندارند. سنّي‌ها يك ملاى حسابى هم ندارند. اين قاضى كلان‌ها را اگر ببينيد بچه طلبه‏هاى ما از آن‌ها ملاترند. چهار مذهب اهل تسنّن يك ملاى قابل نشستن ندارند. من با آن‌ها نشسته‏ام. خيال نكنید بى‌اطلاع هستم. جرأت هم نمي‌كنند با من حرف بزنند. با شاگردهاى من جرأت نمي‌كنند تا چه رسد به خود بنده.

يك جلسه عجيبى فراهم شد. آخوند سنّى را سر طشت نشانديم. قدرى که صحبت كرديم، يزيد را لعنت كرد. سنّي‌ها كه نشسته بودند لب‌ها را مي‌گزيدند. قدرى دیگر صحبت كرديم، معاويه را هم لعنت كرد. سنّي‌ها موهاى بدنشان راست شد. اينها اول رفتند پيش يك شاگرد بزاز اشكال كردند. او آمد به من گفت. من گفتم او را دعوت كنيد تا بحث كنم. خلاصه آرام آرام او را به وسط كار آوردم، نزديك بود اول دخول در عثمان كند، بعد به دومى دخول كند و بعد اولى. چون راه همين است. اوّل دخول كن در يزيد كه «بابه مفتوحة للداخلين» نزديك به عثمان كه رسيد، سنّي‌ها آتش گرفته بودند. يك‌مرتبه دو تا از جا بلند شدند و گفتند قاضى كلان، نماز عَتَمَه گذشت، برويم نماز عَتَمَه بخوانيم. هرچه گفتم بابا! ديگر حرف نمي‌زنيم؛ بنشينيد. گفتند نه بايد برويم نماز عَتَمَه. بخوانيم گفتم نماز عَتَمَه را همين‌جا بخوانید، امّا رفتند.

خلاصه ملاهاشان چيزى ياد ندارند. غرض اينكه لاف نمي‌زنم. در اين چهار مذهب ملاى حسابى ندارند. ملاها برای عوام بحث مذهبى را حرام كرده‏اند. «فاعتبروا يا أولى الأبصار» به جهت اينكه اگر اجازه بدهند با هر شيعه‏اى وارد بحث شوند، شيعه او را مي‌كوبد. براى اينكه محكم افسار را در دست گرفته باشند، این کار را حرام كرده‏اند. هر كس در امور مذهبى با شيعه، بحث و جدل كند اگر دو سه جلسه بحث كند، زنش به خانه‌اش حرام است. اين خرها نمي‌گويند آخر خدا در قرآن مي‌گويد:

(فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ...)[2]

پيغمبر! بندگان مرا بشارت بده آن‌ها كه گوش به سخنان مي‌دهند و بهترين سخن را مى‏پذيرند. اسلام ما را كر و كور بار نياورده است. اسلام ما را در اصول مذهب مقلِّد بار نياورده. تقليد در فروع مذهب است. آيا در ازاله نجاست با آب قليل، تعدد شرط است يا نه؟ در غير بول چه طور؟ در شک بين سه و چهار...؟ در نشانه‌هاى دماء ثلاثه زنان و ... در فروع احكام تقليد است نه در اصول احكام و نه در اصول اعتقادات. در را باز گذاشته، مي‌گويد گوش بدهيد، حق را استنباط كنيد و فكر كنيد. اسلام اين را مي‌گويد. سنّي‌ها مي‌ترسند اگر عوامشان آمدند در دامنه تحرّى حقيقت و استنباط حق، چون حق در شيعه اثناعشري است، لذا تَنگ را محكم كشيده‏اند؛ و به دهن اين‌ها افسار خاردار زده‏اند. گفته‏اند اگر چند مرتبه در جلسه شيعه وارد شديد، زن به خانه‏تان حرام است.

ولى بنازم مذهب شيعه را که امام صادق7 مبلّغ درست مي‌كند و مثل شير مي‌اندازد به ميدان و مي‌گويد برو. مي‌آيد و پنجه مي‌اندازد و متكلّمين طبيعى و زنادقه را قبضه مي‌گیرد. هارون‌الرشيد وقتى سخنان «هشام» را شنيد رو كرد به پسر يحيى خالد برمكى و گفت: «زبان اين آدم صدمه‏اش به رياست من از صدهزار شمشيرزن بيشتر است. تا اين زنده است و اينطور حرف مي‌زند براى من مقام اميرالمؤمنينى باقی مي‌ماند؟ چند جلسه صحبت كند، مرا تحت الثری مي‌برد.» راست مي‌گويد! شما نمي‌دانيد قدرت سخن وقتى مطابق برهان شد چقدر است؟

به سخن پخته شود خام همه
نيست در كان گهرى بهتر از اين

 

به سخن زنده شود نام همه
يا در امكان هنرى برتر از اين

راستى همين طور است. امام صادق7 چند نفر همينطور درست كرده بود؟ همه ائمه: ما اینچنین شاگردانی داشته‌اند. هزار و صد و بيست سال است، امام زمان7 سخن‌گويان و نويسندگانى درست كرده كه دنيا را تكان داده‌اند. يكى همين كوه هيمالياى اسلام -شيخ صدوق;- كه در پشت رى خوابيده است. به هر حالت ائمه اطهار: مبلّغين داشته‏اند. سنّي‌ها هيچ چیز ندارند. شيعه مبلّغ دارد كه على رؤس الاشهاد داد مي‌زند و مي‌گويد بيایيد بنشينيد؛ اما تشكيلات ندارد. شيعه پول خيلى دارد. صندوق بيت‌المال شيعه را هيچ كس ندارد، معذلك چون منظم نيست بهره‏بردارى كامل از آن نمي‌شود. شيعه با اين مذهب محكم و اين قدرت فولادى كه دارد دنيا را تكان مي‌دهد.

عقل مي‌گويد حجّت خدا روى زمين لازم است كه آن حجّت باید داراى شرائطى هم باشد. يكى «علم الهى»، دیگرى «قدرت الهى» و سومی «عصمت» است كه كوچكترين گناهى را مرتكب نشود. چنين كسى كه آينه قدرت و علم خداست، به عصمت و طهارتش آينه سبوحيّت و قدوسيّت تنزيه حق متعال است اين بايد دائماً روى كره زمین باشد. اين را عقل مي‌گويد. اين مطلب را مذاهب ديگر ندارند، چون حجّت ندارند مذهبشان لامذهب است. يعنى مذهب نيست. چون اين پايه اولى عقلى را ندارند. دينى كه پايه اول عقل را نداشته باشد، دين نيست. این مطلب را نه يهودى دارد، نه نصرانى، نه زردشتى، نه حنفى، نه حنبلى، نه مالكى و نه شافعى.

اگر در دنيا «واقفيّه»‌اى باشند (كه آن‌ها را هم تخمشان را ملخ خورده و چندين صد سال است که اصلاً خبرى از آن‌ها نيست) با شيعه اثناعشريه در اين مطلب موافق‏اند كه مي‌گويند حضرت موسى بن‏جعفر8 زنده است و حجّت خدا برخلق است و اکنون در پس پرده است و مي‌آيد. واقفيّه كه در موسى بن‌جعفر8 متوقف شده‏اند اين عقيده را داشتند؛ حالا در روى زمين حتى دو نفر هم نيستند و به علاوه مطلب آنان بالحس و العيان باطل است؛ زيرا مرگ موسى بن‌جعفر8 على رؤس الأشهاد شد.

يكى از اسرار و حكمت‌هاى الهى اين بود كه هندسه مرگ و کفن و دفن موسى ‏بن‌جعفر8 را اين طور قرار داد كه هارون الرشيد دستور بدهد بدن آن حضرت را بياورند و در كنار جسر بغداد بگذارند، تا مردم ببينند که موسى بن‌جعفر8 مرده است؛ تا دولت وقت از اتهام بيرون بيايد. هارون حضرت موسى بن‌جعفر8 را يا به وسيله زهر يا خفه كردن كشت. آن حضرت يك نفر آقا سيد موساى عطار نبود بلکه شخصيتی بزرگ و باعظمتی در قريش است. حضرت رئيس و بزرگ قبيله بنى‌هاشم است و بنى‌هاشم از قبائل مهم قريش است. به علاوه با اینکه موسی بن‌جعفر8 ده سال در زندان بودند، اولادهایى كه از ایشان باقى مانده 37-38 فرزند است. يكى از اولادهاي ایشان «حضرت على بن‌موسى الرضا8» است؛ يكى «زيد النار» و يكى «ابراهيم جزّار» است كه اين طرف عراق و آن طرف يمن را تكان داده است. پول هم كه فراوان بوده.

الآن هزينه‏ی حرم امام رضا7 در ماه يك ميليون و دويست هزار تومان است. امام رضا7 به جوادالائمه7 مي‌نويسد که شنيده‏ام تو را از اندرونى بيرون مي‌برند. از در بزرگ بيرون بيا كه فقراء منتظرند. به عموهايت سى دينار بده (كه تقريباً دو هزار و چهار صد تومان باشد) و به عمه‏هايت بیست دينار (كه تقریباً هزار و ششصد تومان باشد)

در آن شرایط که دولت مي‌خواهد خود را از اتهام بيرون بياورد، دستور مي‌دهد باندها و اصناف و تمام طبقات بيايند و يكى يكى بنويسند كه موسى بن‌جعفر8 به اَجل خودش از دنيا رفته است. خلاصه رؤساى ادارات و اصناف آمدند و نوشتند و دفتر را امضا كردند كه ما دیدیم موسى بن‌جعفر8 به اَجل خودش از دنيا رفته. پدر نامرده! تو از كجا مي‌دانى؟

دولت وقت روى سياست خودش اين كار را كرد. خدا هم جلوی کار را نگرفت تا اين هندسه و تقدير جارى شود. براى اينكه الواط‌هایى که در لباس روحانيّت، داخل شده بودند و خود را دور موسى بن‌جعفر8 جا داده بودند، شناخته شوند. هر جا عسل است، زنبور هم هست. هر جا گنج است، مار هست. دور پيغمبر خاتم9 هم بودند. دور ائمه: هم بودند. جمعى خودشان را دور موسى بن‌جعفر8 جا زده بودند. وكيل حضرت در شهرها شده بودند كه وجوه و پول‌ها را بگیرند و يكجا بفرستند براى حضرت. از اول افرادى بودند که استفاده‏هاى عجيبى مي‌كردند. بعد از مرگ حضرت موسى بن‌جعفر8 براى اين كه پول‌ها را در شهرها از مردم بگيرند، گفتند: «آقا نمرده! آقا غيبت كرده! پول‌ها را بياوريد.» تا اندازه‏اى عوام را گول زده بودند و القای شبهه كرده بودند. براى اينكه پول‌ها را بخورند گفتند موسى بن‌جعفر8 حىّ و پنهان است. او همان مهدى غائبى است كه پيغمبر گفته بودند. تا زمانی كه حضرت على‌بن موسى الرضا8 مستقر شدند و گفتند اينها دروغ مي‌گويند. پدرم مرده و این را همه نوشته‏اند. قضات رسمى دولت نوشته‏اند، اداري‌ها نوشته‏اند، اصناف نوشته‏اند، برويد امضاهایشان را نگاه كنيد. خدا جلو را نگرفت تا اين امر بر نفع مذهب و دين باشد و مردم چنين اعتقاد غلطى پيدا نكنند.

اين واقفيّه هم عده‌ای بودند که حالا نيستند. امروز مذهبى كه در اسلام معتقد است زمين حجّت دارد که خليفه خدا در روى اين زمين است و آنى نبوده كه از آدم ابوالبشر تا امروز، زمين بدون حجّت خدا باشد و به اين اصل معتقد است که حجّت بر روی زمین بوده و هست و خواهد بود، مذهب حقه شيعه اثناعشرى است. هرچه با عقل مطابق شد حق است و چون اين مذهب مطابق با عقل است حق است. چون مذهبمان حق است، سه صلوات به حق بفرستيد.

ممكن نبود خيمه بي‌ستون
كشتى بُوَدَش ناخدا به كار
بى رهبر ما را گذاردن

 

ايمن نَبُوَد گله بى‌شبان
تا آنكه رساندش بر كَران[3]
دور است ز دادارِ مهربان

ما بر اين مطلب آيات قرآنى و شواهد روايى بسيار داريم. اوّلين شاهد كه من به آن استشهاد كردم از كتاب مبين و قرآن خاتم النبيّن9 اين آيه مباركه است: (أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ)[4]

حتى بعضى از علماى سنّت و جماعت مانند «ثعلبى» در كتاب «الكشف» نوشته‌اند وقتی اين آيه آمد، پيغمبر قريب به اين عبارات و مضامين فرمود: «يا على! منم منذر و بعد از من هادى امت تویى و بعد از تو حسن فرزندت و بعد از حسن، حسين و اسم برد اولاد امام حسين را.»[5]

نبىّ منذر است. (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها)[6] پيغمبران منذرند يعنى ترساننده خلق از خدا و روز جزا هستند. رهبرانی كه داراى جنبه ولايت‏اند، اولياء و اوصيای پيغمبرانند. «يا على! من منذرم و تو و فرزندانت هادى هستید.» تا دنيا دنياست هر زمانی هر قومى و هر جمعيتى كه مي‌آيد، داراى هادى، داراى رهبر و داراى پيشوائى است كه آن‌ها را به خدا دعوت مي‌كند و سوق مي‌دهد.

به زبانش «داعى و راهنما»، به قوه ولايتش «رهبر و پير طريق» و «الولى المرشد» است كه در زيارت امام رضا7 مي‌خوانيد «او مرشد است» نه اين پوسيده‏ها، بلکه آن کسى كه دستگيرى مي‌كند، آن کسى كه رهبرى مي‌كند، آن کسى كه خانه كفر را مي‌كند و ويران مي‌كند و خانه توحيد و ايمان مي‌سازد، آن پيرى كه خانه دل را از آب ولاى اهل بيت: با طينت معرفت خدا تخمير مي‌كند و خانه ايمان مي‌سازد.

اين قلعه كفر را كَنَد بنيان
آبش همه آب صِفوت آدم
سقف و در و بام او به هم ريزد
شهريش كند مكان كرّوبى

 

و ز شهر اُلُوهى آورد بنّا
خاكش همه خاك طينت يحيى
سقف و در و بام تازه آرد تا
خلوتگه يار و خالى از اعدا

اينچنين پيرى، اينچنين بنّاى ازلى، اينچنين خانه دلى عبارت است از اوصياء پيغمبر كه آن‌ها رهبران‏اند، آنان صاحب تخت هستند كه بر سرير ولايت مستقر شده‏اند، آنها هستند كه تاج دوازده تَرك فقر را بر سر گذاشته‏اند، آنان کسانی هستند كه خلعت فقر و فناء را پوشيده‏اند، آنهايند كه صقع لاهوت (= داد لاهوت) را به گوش ناسوتيان مي‌رسانند. آنها حج الهيّه بعد از پيغمبر و تا دامنه قيامت هستند. آرى زمين از يكى از آن‌ها خالی نمي‌ماند.

در احاديث پيشوايان ماست که:

«الْحُجَّةُ قَبْلَ‏ الْخَلْقِ وَ مَعَ‏ الْخَلْقِ‏ وَ بَعْدَ الْخَلْق‏.»[7]

«إِنَّ الْأَرْضَ‏ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ.» [8]

اين‌ها روايات پيشوايان ما شيعه است. اينها اركان مذهب ما شيعه جعفريّه اثناعشریّه است. اين لؤلؤها و گوهرهاى عقلى كه عقل در بازار خودش خريدارى‏ مي‌كند. اين سخنان مال شيعه است، سنى‏ها بهره‌ای از این حرف‌ها ندارند. خدايا به حق اين دوازده نور پاك، به حق ولىّ اعظمت امام زمان7 اين عقيده پاك را تا پايان عمر از ما زوال مياور.

گفت: «عمتى! هذا نعشُ من؟» ديد عمه‏اش پهلوى يك بدنى که فقط نمونه‌ای از قيافه بدن است. چيزى از اعضاء بدن ندارد. اول سر ندارد. ثانياً لباس ندارد. ثالثاً آنقدر خاك با خون گل شده و دور بدن را گرفته كه اين بدن زير خاك و خون غرق شده. چهارم اين بدن آنقدرزير پاى اسب‌ها كوبيده شده كه اركان اعضاء را نرم كرده است.

نه جسم يوسف زهرا چنان لگدكوب است

 

كز او توان به پدر برد نام پيرهنش

آن‌قدر اين بدن كوبيده شده که مثل يك تكّه گوشتى كه با ساطور قطعه قطعه كرده باشند شده است. حق دارد بى‏بى بدن را نشناسد. بايد بدن شخص، سر و صورت داشته باشد يا لباس داشته باشد يا لااقل اعضايش سالم باشد. هيچ کدام نيست. ديد عمّه‏اش زينب پهلوى اين تكّه افتاده هى گريه مي‌كند و اشك مي‌ريزد. صدا زد عمه اين نعش كدام مظلوم است؟ هر كه اشكش مي‌آيد دستش را مرخص كند. بى‏بى صدا زد نورچشمان من! «هذا نعش أبيك الحسين.» اين بدن پدرت حسين7 است. ديد بابايش به اين شكل افتاده اتفاقاً امام حسين7 سكينه را خيلى دوست دارد. سكينه هم خيلى امام حسين7 را دوست مي‌دارد. اصلاً امام حسين7 به سكينه و مادرش رباب خيلى علاقه دارد.

لعمرك إنّنى لأحب دارا

 

تكون بها سكينة و الرباب

اينها هم خيلى امام حسين7 را دوست دارند. بعد از واقعه كربلا، عيال امام حسين7 -رُباب- مدينه نرفت. در كربلا ماند. خيمه‌ای سر قبر أباعبدالله7 بر پا كرد و يك سال در كربلا كنار قبر أباعبدالله7 به سر برد تا بى‏بى از دنيا رفت. دختر هم همينطور، همین كه بدن بابا را شناخت، خودش را انداخت و بدن بابا را بغل گرفت.

بابا نداده كوفى امانم

 

دركربلايت يك شب بمانم

یك وقت صدا زد بابا برخيز ببين عمّه‏ام را تازيانه مي‌زنند.

 

[1]. الرعد: 7

[2]. الزمر: 17-18

[3]. كران: كنار دريا، ساحل

[4]. الرعد: 7

[5]. عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ، عَنِ ابْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ وَضَعَ رَسُولُ اللهِ9 يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ: «أَنَا الْمُنْذِرُ» وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى مَنْكِبٍ عَلِيِّ بْنِ أَبِي‌طَالِبٍ7 فَقَالَ: «أَنْتَ الْهَادِي يَا عَلِيُّ بِكَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ بَعْدِي‏.» (بحارالأنوار، ج 35، ص 399)

[6]. النازعات: 45

[7]. قَالَ أَبُو عَبْدِاللهِ7: الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ. (الکافی، ج 1، ص 177)

[8]. قَالَ أَبُو الْحَسَنِ7: إِنَّ الْأَرْضَ‏ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ. (الکافی، ج 1، ص 179)